همه مخلوقات، تسلیم امر و فرمان خداوند هستند. خداوند است که میداند چه زمان باید برگی از درخت بیوفتد.
کتاب دُمرُل دیوانه توسط صمد بهرنگی نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1348 به چاپ رسید. صمد بهرنگی یکی از نام آشناترین دوستان کودکان است. او داستانهای ایرانی بسیاری را برای کودکان ایرانی نوشتهاست. ادبیات جهان مملو از داستانهای کودکان است. نویسندگان داستانهای کودکان همگی سعی دارند تا ارزشها، اخلاقیات و ویژگیهای خوب انسانی را درون داستانهایشان به تصویر بکشند. به علاوه داستانهای هر ملتی نماد فرهنگ و مسلک مردم آن کشور نیز هستند. صمد بهرنگی نیز داستانهای خود را با توجه به آیین و نحوه زندگی ایرانیان نوشتهاست. شخصیتها، آداب و محلهای بیان شده در این داستان همگی نماد، نکات بسیار مهمی هستند. البته باید گفت داستانهای بهرنگی فقط مختص به کودکان نیست. بزرگسالان نیز میتوانند این داستانها را خوانده و از آنها لذت ببرند.
داستان سرگذشت دمرول دیوانهسر، ترکیبی از تخصیل و واقعیت است. در این داستان پهلوانی و بزرگمردی ایرانیان نشان داده میشود. به علاوه اشاره بسیاری به عظمت و بزرگی خداوند دارد. خداوندی که بخشندهتر از هر بخشندهای است. داستان سرگذشت دُمرُل دیوانهسر از یکی از داستانهای قدیمی آذربایجان اقتباس شدهاست. نام این داستان «دده قورقود» است. داستان دده قورقود درمورد یکی از قومهای بسیار قدیمی آذربایجان به نام «اوغوز» است. این قوم پهلوانان و جوانمردان بسیاری را به خود دیدهاست. دده قورقود در واقع یکی از ریش سفیدان این قوم بود. او عمر طولانی داشت به همین دلیل داستانهای پهلوانان قوم اوغوز را به چند نسل از افراد قوم منتقل کرد. این داستان سینه به سینه نقل شد تا به اینجا و صمد بهرنگی رسید. اما خود بهرنگی تاکید کردهاست که بسیاری از این افسانهها هیچ دلیل و منطق علمی ندارند. فقط از جهت اینکه بدانیم گذشتگانمان چگونه زندگی میکردند و چگونه فکر میکردند، ارزش و اعتبار دارند. اما بیشک خواندن داستانهای قدیمی بسیاری از ارزشهای از بین رفته در زندگی ماشینی را دوباره به خاطر ما میآورد.
سرگذشت دُمرُل دیوانهسر، داستان پهلوانی از قوم اوغوز است. این قوم درون یکی از کوهپایههای آذربایجان در منطقهای پر از نعمت زندگی میکردند. اوغوزیها دهی آباد و سرسبز داشتند. مردم این بلاد با شادی و سرمستی زندگی میکردند و در واقع کسی غمی نداشت. پهلوان دُمرُل از پهلوانان نامی قوم بود. او در کودکی نُه گاو نر وحشی را کشته بود. به همین دلیل به او دُمرُل دیوانهسر میگفتند. راههای رسیدن به این روستان زیاد نبود. دُمرُل نیز بروی یکی از رودخانههای خشک که به ده میرسید، پلی ساخته بود. او از هر کاروان و هرکسی را میخواست وارد روستا شود، سی آخچا میگرفت. آخچا در زبان فارسی به معنای پول نقره است. دُمرُل با این کار به مردم زور میگفت. اما هدفش از گرفتن پول، جمع آوری آن نبود. دُمرُل میخواست که کسی پیدا شود و از فرمانش سرپیچی کند تا با او بجنگد و پس از پیروزی خود را پهلوان جهان معرفی کند.
در یکی از روزها قومی به سمت روستای اوغوز آمدند. این قوم یک پهلوان جوان و نیرومند دارند. پهلوان در بین مردمانش بسیار محبوب بود. او قلبش برای مردمش میتپید و بسیار به مردم کمک میرساند. اما چند روز پس اقامت در کنار پل روستای اوغوز، پهلوان درگذشت. دُمرُل صدای گریه و شیون خانواده و اهل طایفه را شنید و از آنها جویای علت ناراحتیشان شد. یکی از مردمان قوم به اون گفت که پهلوانشان مرده است. دُمرُل در ابتدا تصور میکرد که کسی او را کشته، اما به اون خبر دادند که حضرت عزرائیل جان جوان را گرفتهاست. دُمرُل که سر نترس داشت پس از شنیدن این سخن، شروع به شکوه و کفر گویی کرد. صدای او به عرش خداوند رسید و خداوند دستور داد که عزرائیل جان، دُمرُل را بگیرد. یکی از روزها که دُمرُل در کنار دیگر پهلوانان روستا بود، عزرائیل به سراغش آمد. او در ظاهر پیرمردی ترسناک بود. عزرائیل خودش را معرفی کرد و گفت ک خداوند به او دستو داده تا جانش را بگیرد.
