زندگی در هر کشور و در هر منطقه شکل خاص خود را دارد. مردم مناطق مختلف نیز فرهنگ و آداب و رسومهای خاص خود را دارند. اما امروزه با برنامه همگانی یکسان سازی فرهنگ و نحوه زندگی، در بسیاری از شهرها و کشورها یک سبک مشترک در زندگی دیده میشود. جوامع غربی و آمریکایی بیشتر درگیر این برنامه شدهاند. اما در کشورهای شرقی و آسیایی این جهانی شدن کمتر دیده میشود و بسیاری از مردم به اصول و سنتهایشان پایبند هستند. برای مثال از نگاهی به شهرهای مختلف کشورمان بیاندازیم متوجه این مسئله خواهیم شد. کلانشهر تهران، یکی از مناطقی است که بیشتر به برنامه جهانی یکسان سازی توجه دارد. اما شهرهای دیگر به اصول، فرهنگ و عقایدشان پایبند هستند.
کتاب پسر عیسا Jesus Sun توسط دنیس جانسون نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1992 به زبان انگلیسی و در آمریکا به چاپ رسیده و منتشر شد. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه به هم پیوسته است. داستانهای این مجموعه به تنهایی معنایی خاصی ندارند. به همین دلیل باید تمام داستانها را خواند. درون مایهی این مجموعه یازده داستانی در مورد جامعه و شرایط زندگی در آمریکا است. این یازده داستان عبارتند از تصادف موقع هیچهایک، دو مرد، آزاد به وثیقه، دان دان، کارل، اورژانس، ازدواج چرک، مرد دیگر، ساعت شاد، دستان بیلرزش در بیمارستان عمومی سیاتل و خانهی بورلی. دنیس جانسون در دورهای از زندگیش به مالاریا دچار شده بود. به همین دلیل همسرش از وی طلاق گرفت و او پایان زندگیاش را میدید. با بیماری و افسردگی و بیخانمانی در منزل یکی از دوستانش اقامت گزید. او در زمانی که در بستر بیماری بود داستانهای بیخانمانیاش را نوشت. در ابتدا تصمیمی برای انتشار این داستانها را نداشت. اما شرایط مالی سخت او، باعث شد تا داستانهایش را برای چند ناشر ارسال کند. در نهایت یکی از ناشران اقدام به چاپ این داستانها کرد. بیشتر مردم دنیا معتقدند که جانسون تمام محبوبیت و شهرتش را مدیون همین یازده داستان کوتاه در مجموعه «پسر عیسا» است.
نام کتاب پسر عیسا از آهنگ «هروئین» گرفته شدهاست. آهنگی که مربوط به زندگی چندین معتاد در آمریکا است. آنها با مصرف مواد مخدر، جرمهای بسیاری را انجام میدهند. این کتاب به دلیل سبک روایی آشکارا و آشفتهاش، آیینهای از حالات روانی راوی که از مصرف کنندگان موارد مخدر است را نشان میدهد. در اینجا برای آشنایی بیشتر شما با فضای کلی داستان به شرح چند داستان از این مجموعه میپردازیم. در داستان تصادف موقع هیچهایک، با یک معتاد به مواد مخدر روبرو هستیم. این شخص همان راوی داستان نیز هست. راوی ابتدا با یک فروشنده، یک دانشجو و یک خانواده درمورد ماشین صحبت میکند. فروشنده مست است و راوی نیز اعتیاد شدیدی دارد. آنها سوار بر ماشین به سمت مکانی میروند که در راه تصادف میکنند. این تصادف منجر به مرگ راننده میشود. این واقعه تمام میشود و چند سالی نیز از آن میگذرد. معتاد داستان ترک کرده و دوباره خاطرات آن روز را به یاد میآورد. اما هنگامی که اثرات سو مصرف در او از بین رفته داستان دیگری را از آن روز تعریف میکند. داستان کار در مورد یک زن و مرد معتاد است که قصد دارند کابلهای مسی خانه مرد را بدزدند تا با پول آنها مواد بدست بیاورند.
کتاب پسر عیسا توسط پیمان خاکسار ترجمه شدهاست. نسخه صوتی این کتاب در سال 1393 توسط انتشارات نشر چشمه منتشر شد. نسخه صوتی کتاب نیز در سال 1399 توسط انتشارات رادیو گوشه منتشر شد. گویندهی این کتاب صوتی اشکان عقیلیپور است. شما میتوانید کتاب صوتی پسر عیسا به قلم دنیس جانسون، ترجمهی پیمان خاکسار، گویندگی اشکان عقیلیپور و انتشارات رادیو گوشه را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه کنید.
