انتخاب یک اسم برای کودکی که هنوز به دنیا نیامده، چقدر حواشی میتواند داشته باشد؟ نمایشنامه «اسم» ماجرای تلاش مردی به نام ونسان است که در یک جمع خانوادگی برای انتخاب اسم فرزندشان در حال گفتگو هستند ولی این صحبتها منجر به یک سری تسویهحسابهای خانوادگی میشود.
آقای ونسان، مردی چهل ساله، که همسرش به تازگی باردار شده، الان مسولیت مهم نامگذاری برای کودکش را دارد. اما چه اسمی بگذارد که هم در تاریخ خوشنام باشد، هم کسی به آن اشکال نگیرد، و هم هزاران نکته باریکتر از مو. یکی پیشنهاد میکند که اسمش را آدلف بگذارد و دیگری، پیشنهاد هیتلر میدهد و حتی آشیل و خیلی اسمهای دیگر. ونسان در میان همین صحبتها میگوید: «من که از بزدلی برای همرنگ جماعت شدن نظرم رو عوض نمیکنم. این جریان رو قطع میکنم. میرم وسط جاده در بین ماشینهای جنگی وامیستم، مثل اون دانشجوی چینی میدان تیانامن، به هیتلر میگم تو از ما آلزاس ولورِن رو گرفتی ولی اسمهامون رو نمیتونی از ما بگیری، میراث ادبیمون رو...»
اما موضوع نامگذاری این فرزند، باعث اتفاقهای عجیب و غریب دیگری هم میشود. ماجرا از آن جا شروع میشود که آقای ونسان در یک مهمانی خانوادگی حضور دارد و صحبت درباره اسم انتخابی موجب برملا شدن یک سری رازها و البته تسویهحسابهای خانوادگی میشود.
شهلا حائری برای اولین بار در ایران، اثری از دولا پورت و دولا پتولیر ترجمه کرده، دو نویسندهای که در فرانسه شهرت زیادی دارند اما کمتر در ایران شناخته شدهاند. مهمتر این که بعد از این ترجمه، لیلی رشیدی نمایشی بر اساس همین کتاب روی صحنه برده است.