دُمرُل در ابتدا کمی ترسید. اما بعد جرات پیدا کرد و بلند شد تا با شمشیرش عزرائیل را به دو نیم کند که عزرائیل به شکل کبوتر درآمد و از پنجره خانه بیرون رفت. مدتی گذشت و دُمرُل در جنگل تنهایی گذر میکرد که پای اسب به سنگی خورد و او بر زمین افتاد و پایش شکست. همان لحظه عزرائیل دوباره پیشش آمد و گفت دیگر فرصتی نمانده و باید جانش را بستاند. دُمرُل که اینبار ترسیده بود بنای التماس و خواهش را گذاشت. اون از عزرائیل خواهش کرد که پیش خداوند وسطاتتش را کند تا جانش را ببخشد. دُمرُل آنقدر عجز و لابه کرد که خداوند او را از مرگ همان لحظه عفو کرد. اما به او گفت که باید جان کسی دیگر را به عزرائیل تقدیم کند. دُمرُل به همراه عزرائیل به پیش پدرش رفت. پدرش تمام ثروت خود را به عزرائیل پیشکش کرد. مادرش نیست جانش را برای فرزندش نداد.
دُمرُل که دیگر به پایان عمر خود رسیده بود پیش همسر و فرزندانش رفت تا از آنها خداحافظی کند. همسرش که این اتفاق ناراحت و نگران شده بود، به عزرائیل جان خودش را پیشکش کرد. اما دُمرُل دوباره بنای عجز و لابه گذاشت و به خداوند قول داد که به مردم سراسر دنیا کمک کند. برایشان کاروانسرا بسازد، از محصولات باغش به فقرا بده و دستگیر فقیران باشد. خداوند نیز پهلوان دیوانهسر را به همسر و فرزندانش بخشید. عزرائیل نیز رفت و جان پدر و مادر دُمرُل را گرفت. زیرا آنها مال دنیا را به فرمان خداوند ترجیح داده بودند. قهرمان اصلی این داستان همسر دُمرُل بود. او جانش را برای معشوق در طبق اخلاص قرار داده بود.
نسخه چاپی کتاب دُمرُل دیوانهسر برای اولین بار در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات سمیر منتشر شد. این کتاب برای دومین بار در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسید. نسخه صوتی کتاب دُمرُل دیوانهسر، در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات آوا خورشید منتشر شدهاست. گوینده کتاب پیشرو پیام دهکردی است. شما میتوانید کتاب صوتی سرگذشت دُمرُل دیوانهسر به قلم صمد بهرنگی، گویندگی پیام دهکردی و انتشارات آوا خورشید دانلود و تهیه نمایید.
پیام نادر دهکردی متولد بیستمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۶ است. دهکردی در شهر زیبای شهرکرد چشم به جهان گشود. دهکردی مدرک کارشناسی در رشتهی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد اسلامی اراک را دارد. پس از دریافت مدرک کارشناسی او به تهران مهاجرت کرد. پس از مهاجرت به ادامه تحصیل در رشتهی تئاتر در دانشگاه تهران پرداخت. پیام دهکردی در زمینههای مختلف هنری مانند بازیگری تلویزیون و سینما، بازیگری در تئاتر، کارگردانی و گویندگی کتاب صوتی فعالیت دارد. از فعالیتهای این هنرمند در زمینهی تئاتر میتوان به افسون معبد سوخته، کرگدن، میبوسمت و اشک، مرگ فروشنده و ... اشاره کرد. از فیلمهای سینمایی و تلوزیونی دهکردی باید از جیب بر خیابان جنوبی، در همین نزدیکی، یک بوس کوچولو، باغ بلور، شهریار، هوش سیاه ۲، گذر از رنجها، گاندو و .... نام برد.
پیام دهکردی یکی از بهترین گویندگان ایران است. او موسس و مدیر مسئول موسسهی فرهنگی و هنری امید پیام دهکردی است. حوزه فعالیت این موسسه آموزش فن بیان، گوبندگی و بازیگری است. پیام دهکردی تاکنون جوایز بسیاری از جمله جایزه فعالترین بازیگر تئاتر، بهترین بازیگر مرد سال تئاتر و ... بدست آوردهاست. او گوینده بسیاری از کتابها مانند یوزپلنگانی که با من دویدهاند، عادت، دانهی برف، بینام، بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری، من آن توام، نامههای عاشقانهی یک پیامبر، بار دیگر شهری ک دوست میداشتم، یک عاشقانهی آرام و چهل نامه کوتاه به همسرم بودهاست. کتابهای نام برده در فیدیبو موجود هستند.
