سازمانهای دولتی، حلقه پیوند مدیریت سیاسی و جامعه هستند. عملکرد هر کدام از این سازمانها بر مقبولیت مردمی هر نظام سیاسی تأثیر خواهد داشت. در سالهای اخیر علیرغم تحولاتی که در بخش دولتی رخ داده، ولی همچنان بهرهوری پایین سازمانهای دولتی دغدغه اصلی خطمشیگذاران کشور است. نارضایتی شهروندان از عملکرد برخی از سازمانهای دولتی در کنار مشکلات نظارتی دولت، ایجاب میکند که دلایل عدم تطابق اهداف سازمانی و اهداف کارکنان به عنوان مهمترین دلیل عملکرد نااثربخش این سازمانها روشن شود.
باید پذیرفت که کارکنان، سرمایه راهبردی سازمانند. بیتوجهی به خواستههای ارباب رجوع، مشتری، مصرفکنندگان یا شهروندان، ضعف کیفیت خدمات سازمانها، ضعف کنترل ابعاد اخلاقی و معنوی سازمانها، غیبت از کار و یا ترک شغل و سوانح و حوادث در محیط کار، همگی مصادیق رفتار نامناسب سازمانی هستند که به نیروی انسانی درون سازمانهای دولتی برمیگردد. بر بیانگیزگی کارکنان در بخش دولتی دلایل متفاوتی مترتب است. یکی از پدیدههای خطرناکی که مایه عدم همسویی کارکنان با سازمان میشود، مأخذ بیانگیزگی بیتفاوتی کارکنان است. روح بیتفاوتی در رفتار کارکنان، انگیزه کار و تلاش را از آنها میگیرد و بالطبع، کارکنان بیتفاوت، سازمان بیتفاوت را شکل میدهند. سکوت و دلسردی کارکنان نسبت به سرنوشت و برنامههای سازمان و عدم درک و تفاهم مؤثر بین کارکنان و مدیریت، زنگ خطری برای کاهش عملکرد سازمانی است که در سطح کلانتر به جامعه آسیب میرساند. تئوریزه کردن پدیده بیتفاوتی، مدیران را در شناخت علل و رفع آن کمک خواهد کرد.
کتاب حاضر، سعی دارد با استفاده از استراتژی نظریه دادهبنیاد پدیده «بیتفاوتی سازمانی» را در سازمانهای دولتی تئوریزه کند. مدل نظری حاصل، راهی برای فهم بیتفاوتی سازمانی پیشنهاد میدهد و به مدیران و سیاستگذاران کمک میکند این بیتفاوتی را در سازمان کاهش داده و روح کار و تلاش را در کارکنان ایجاد کنند. مدیران میتوانند برای برچیدن بیتفاوتی در سازمانها از این نظریه مدد جویند. این نظریه به نظریهپردازان سازمان کمک میکند تا به فرضیههایی قابل آزمون در پژوهشی جامعتر دست یابند.