نمیدانم دقیقاً چه زمانی بود... آیا بعد از یکی از آن تجربههای ناخوشایند مرگ! که به دلیل سهل انگاری پرسنل آی سی یو و جدا شدن خودبهخود لولهی دستگاه تنفسی بر من عارض میشد؟ یا بعد از آن دفعهای که کمک بهیار آی سی یو به خاطر کثیف شدن ملحفههایم، مرا مورد توهین و ضرب و شتم قرارداد؟ شاید هم بعد از آنکه پرستاری آنقدر در ساکشن کردن من تعلل کردکه به اغما فرورفتم... یا شاید هم بعد از...
اصلاً مگر اهمیت دارد که بعد از کدام یک از آن دفعات بیشمار بود که خواسته یا ناخواسته از سوی پرسنل درمانی مورد بیمهری یا آزار قرار گرفتم، مهم این است که من بهعنوان یک بیمار به جای آنکه آرزوی سلامتی خود را در سر بپرورانم، بر روی تختی که قرار بود بستر شفای من باشد روزی زار گریستم و با خود عهد بستم که اگر از آی سی یو خلاصی یافتم نگذارم حتی اگر شده یک بیمار دیگر چنین شرایطی را تجربه کند.
وقتی سرانجام روزی از آن مکان، جانی سالم اما رنجور به در بردم، با زخمهای متعدد جسمی، روحی و صدمات جبران ناپذیری که از شفاخانه برایم به یادگار مانده بود، هدف زندگیام را بر تحقق آرمانی قراردادم که خود را متعهد به انجام آن میدانستم، یعنی آگاهسازی دو قشر بیماران و درمانگران... اما هیچگاه گمان نمیبردم که از جانب درمانگرانی که مورد انتقاد من بودند، دست یاری به سویم دراز شود.
اکنون به این باور رسیدهام که در میان درمانگران، کسانی هم هستند که نقایص را میبینند و دلیرانه به آنها معترف میشوند، کسانی که آرمانی همسوی من دارند، همراه با آیداها رنج میبرند و دغدغهشان این است که طب را به دوران شکوه خود در عصر بقراط و تحقق سوگندها بازگردانند.
مهمترین هدف من از بیان این خاطرات این است که درمانگران بتوانند به حرفهی خود، از نگاه یک بیمار نیز نگاه کنند، از حالت تک بعدی خود خارج شده و بدانند که بهعنوان معتمد بیمار چه بار سنگینی را بر دوش دارند، بهطوری که کوچکترین عمل نیک یا ناشایست آنها میتواند اثرات مثبت یا عواقب ناگواری بر جای بگذارد.
سعی کردهام که در بیان خاطراتم جانب انصاف را رعایت کنم، مطالبم عاری از اغراق باشد و حتی لغتی غیرواقع به قلم نیاورم. تمام این وقایع، عین تجربیات من در مراکز درمانی میباشد و به گمانم آنچه در ادامه خواهید خواند به همراه استدلالهایی که عمدتاً در بخشهای میانی ذکر شدهاند، خود گواه بر برداشت واقع بینانهی من از مشکلات بخش درمان باشد. من در این نوشتار کمبودها، کاستیها و اشکالاتی را برجسته میسازم که شما آنها را با مشاهدات خود در محیطهای درمانی که در آن مشغول به کار یا کارآموزی هستیدتا حد زیادی منطبق خواهید یافت.
من خود بهعنوان یک بیمار ضمن درک مشکلات کار، دشواریها و سنگینی بار مسئولیت کارکنان بخش درمان، بر این عقیدهام که عامل برخی از ناملایمات عدم آگاهی درمانگران از نیازهای انسانی یک بیمار و همچنین تفاوت نگاه بیمار و درمانگر نسبت به مقولهی بیماری است و دلیل این ناآگاهی را نیز در آموزش تک بعدی و تئوری-محور رشتههای علوم پزشکی و عدم تعامل موثر بیمار و درمانگر میدانم، در نتیجه سعی دارم که با بیان تجربیاتم این دید انسانی را در میان درمانگران به وجود بیاورم و ضرورت این تعامل را برجسته سازم.
به امید روزی که نگاه درمانگران به بیمار، تنها بهعنوان ابزاری نباشد که طب را از حالت بالقوه به حالت بالفعل در میآورد، بلکه بیمار را به چشم همکاری ببینند که با مشارکت هم طب را در جهت تحقق معجزهی شفا به کار میگیرند.