من آن گوهران کز وی اندوختم
دگر باره بردامنش دوختم
اواخر دهۀ ۷۰ از زندهیاد دکتر منوچهر وصال (خواهرزادۀ فروغی) دربارۀ محمدعلیفروغی ماجرایی شنیدم که حیفام آمد در اینجا بدان اشارهای نکنم.
گویا روزی یکی از فضلا به ایشان گفته بود: «اگر امروز شما را به حبس ابد محکوم کنند و بگویند فقط یک کتاب را میتوانید با خودتان به زندان ببرید و تا آخر عمر تنها حق دارید همان کتاب را مطالعه کنید، از میان این همه آثار فارسی کدامین اثر را انتخاب میکنید؟» گویا فروغی مکثی میکند و پس از چند دقیقه تأمل میگوید: «سؤال بسیار سختی است، اما گلستان سعدی را با خودم به زندان میبردم و تا آخر عمرم همان را مطالعه میکردم.»
حتی مشهور است که «در مجمع اتفاق ملل» یکی از نمایندگان پهلوی فروغی نشسته بود. از فروغی سؤال میکند نمایندۀ چه کشوری است؟ فروغی هر چه جد و جهد میکند ایران یا پرس را به او بشناساند نتیجهبخش نمیشود. عاقبت خود آن نماینده میگوید، شاید نمایندۀ آن مملکتی هستید که سعدی از آنجاست.
در نهایت، در جامعۀ ملل که بعد از جنگ جهانی اول در ژنو تشکیل شد و فروغی صندلی ریاست جامعه را احراز کرد و در آنجا بود که در خطابۀ افتتاحیۀ خود همین ابیات شیخ شیراز را تقریر کرد و گفت:
بنیآدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
از همو شنیدم که محمدعلیفروغی وقتی میخواست مقالهای و جستاری بنویسد و کتابی ترجمه کند، نخست پارهای از غزلیات سعدی را دقیق مطالعه میکرد و بعد دست به قلم میبرد. اصطلاح خاصی هم در این باب داشت، میگفت: «این طوری چاقوی ذهن را میتوان تیزتر کرد.»
در تألیفات و ترجمههای محمدعلیفروغی تأثیرپذیری از ادبیات کلاسیک خاصه سعدی انکارناپذیر است، هر چند که تأثر فروغی از فردوسی و حافظ و نظامی و خیام را هم نمیتوان نادیده انگاشت، و همین امر و سلامت و روشنی و استحکام در کارهای فروغی باعث میشود که خواننده جذب آثار او شود.
کافی است نگاهی بکنیم به آثار فروغی، به وضوح میبینیم که او بسیار دلچسب مینوشت و فایدهبخش. و فروغی در نوشتههای خود نه اهل سجع بود و سجعبندی نه عبارت و عبارتپردازی. او شبیه مکالمه و محاورۀ مرد تربیت شدۀ فارس زبان مینوشت و هرگز دنبال به کار بردن الفاظ قلبنه و اصطلاحات غلیظ نمیرفت. انشای او به قول زندهیاد مجتبی مینوی به قدری ساده و لطیف است که برای کسی که با اصطلاح آشنا باشد، فوراً مفهوم و مثل شکر پنیر در ذهن آب میشود.
از اینها که بگذریم، میرسیم به موضوع ترجمه. محمدعلیفروغی به فن ترجمه ارج مینهاد، و بیسبب نبود که خود با فراگرفتن زبان انگلیسی و فرانسه به نحو مطلوب در این راه گام مینهاد و آثاری در زمینۀ ادبی و فلسفی و علمی به فارسی ترجمه و تدوین میکرد. در نظرگاه فروغی، نباید افق نظر خودمان را به آنچه نیاکان میگفتند و مینوشتند محدود کنیم، بلکه باید همواره به فکر ابداع و تجدد باشیم. پر بیراه نبود که عمر گرانمایۀ خود را در شناساندن افکار و احوال و اقوال اروپائیان گذرانید. البته نباید فراموش کرد، وی آگاهی و اقتباس از افکار و لطایف گفتارهای بیگانگان را مستلزم آن نمیدانست که شیوۀ زبان و بیان خود را از دست بدهیم. وی فکر اروپایی را به زبان و بیان اختصاصی ایرانی در میآورد و یا به قول امروزیها بومی میکرد.
