«زمستان ترس» سومین کتابی است که از بهاء طاهر به زبان فارسی منتشر شده است. رمان های «واحه ی غروب» و «عشق در تبعید» پیشتر از سوی فروغی ترجمه و منتشر شده اند.
دنیای داستانی بهاء طاهر، بازتاب تجربه های پر افت وخیز زندگی اوست. این نویسنده مصری، فراخور موقعیت های گوناگونی که در عمر خود تاکنون در آن ها قرار گرفته است، از منظر های متفاوت به جهان نگریسته و با نوشتن – که به گفته خودش، در جوانی می پنداشته جهان را تغییر می دهد- ما را نیز در این منظرها می نشاند.
این کتاب به نوعی گزیده ای از کارهای بهاء طاهر است و داستان های آن از نظر تاریخی در دوره های مختلف کاری این نویسنده نوشته شده و در مصر منتشر شده اند.
این مجموعه شامل یک رمان و چهار داستان کوتاه است. رمان کوتاه «خاله صفیه و دیر» که شاید بشود نام داستان بلند نیز بر آن گذاشت، سال ۱۹۹۱ در یک کتاب مستقل منتشر شده است. چهار داستان کوتاه این مجموعه هر کدام از یکی از مجموعه های این نویسنده انتخاب شده اند. داستان «خواستگاری» از مجموعه ای به همین نام در سال ۱۹۷۲، داستان «دیشب خوابت را دیدم» از مجموعه ای به همین نام در سال ۱۹۸۴، داستان «زمستان ترس» از مجموعه ای به نام «به آبشار رفتم» در سال ۱۹۹۸ و داستان «ساکن قصر» از مجموعه «نمی دانستم طاووس ها پرواز می کنند» در سال ۲۰۰۹ منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: «حساب همه چیز را کرده بودم. دوست باتجربه ای مرا پیش آرایشگر معروفی برد. آرایشگر موهایم را کوتاه و مرتب کرد و ریشم را تراشید. یک جنیه هم گرفت. بعد از آن یک کراوات قرمز رنگ گران قیمت و چند دکمه ی نقره ای هم برای پیراهنم خریدیم. سرانجام وقتی جلوی آینه ایستادم، انگار آدم غریبه ای شده بودم. با موهایی درخشان و بی حرکت که انگار به پوستم چسبیده بود، چانه ای برق افتاده و برافروخته و یقه ی سفت و محکم پیراهنم، زیباتر نبودم. اما متفاوت بودم.»
بهاء طاهر نویسندهی توانمند و حرفهای اهل مصر است. بهترین داستان این مجموعه دیشب خوابت را دیدم هست که با زبانی روان و ساده و در بستری از علاقه و وابستگی مرموز که نامش نمیتواند عشق باشد، به نقد مهاجرتهای اجباری از وطن، تبعیضهای نژادی و ناعدالتیهای بشری میپردازد.