شل سیلوراستاین در 25 سپتامبر 1932 در شیکاگو متولد شد.n> نام کامل او شلدون آلن سیلورستاین (Sheldon Allan Silverstein) است. سیلور استاین شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده آمریکایی است که بیشترین شهرت او در جهان به واسطه ی شعرها و نقاشی کارتونیاش است.
شل سیلوراستاین در خانوادهای یهودی متولد شد. او در محله میدان لوگان شیکاگو بزرگ شد و در دبیرستان روزولت Roosevelt و بعداً در دانشگاه ایلینویز درس خواند که از آنجا اخراج شد. او سپس در آکادمی هنرهای زیبای شیکاگو ثبتنام کرد. شل از کودکی بهطور ذاتی استعداد درخشانی در نقاشی و نوشتن داشت. بهطوریکه خود او بعدها در جایی نوشته است: «وقتی بچه بودم، حدود 12 الی 14 سالگی، بیشتر ترجیح دادم که یک بازیکن بیس بال باشم و یا با دوستانم معاشرت داشته باشم؛ اما بیس بال بلد نبودم و خوشبختانه دختران و پسران دور و برم هم چندان از من خوششان نمیآمد. در این مورد، کاری از دست من بر نمیآمد؛ بنابراین شروع به نوشتن و نقاشی کردم و خوشبختانه در این دو زمینه، کسی را نداشتم که از او تقلید کنم و یا تحت تأثیرش قرار بگیرم؛ بنابراین کم کم به سبک خودم دست پیدا کردم و قبل از این که با آثار نویسندگان و هنرمندان دیگر آشنا شوم، مشغول کارهای خلاقانه شدم. در واقع حدود سی سالگی بود که بهطور جدی با آثار نویسندگان دیگر آشنا شدم. در آن زمان با وجود اینکه مورد توجه مردم قرار گرفته بودم، اما باز هم کار را به هر چیز دیگر ترجیح میدادم، چون دیگر کار کردن برایم به شکل عادت درآمده بود».
شل در سال 1950 در ارتش آمریکا به خدمت فراخوانده شد و در ژاپن و کره خدمت کرد. او در این زمان زبان ژاپنی را یاد گرفت؛ و در نشریات نظامی کاریکاتور سربازان را میکشید و داستانهای آنها را برای مخاطبان روایت میکرد.
شل مدتی در استادیومهای بیسبال به عنوان فروشنده ساندویچ هاتداگ کار میکرد. زمانی که از او دربارهی تجربیاتش در این کار میپرسند اینطور جواب میدهد: «فهمیدم که خردل دوست دارم و مردم نان داغ دوست دارند. این را میدانستید؟ اگر اول نان را بخار بدهید، آنها بیشتر خوششان میآید».
آثار سیلور استاین چه از نظر محتوا و چه از نظر نقاشی کارتونی آثاری هستند که برای کودکان نوشته شدهاند اما باید گفت که آثار او را نمیتوان در یک گروه سنی خاص گنجاند چراکه خیلی از بزرگسالان هم طرفدار او هستند و به او لقب «مردی که کودکیاش را در چمدانی با خود میبرد» را دادهاند. درواقع این ویژگی اشعار اوست که همهی افراد میتوانند با آنها همذات پنداری کنند. بااینکه شل هیچگاه دوست نداشت که وارد حیطه ادبیات کودکان شود اما با اصرار یکی از دوستانش در این زمینه طبعآزمایی کرد و خیلی زود موفق شد.
در سال 1960 اولین کتاب خود را به نام «درخت بخشنده» برای کودکان به چاپ رساند. این کتاب نوشتهها و تصاویر جالبی دارد که به شکل ماهرانه و استادانه داستانی تفکرآمیز را روایت میکند.
او یک دختر و یک پسر داشت، دخترش شوشانا در ۱۱ سالگی از دنیا رفت و تنها پسرش ماتیو در هنگام فوت پدر ۱۲ سال داشت.
زبان نوشتههای شل سیلوراستاین قالبی طنزگونه، ساده و گاهی حتی تلخ دارد؛ اما نکتهای که دربارهی این نوشتهها میتوان گفت این است که درونمایه و سبک آثار او به شکلی است که مباحث فلسفی، روانشناختی و جامعهشناسی که در اشعارش نهفته، حاکی از نگاه متفاوت او به زندگی است.
داستانهای شل در بسیاری از کشورهای جهان ترجمهشده و جزو کتابهای محبوب برای همهی سنین است. دهها میلیون کودک در سراسر جهان اشعار او را خواندهاند و با آن خاطره دارند. شل در بعضی از کتابهای کودکان، بهویژه زمانی که تازهکار خود را به عنوان نویسنده شروع کرده بود، خود را با نام «عمو شلبی» معرفی کرد. او در دنیای ادبیات کودک سبکی جدید و دوستانه بنا کرد و بسیاری از نویسندگان کودک بعد از او تحت تاثیر این نوع نوشتهها کتابهای متعددی منتشر کردند.
شل سیلور استاین به سفر، نوشتن، خواندن و تنهایی علاقه داشت. اگرچه نویسندهی معروفی بود و از این طریق درآمد خوبی داشت اما هیچگاه ماشینی نداشت و همهی سفرهایش بدون ماشین شخصی بود. درواقع شل وابستگی خاصی به چیزی در دنیا نداشت. او تنها در خانههای متعدد زندگی میکرد و از این خانه به خانهی دیگر نقلمکان میکرد. شل مدتی را در یک خانه قایقی در کالیفرنیا زندگی میکرد و دربارهی آن به نشریه «پابلیشرز ویکلی» گفت: «من آزادم که هرجا را ترک کنم ... و هرجا دلم میخواهد بروم، هر کاری دوست دارم انجام بدهم. من معتقدم همه باید همینطور زندگی کنند. به هیچچیز و هیچکس وابسته نباشید، مرد، زن، بچه، سگ. من دلم میخواهد همهجا بروم، همهچیز را ببینم و بشنوم. تو میتوانی از دیدن چیزهایی شگفتانگیز که در زندگی وجود دارد، دیوانه شوی.» او در مقدمه کتاب «چراغی زیر شیروانی» هم نوشته است: «من آزادم، هر کجا که دلم میخواهد میروم و هر کاری که دلم میخواهد انجام میدهم و معتقدم هر کسی باید چنین زندگی کند. نباید به هیچکس وابسته بود».
یک زرافه و نصفی
درخت بخشنده
کسی یک کرگدن ارزان نمیخواد؟
جایی که پیادهرو تموم می شه
در جستجوی قطعهی گمشده
آشنایی قطعهی گمشده با دایرهی بزرگ
نوری در اتاق زیر شیروانی
با همه مخلفات
بالا افتادن (این کتاب را در ایران با نام وقتی به سن تو بودم نیز میشناسند)
ترانهها
کافه خوشخوراک رزالی
لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد
بابانوئل نو
راهنمایی پیش آهنگی عمو شلبی
«پاهای کثیف»
«هملت»
«قهرمان»
«عاشقانهها»
«کمی نوازشم کن»
«من و دوست غولم»
آقای باکلاه آقای بی کلاه
از خیلی خوب به خیلی بد
هملت از زبان مردم کوچه و بازار
گزیده ترانههای شل سیلوراستاین
لالاییها، افسانهها، دروغها