پری اندرسون، فارغ از آثار و مطالعات تاریخی تأثیرگذارش (گذار از عهد باستان به فئودالیسم، تبارهای دولتهای استبدادی، مسائلِ انگلستان، جهانِ کهنهی نو)، در طول حیات فکریاش همواره دغدغهی مواجهه با مجموعهی نظریهها و منظومههای فکری را داشته است. او در اثر حاضر، که در سال 1976 منتشر شده است، با بررسی مجموعهی نظریهپردازان متعلق به سنت ماتریالیسم تاریخی، به بررسی چرخشهای فکری آنان و زمینههای سیاسی-اجتماعی مؤثر بر این چرخشها میپردازد: انتقال محورهای اصلی نظریه از سیاست و اقتصاد به فلسفه، تمرکز بر مطالعهی فرهنگ و در صدر آن هنر، تلاش برای یافتن تباری فلسفی برای مارکس و ماتریالیسم تاریخی، کاهش روحیهی بین الملل گرایی و فقدان مباحثات بین نظریهپردازان بر سر آثارِ درون همین سنت که دست آخر هر نظریهپرداز را به جزیرهای جداافتاده بدل کرد که یکه و تنها بر کرسی استادیاش در دانشگاه تکیه زده است؛ و اینها همه، در عین حال که حاصلِ غیاب جنبشهای تودهای گسترده در این دوران بود، در تشدید این وضعیت و دامن زدن به فاصله گرفتن این متفکران از تودهها نیز مؤثر بود.