حدود بیست و پنج سال قبل در جلسهای بودم که بعضی از پژوهشگران حوزه آموزش و پرورش و پژوهش معلولان، نیز برخی استادان ادبیات دانشگاه که کمتر شناختی از معلولان داشتند، حاضر بودند. قطعه سرودهای از یکی از معلولان را به یکی از استادان نشان دادم و نظرش را جویا شدم. او پس از مطالعه و خواندن شعر با عصبانیت گفت این نه شعر سنتی و نه شعر سپید و نه شعر نو و نه نثر است و همه چیز هست غیر از شعر و ادبیات و برگه را دور انداخت. یکی از افرادی که سر و کار چندین ساله با معلولان داشت و در کنار ما نشسته بود، واکنش نشان داد و گفت: استاد اگر شعر وزین و ضابطهمند شما را به معلولان بدهند، شاید آنان هم همین داوری را خواهند داشت.
بحث جدی شروع شد و تمامی جلسه تحت تأثیر قرار گرفت و هر یک از شرکت کنندگان سخنی و اظهارنظری کردند. من برای اولین بار متوجه نکتهای شدم و آن دنیای افراد و اقشار و تفاوت این دنیاها و اینکه هر فرد و هر قشر از جامعه حق دارد فقط درباره دنیای خودش اظهارنظر کند و دنیای دیگران را با معیارهای خودش نباید بسنجد و منکوب نماید. معلولان دنیایی دارند و بر مبنای آن ادبیات و فرهنگ، روابط اجتماعی، شعر و نثر خودشان را ساختهاند. افراد عادی حق ندارند بگویند، دنیای آنان چون مغایر با دنیای ما است پس خوب نیست؛ شعر آنان به دلیل نداشتن ضوابط شعر ما، پس مذموم و غیر مقبول است.
کم کم طی سالها به این نتیجه رسیدم، معماران و بنیانگذاران پارالمپیک که نظام خاصی برای ورزش معلولان پیریزی کردند، به همین نکته رسیده بودند. نیز افرادی که درصدد ایجاد نظام مخصوص برای آموزش و پرورش معلولان بودهاند، مبنای تفکرشان همین نکته بوده است. این نکته همان چیزی است که زهرا احمدی دوست صمیمی خانم زاهدیپور در یادداشت قبلی از آن به «شعر گونه» یاد کرده است.
بالاخره به یک تفکر رسیدهام که شعر، نثر، گفتمان و دیگر امور معلولین متعلق به دنیای خودشان است و باید بر اساس شاخصها و ضوابط خودشان سنجیده و داوری گردد. اما متأسفانه در ایران تاکنون چنین راهبردی به رسمیت شناخته نشده است و همواره درصدد هستیم دنیای افراد غیر معلول را بر معلولان تحمیل کنیم. البته این که افراد عادی و معلولان باید در نظامهایی با هم زندگی کنند و همزیستی داشته باشند، هم نکتهای به غایت صحیح است و فعلاً وارد آن حیطه نمیشوم؛ بلکه میخواهم بگویم من و همکارانم در «دفتر فرهنگ معلولین» آگاهانه و عملاً مجموعه اشعار معلولان را منتشر کردهایم و منتشر میکنیم، چرا؟
به دلیل اینکه میخواهیم دنیای آنان و شعر آنان را در اختیار متخصصان قرار دهیم تا به بررسی و نقادی آن پرداخته و از این طریق دغدغهها و تفکرات آنان و سبک شعری آنان شناخته شود. و آیندگاه متوجه باشند در کنار مکاتب ادبی و نحلههای شعری، جایگاهی هم به شعر معلولیتی بدهند و به تدریج ضوابط و قواعد آن را شناسایی و برای آن دانش جدید عروض و قافیه بنویسند و خلاصه اینکه دنیای معلولان رسمیت و مقبولیت پیدا کند.
این مطلب را نوشتم تا پاسخی باشد به همه نقدها و ایرادهایی که به ما میگیرند. شخصی زنگ زد و گفت من چندین سال استاد دانشگاه در رشته ادبیات هستم و این اشعاری که شما چاپ میکنید با هیچ ضابطه و قاعده شعری منطبق نیست. من در جواب گفتم اتفاقاً ما هم به همین دلیل اینها را منتشر کردهایم تا نشان دهیم دنیای دیگری هست که در کنار ما است ولی از آن آگاهی نداریم و این اشعار به آن دنیا تعلق دارد.
امیدوارم خانم زاهدیپور عزیز که توسط نویسنده توانا و فرهیخته خانم احمد معرفی شد و دیگر شاعران و نویسندگان دارای معلولیت تلاش کنند بیشتر بسرایند و بنویسند تا مردم با دنیای آنان بیشتر آشنا شوند. اما متأسفانه معلولان از طرح شعرهایشان، از نوشتن دیدگاههای خودشان و خلاصه از ارائه هر آنچه مربوط به دنیای معلولان باشد هراس و ترس دارند. عدهای هم اینان را بیشتر میترسانند، مثلاً به آنان میگویند چرا از اقشار عادی فاصله میگیرید و چرا خود را متعلق به جامعه معلولان میدانید؛ موفقیت شما مرهون اینست که مانند افراد عادی باشید و زندگی عادی، رفتار عادی، نوشتهها و شعرهای عادی داشته باشید.
اما همانطور که افراد عادی نمیتوانند مانند معلولان زندگی کنند، معلولان هم نمیتوانند مانند عادیها باشند. البته این دو قشر میتوانند در کنار هم همکاری، همفکری و همزیستی داشته باشند، اما عادی شدن افراد دارای معلولیت خیالی بیش نیست و معلولان باید جامعه، زندگی، فرهنگ و شعر متناسب با اقتضائات خودشان را بسازند و شجاعانه از هویت خود دفاع نمایند.
محمد نوری