- درباره کتاب:
شهریور داغ، رمانی است با رفتوبرگشتهای تاریخی بسیار. نوهای که همزمان با شروع جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ متولد شده است دفترخاطرات مادربزرگش را که ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ درگذشته است میخواند و همراه با او در زمان سفر میکند و به شهریور ۱۳۲۰ میرسد. زمانیکه نیروهای شوروی از مرز پل آهنی جلفا به ایران حمله میکنند و سه مرزبان با رشادت، این یورش را به تعویق میاندازند. رمان روایتی از عشقی است که در حمله شورویها جان میبازد و عشق یکسویهای که بهواسطه همان جنگ جان میگیرد و زندگی سه نسل را به آتش میکشد. صنم، که بی رحمان شده به همسری دکتر مهران در میآید تا برای دخترش آیناز زندگی جدیدی بسازد. اما آیناز هم از بلایای جنگ بینصیب نمیماند و ناصر، یگانه عشق زندگیاش را در جنگ هشتساله ایران و عراق از دست میدهد. اکنون نوبت به آیدا رسیده است که برای زندگیاش تصمیم بگیرد. او که از سایه پدر محروم بوده و طعم تلخ ترس و اضطراب حملات هوایی و موشکی کودکیاش را هنوز حس میکند در دو راهی نوشتن عاشقانه زندگیاش از خاطرات مادربزرگ درس میگیرد.
- درباره نویسنده:
هدا عربشاهی در ۳۱ فروردین ۱۳۵۹، درست پنج ماه پیش از شروع جنگ ایران و عراق متولد شد و اینگونه کودکیاش همانند بسیاری از همنسلانش با واژه جنگ پیوند خورد. ۱۲ ساله بود که اولین داستان کوتاهش را که در ژانر علمیتخیلی بود نوشت و اولین رمانش را که داستانی با موضوع جنگ بود در ۱۴ سالگی خلق کرد. پساز دهها رمان هرگز چاپنشدهی سالهای راهنمایی و دبیرستان، اولین اثر منتشرشدهاش با نام «آنروز خواهد آمد» در سال ۱۳۷۷، زمانیکه ۱۸ سال داشت وارد بازار نشر شد؛ رمانی بازهم جنگی که در ۱۶ سالگی نوشته بود. از سال ۱۳۷۶ چند داستان کوتاه را از زبان انگلیسی ترجمه کرد و از همانوقت به علاقهاش به ترجمه پی برد اما بهدلیل توجهی که به فرهنگ و هنر ایتالیا داشت در سال ۱۳۷۸ تحصیل در رشته مترجمی زبان ایتالیایی را انتخاب کرد. خبرنگاری و روزنامهنگاری یکی دیگر از علاقهمندیهایش بود بههمین دلیل همزمان با تحصیل در دانشگاه، در سال ۱۳۸۱ دورههایی را در رشته خبرنگاری گذراند و پس از طی مرحله کارآموزی، از سال ۱۳۸۲ بهطور حرفهای بهعنوان مترجم خبری در دو حوزه علم و بینالملل مشغول بهکار شد. دومین رمانش باعنوان «زمان منفی» که عاشقانهای با رنگمایه علمیتخیلی بود در سال ۱۳۸۸ منتشر شد. او که بهعنوان روزنامهنگار علم و فناوری، سابقه کار در رسانههای مختلفی ازجمله خبرگزاری مهر، همشهری اقتصاد، رادیو پارستودِی ایتالیایی، مجله دانشمند و مجله نجوم را دارد، در سال ۱۳۹۱ برای مصاحبه با یک فضانورد سازمان فضایی اروپا برنده جایزه بخش بهترین گفتگو از جشنواره مطبوعات شد. عاشقانه «شهریور داغ» که کتاب صوتی آن را میشنوید سومین رمان چاپشده عربشاهی است که بازهم جنگ، زخم بازمانده از دوران کودکیاش، موضوع اصلی آن است. او علاوهبر رمانهای تالیفی، آثار ترجمه منتشرشدهای هم از زبان ایتالیایی دارد که ازجمله آنها میتوان به «مریخیها خود ما هستیم»، «دو نمایشنامه کمدی از ایتالو کُنتی» و «بِئاتریچهها» اشاره کرد.
- بخشی از کتاب:
کنار رودخانه قدم میزد و به صدای حرکت آب که خروشان در جریان بود گوش میداد. گاهی بازی، عقابی میان کوهها جیغی میکشید و با شتاب دور میشد. ناگهان صدای مردی را شنید. صنم، صنم، ایستاد و گوش داد صنم، صنم سر سوی صدا چرخاند. وحشت زده گفت: کی اونجاس؟ کیه؟ منتظر جواب بود که از میان بوتهها مردی در برابرش ظاهر شد. ترسید: آه... دکتر مهران... شمایید؟ اینجا چه می کنید؟ اومدهام ماهی بگیرم. این موقع روز مطب نرفتهاید؟ دکتر مهران نیشخندی زد و گفت: نمیدونستم درباره کارام باید به تو توضیح بدَم؟ ببخشید آقا جسارت نکردم. دکتر مهران به طرفش آمد. چند قدمی عقب رفت. دکتر باز هم جلو آمد. سر به زیر انداخت. دکتر مهران پرسید: دخترجان کجا میری؟ باغ. برای رحمان ناهار میبرم. خوش به سعادت رحمان... به به... چه زن کدبانویی، شما لطف دارین آقا، دکتر مهران شرورانه به موهایش که پریشان از زیر سربند به دو سوی شانه سریده بودند نگاهی انداخت، چشم در چشمش دوخت و گفت: رحمان همه چیز مَنه، کاش منم همه چیزت بودم! گونههایش سرخ شد. سر به زیر انداخت. معذب کوزه را روی شانه جابه جا کرد و گفت: دیر شده. باید بِرَم. رحمان گرسنهس. قبل از سحر چاشت نخورده رفت باغ. نوبت آب بود دیشب. تا حالا هیچ نخورده. ضعف میکنه مَردَم...