پیمان خاکسار در سال 1354 در تهران چشم به جهان گشود. او فارغ التحصیل رشتهی سینما است. خاکسار از کودکی علاقه بسیاری به کتاب و کتابخوانی داشت. اما در دانشگاه رشتهی سینما را انتخاب کرد. او تا کنون تدوین فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بسیاری را نیز بر عهده داشته است. او فعالیت خود را در زمینه ترجمه کتاب از سال 1385 آغاز کرد. اولین اثر او ترجمهی اشعار «چالرز بوکفسکی» بود. ترجمههای پیمان خاکسار مورد علاقه بسیاری از مردم ایران است. زیرا قلم او در ترجمه ساده و روان است. به علاوه او از تکلفهای بیجا در داستانهایش خودکاری کردهاست. رمان «اتحادیه ابلهان» در سال 1391 رتبهی اول ترجمه خوب از نگاه منتقدان را به همراه داشت. از آثار ترجمه شده توسط این مترجم میتوان به ریگ روان، بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم، عامه پسند، بیا با جغد دربارهی دیابت تحقیق کنیم، جزء از کل، یکی مثل همه، ترانهی برف خاموش، سومین پلیس، هیاهوی زمان، برفک، اتحادیه ابلهان، اومون را و ... اشاره کرد.
دنیس جانسون Denis Johnson در یکمین روز از ژوئیه سال 1949 چشم به جهان گشود. او زاده شهر مونیخ در آلمان است. او از کودکی به خاطر کار پدرش مدام در سفر بود. او در توکیو، مانیل و واشنگتن زندگی کردهاست. او تا قبل از بیست سالگی هیچ تصوری از نویسندگی نداشت. تا اینکه در همان سن یک مجموعه شعر به نام «مردی میان فُکها» را منتشر کرد. پس از انتشار این مجموعه او وارد دانشگاه شد. دنیس جانسون فارغ التحصیل رشتهی آیووا است. اما در سن بیست و یک سالگی درگیر اعتیاد شد. این درگیری به حدی افزایش یافت که جانسون را در بیمارستان روانی بستری کردند. او سالها درگیر ترک اعتیاد و اثرات پس از آن بود. سپس در سال 1988 به فلیپین سفر کرد. اما در آنجا درگیر بیماری مالاریا شد. بیماری مالاریا و ماجراهای پیش آمده برای او موجب شد تا کتاب «پسر عیسا» را بنویسد. او پس از بهبودی از این بیماری سالهای بسیاری را در ارتش آمریکا خدمت کرد. او خبرنگار و گزارشگر میدانی جنگ بود. در نهایت دنیس جانسون شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس در سال 2017 براثر سرطان کبد درگذشت. از آثار این نویسنده میتوان به فرشتهها، ستارههای بروی ماه، درخت دود، سفر رویایی، خندهی هیولاها و ... اشاره کرد.
ازدواج چرک
دوست داشتم پشت فرمان بنشینم و تمام روز سریع برانم. دوست داشتم وقتی را که با سرعت از کنار ساختمانهای شمال محلهی لوپ رد میشدم و خصوصاً دوست داشتم زمانی را که میرسیدم به زاغههای انگار بمباران شدهای که شمالیتر بودند و کسانی واقعاً درشان زندگی میکردند (از پنجرهها مردی را میدیدی که در آشپزخانهی کثیف و لختش یک قاشق سوپ به سمت صورتش میبرد، یا دوازده بچه که به شکم روی زمین دراز کشیدهاند و تلویزیون تماشا میکنند، ولی همه فورا ناپدید میشدند).