بیسبب نیست بگوییم که وی به زبان فارسی دلبستگی تمام داشت، زیرا گذشته از آنکه زبان خودش بود و ادای امر خویش را با این زبان میکرد و از لطایف آثار آن خوشیهای فراوان دیده بود، بر این باور بود که زبان آیینۀ فرهنگ و قوم است و فرهنگ مایۀ ارجمندی و یکی از عوامل نیرومند ملیت است. در این باور وی باز سعۀ صدری دیده میشود و آن اینکه عشق بیمارگونه به زبان فارسی را بر نمیتابید و معتقد بود که این امر زبان فارسی را مخدوش میکند، لذا خوب به این نکته واقف بود که شیوۀ نویسندگی نباید به یکباره تغییر کند، بلکه باید به تدریج تحول یابد.
به گمانم این چند پاراگرافی که نوشتم، خوانندگان گرامی به هدف و انگیزۀ من از انتشار این کتاب پی بردهاند. درست است که این کتاب دربارۀ روم قدیم است اما آنچه مرا واداشت روی این کتاب کار کنم و به جامعۀ کتابخوان عرضه بدارم چیزی نبود جز نثر فروغی. به گمان من این نثری است پخته و اصیل. اما در مورد اینکه این کتاب از لحاظ تاریخی و آن هم در باب تاریخ روم از چه جایگاهی برخوردار است، باید رک و پوست کنده بگویم که در این مورد نمیتوانم نظری بدهم چون نه تاریخدانم نه رومشناس.
دربارۀ کتاب و فصول کتاب در این مورد باید اهل فن نظر دهند. برای من صبغۀ ادبی و نثری کتاب مهم بود و است و لذا مهمترین انگیزۀ من در همین دو مورد خلاصه میشود.
فروغی این کتاب را در سنۀ ۱۳۲۷ هجری قمری زمانی که مدیر مدرسۀ علوم سیاسی بوده، ترجمه و تدوین کرده است.
اصل ماجرا از اینجا شروع میشود که مؤتمنالملک وزیر معارف و اوقاف برای مدارس «مواد تدریسیه» تهیه میکند و تدریس تاریخ روم هم در فهرست قید میشود و از آنجایی که در این رشته از تاریخ در زبان فارسی کتابی نوشته نشده بود که برای تعلم و تعلیم مدارس مناسب باشد، تألیف و طبع چنین کتابی را به ایشان معطوف میکنند.
و فروغی در نگارش این تاریخ کتاب «مسیو سینوس» را اساس قرار میدهد که در این موضوع تألیف کرده بود، اما در مقدمۀ کتاب هم قید میکند که به اقتضای حوایج مملکتی در بعضی موارد از آن کاسته و برخی مطالب لازمه بر آن افزوده است. البته در مقدمۀ کتاب آنطوری که رسم آن روزگار بوده است، وی فقط به نام مسیوسینوس اشاره میکند. مشخصات دقیق و سال نشر و نام ناشر را نمیآورد.
اما در باب تصحیح و بازخوانی این متن لازم میدانم به مواردی که در متن اعمال کردهایم فهرستوار اشارهای بکنیم.
۱.تمام «ب/ به»ها از اسمها وحرف اضافهها جدا شده و در مورد افعال به ها به فعل افزوده شده است:
به گفت ← بگفت
۲. تمام «می»ها جدا آمده است: میدارد ← میدارد
۳. نشانۀ جمع «ها» را نیز جدا آوردهایم:
کوهها ـــ کوهها
۴.تمام «نه و ن» به فعل افزوده شده است:
نه پیچند ← نپیچند
۵.«گ» که در رسمالخط قدیم به شکل «ک» نوشته میشده و در تمامی موارد اصلاح شده است:
کفتار← گفتار
۵. اعلام و اسامی یکدست و انحطاط چاپی آنها تصحیح شده است، با حفظ ضبط مؤلف.
۶. کتاب فیالواقع فاقد علائم سجاوندی بود که البته در آن دورۀ این شیوه مرسوم بود. اما در کتاب حاضر حداقلِ علائم سجاوندی را اعمال کردهایم.
۷. لغاتی که به نظر نامأنوس میآمد در داخل کروشه معنای آنها را به دست دادهایم.
۸. عناوین فرعی را مشخص کردهایم چون در متن اصلی در بین پرانتز بود.
۹. نمایۀ کتاب را اختصاص دادهایم به اعلام جغرافیایی و تاریخی.
۱۰.به فهرست مطالبی که زندهیاد محمدعلیفروغی تنظیم کرده بود، عناوین فرعی را افزودهایم.
در اینجا لازم میدانم از دوست گرامی علیاکبر حکمآبادی که حروفچینی و صفحهآرایی این کتاب را با نهایت دقت انجام دادند، و نیز از سرکارخانم لیلا حکمآبادی مدیر انتشارات مدید که چاپ و نشر این اثر را پذیرفتند تشکر کنم.
هاشم بناءپور