نامت ترانه هفت آسمان است یا علی!
شمشیر خونچکان را نهادن و، بیفاصله، قلم جوهر افشان را برداشتن و نوشتن، کاری است شگفت که از هر کس برنیاید!
امیر دلاوران و مولای حکیمان علیهالسلام هنگام بازگشت از میدان نبرد خونباران با شامیان، در فرصتی، ذوالفقار را در نیام نهاد و قلم را از نیام برکشاند و این نامه را به فرزند خویش، و نیز به همه جوانان و همگی آدمیان در همیشه روزگاران، نگاشت.
معمول آن است که هر فرمانده سپاه، در آن پیکار خونبار و به آن هنگامه بحرانی و نا آرام، سخت پریشانخاطر و آشفتهاندیشه باشد و جز به سامان بخشی سپاه و فرجام کار آن نیندیشد و جز به کار لشکریان نرسد؛ امّا امیرمؤمنان علیهالسلام که به آغاز و انجام حیات آدمیان میاندیشد و راهبر همه مردمان در همیشه زمان است، هیچ کاری وی را از کار دیگر بازنمیدارد. جان او که دریاهای ناپیداکرانه، در برابر آن ناچیزند و عزم او که کوههای سترگ و قلّههای آسمانفرسای آنها در قیاس با آن بیوزناند، در کشاکش دهر هراسان نمیشود و هنگامه آشفتگیها بیقرار و پریشان نمیگردد.
آری! هیچ حادثهای آن حضرت را از اندیشه ورزی و اقدام در باب آنچه میباید و میشاید، باز نمیدارد.
اگر چه این نامه، در اصل، برای فرزند صُلبی آن حضرت، امام حسن مجتبی علیهالسلام نوشته شده؛ امّا منشوری است تابناک برای همه فرزندان روحانی امیر مؤمنان علیهالسلام و پیامی است جاویدان برای همه جوانان و همه رهجویان و همه سعادتخواهان، در همیشه روزگاران، که بسیاری از رازهای زندگانی اینجهانی و آنجهانی را کاویده و برای بخشهای گوناگونه حیات آدمیان، رهنمون ارائه فرموده است.