بیست و پنج شش سالم بود، همین حدود. تمام سرانگشتانم از سیگار زرد بود. نامزدم باردار بود. کرایهی قطار پنجاه يا شصت سنت بود، شاید هم یک دلار، خوب یادم نیست. جلو ساختمان کورتاژ، تظاهرکنندهها به ما آب مقدس میپاشیدند و تسبیح میگرداندند. مردی با عینک آفتابی میشل را تعقیب کرد و بالای پلههای بلندی که به در ختم میشد گیرش انداخت و با ملایمت در گوشش سرود خواند. فکر کنم داشت دعا میکرد. کلمات دعایش چه بودند؟ بدم نمیآید از میشل بیرسم. ولی حالا زمستان است و کوههای اطرافم بلند و پوشیده از برفاند و دیگر هرگز نمیتوانم میشل را پیدا کنم. در طبقهی سوم میشل برگهی ویزیتش را به پرستار داد. با هم رفتند پشت یک پرده. برای خودم در راهرو ول گشتم، یک بار به او گفتم که سرطان لاعلاج دارم و. همین روزها خواهم مُرد، برای ابد. ولی هر چه از خود در میآورم، هر چقدر هم پر سوزوگداز و وحشتناک، باعث نمیشد پشیمان شود و یا مثل قبل دوستم بدارد، مثل زمانی که مرا نمیشناخت.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 169.۵۲ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۰۵:۰۹ |
نویسنده | دنیس جانسون |
مترجم | پیمان خاکسار |
راوی | اشکان عقیلی پور |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۶/۰۴ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
. یادداشتی بر #پسر_عیسا از #دنیس_جانسون * مجموعه دارای یازده داستان کوتاه است. ژانر داستانها از نظر موضوعی و شیوهی روایت مدرن است. * همهی داستانها یک راوی مشترک دارند و داستانها به نوعی با هم در ارتباطند. در هر داستان شخصیت یا اِلِمانی از داستانهای قبلی وجود دارد. * راوی اول شخص داستانها پسری بیست و یک ساله است که اعتیاد دارد و لقب &#۳۴;کلهخراب&#۳۴; به او دادهاند. * شخصیتهای داستان حتی شخصیتهای فرعی، انسانهایی معتاد، تباه، پوچ، طرد و تمام شده هستند. اکثرا سابقهدارند، دست به دزدی میزنند و گاهی هم آدم میکشند. * داستانها طنر کمرنگ و تلخی دارند. کمکنشند و پر توصیف. * در چند داستان، تصادف ماشین وجود دارد. شخصیتها سوار ماشین میشوند و کمی جلوتر ماشین را به ستونی میزنند. * نویسنده از توصیفهای جالب، بدیع و بکری در داستانها استفاده کرده است. * توصیف مکانها خوب است و باعت تصویری شدن داستانها شده است. * شخصیت پردازیها کم است. نویسنده حتی اشارهای به نام و خصوصیات ظاهری راوی که در همه داستانها تکرار شده، نکرده است. * اکثر داستانها پرشخصیند. نویسنده شخصیتهای فرعی زیادی وارد داستان میکند که شاید تنها کاربردشان کمک به شخصیت پردازی بقیه شخصیتهاست مانند شخصیت &#۳۴;هاردی&#۳۴; در داستان &#۳۴;اورژانس&#۳۴;. * شیوهی روایت هماهنگ با شخصیت راوی است و کتاب مرجع خوبی برای راوی معتاد است. روایاتی بیمارگونه و تحت تاثیر داروهای روانگردان، پریدن از شاخهای به شاخهی دیگر، پراکندهگویی و روایتهایی که خواننده به دلیل وضعیت راوی در صحت آنها شک میکند. * پراکندهگویی در داستانها و اشارههای گنگ و گذرایی که راوی به بعضی رخدادها میکند ذهن خواننده را منحرف میکند و از تاثیر واحد داستانها میکاهد. * در داستان آخر که به نظرم بهترین داستان مجموعه است راوی در حال ترک است و روایت منسجمتر از بقیه داستانها است. * تجربه زیستی نویسنده در اعتیاد، کمک زیادی به انتقال حس در داستانها کرده است.
کتاب در واقع چند تا برش از زندگی یه آدم سقوطکردهست. لزوما در تمام این برشها اتفاق مهم و هیجانانگیزی رخ نمیده اما همینکه گوشههایی از این سبک زندگی رو به نمایش میذاره خواننده رو به خوبی مجذوب میکنه. دست و پا زدن یه آدم مفلوک که به ته خط رسیده و دوستانش به خاطر هیچ و پوچ از بین میرن و برای خودشم سرنوشتی بهتر ا ز این انتظار نمیره. در حالی که حسی در وجود این آدم هست که باعث میشه میل به بالا اومدن و رهایی و نجات در ناخودآگاهش دیده بشه؛ حسی که معمولا توسط یک زن برانگیخته میشه؛ چه یک زن کایتسوار که بصورت یک نقطه در آسمون دیده میشه یا زنی که در حمام آواز میخونه و صداش در کوچه شنیده میشه. در لحظاتی مثل این خواننده احساس میکنه هنوز میشه به این آدم امیدوار بود
گاردین این کتاب جزو کتاب های تاثیر گذار معرفی کرد
اصلا دوس نداشتم چی بود اصلن