صمد بهرنگی در دومین روز از تیر ماه سال ۱۳۱۸ چشم به جهان گشود. او زاده شهر زیبای تبریز در محلهی چرنداب است. بهرنگی کودکی بسیار سختی را پشت سر گذشته است. پدرش کارگر فصلی بود و زندگی سختی داشتند. بهرنگی پس از اتمام تحصیلات مدرسه وارد دانشسرای عالی پسران تبریز شد. او پس فارغ التحصیلی از دانشسرا، به تدریس پرداخت. بهرنگی به روستاها و شهرهای دور افتاده میرفت و به بچهها سواد یاد میداد. او یکی از افرادی بود که تلاش بسیاری در جهت عمومی سازی سواد کرد. در بسیاری از روستاها، خانوادهها اجازه تحصیل به فرزندانشان را نمیدادند. اما او با ممارست تک تک خانواده را راضی میکرد تا کودکانشان به جای کار به مدرسه بفرستند. بهرنگی در تمام عمر خود بدون هیچ وقفهای معلم بود. او برای ادامه تحصیل، در سال ۱۳۳۷ وارد دانشگاه ادبیات فارسی و زبانهای خارجی تبریز شد. بهرنگی فارغ التحصیل رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی از همین دانشگاه است. صمد بهرنگی یکی از کسانی بود که تلاش بسیاری در جهت عمومی سازی سواد انجام داد. به علاوه او بزرگترین مدافع حقوق کودکان در ایران بود. بهرنگی به همراه بسیاری از بزرگترین دانش آموختگان کشور یعنی پرویز خانلری که وزیر فرهنگ بود، ثمین باغچهبان، محمد بهمن بیگی، یحیی مافی و ... سپاه دانش را تاسیس کرد. سپاه دانش متشکل از گروهی از پزشکان، مهندسان و دانش آموختگان کشور بود. این گروه وظیفه داشتند که به نقط دور افتاده سفر کنند و به کودکان و حتی افراد سالخورده سواد بیاموزند. بعد سپاه دانش فعالیتهای خود را در زمینه سپاه بهداشت و آبادانی گسترش داد. سپاه بهداشت وظیفهی تامین بهداشت مانند تاسیس بهداری در مناطق دور افتاده و سپاه آبادانی وظیفه تامین مایحتاج مردم را بر عهده داشتند. با تمام تلاشهای بهرنگی از او در سال ۱۳۴۱ شکایت شد. مدیر مدرسهای که در آن کار میکرد از او شکایت کرده بود. اما پس از مدتی بهرنگی تبرئه شد و به کارش بازگشت. بهرنگی فعالیتهای سیاسی نیز داشت. او زمانی که کتاب ماهی سیاه کوچولو و الدوز و کلاغها را منتشر کرد متهم به ترویج عقاید گروه فداییان خلق شد. به علاوه کتاب الفبای آذر را زمانی که نوشت، هیچگاه کار در سازمان آموزش و پروش را نپذیرفت. زیرا با دولت و نظام موافق نبود. صمد بهرنگی یکی از نویسندگان ایرانی بود که در جوانترین سن درگذشت. او در سال ۱۳۴۷ زمانی که تنها ۲۹ سال داشت به علت مرگی مشکوک درگذشت. در کتابها گفته شده، که او در رود ارس غرق شدهاست. درمورد مرگ او کتابهای بسیاری از جمله رازهای مرگ صمد از اشرف دهقانی، از آن سالها و سالهای دیگر از حمزه فراهتی، برادرم صمد بهرنگی از اسد بهرنگی و ... منتشر شدهاست. آرامگاه این نویسنده ایرانی در گورستان امامیه تبریز است. اولین اثر منتشر شده از این نویسنده در سال ۱۳۳۹ به نام عادت منتشر شد. پس از کتاب آثار بسیاری از او با نامهای تلخون، بینام، کچل کفتر باز، پسرک لبو فروش، افسانه محبت، ۲۴ ساعت خواب و بیداری، یک هلو هزار هلو، پیرزن و جوجه طلاییاش، آه ما الاغها، ماهی سیاه کوچولو، ابدوز و عروسک سخنگو، سرگذشت دانه برف و .... منتشر شد. صمد بهرنگی چند کتاب را نیز به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست.
دومرول پهلوان توانا، دلاور جوانمرد، اسیر موجود ناجوانمردی شده بود که هزار شکل دارد و با راهزنی جان میگیرد و از پشت خنجر میزند. دومرول آن پهلوان آزاده اکنون حال پریشانی داشت و دل در سینهاش میتپید و نمیخواست بمیرد. میخواست مرگ نباشد و زندگی باشد و زندگی پر از شادی باشد و شادی برای همه باشد و او شادی را برای دیگران فراهم کند، چنان که پیش از این برای قوم خودش جانفشانی کرده بود و شادی و خوشبختی را به سرزمین خود آورده بود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 29.۸۶ مگابایت |
مدت زمان | ۳۲:۳۶ |
نویسنده | صمد بهرنگی |
راوی | پیام دهکردی |
ناشر | آوا خورشید |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۶/۱۵ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این کتاب را من وقتی بچه بودم، داستانش را از مادرم شنیده بودم. داستان همیشگی پیروزی عشق....