در عرصه روابط بینالملل انقلابها نقاط عطفی هستند که باعث ایجاد تغییر و تحولات عدیده در دو سطح ملی و فراملی میگردند. انقلابهای اخیر خاورمیانه نیز از این امر مستثنی نبوده و ضمن تأثیرگذاری بر قلمرو سیاست در حوزه داخلی، روابط بینالملل منطقه را نیز دستخوش تغییر نموده و با گسترش درگیریها خاورمیانه را در آستانه جنگی بزرگ قرار داده است. این انقلابها که برخی آنها را موج سوم دموکراسی در روابط بینالملل میخوانند ضمن ایجاد دومینوی ناآرامی در منطقه باعث فروپاشی جمهوریهای پست پوپولیستی اقتدارگرا و آغاز فصلی نوین در دفتر نظامهای نوپاتریمونیال خاورمیانه گردید. به طور کلی بروز ناآرامیهای مورد بحث گسترده دلایل متعددی داشت، بر این اساس تفاسیر مختلف و بعضاً متناقضی برای توجیه این انفجار منطقهای و تبینن نظری آن ارائه گردیده است. به عبارت دیگر پایگاه نظری مفسرین در تحلیل و یادداشتهای ارائه شده توسط ایشان نقشی تأثیرگذار داشته و این تفاوت در عناوینی که با آنها از وقایع مورد بحث نام برده میشود نظیر بیداری اسلامی، بهار عربی، بیداری عربی و... کاملاً آشکار است.
با آن که برخی دیدگاهها از زوایای نظری متفاوت به این وقایع مینگرند اما با عنوانی واحد از این حوادث نام میبرند. جنبشها و نهادهای اسلامی فعال در منطقه خاورمیانه وقایع مورد بحث را ادامه روند عدالتطلبی اسلامی میخوانند و آن را تقابل با نظم حاکم در دو سطح ملی و فراملی برمیشمارند. در طرف دیگر طیف جریان نومحافظهکاری فعال در عرصه سیاست ایالات متحده قیامهای عربی را متأثر از سیاستهای ایران نسبت به امریکا در منطقه میداند و سعی دارد با خطرناک جلوه دادن آنها برای منافع امریکا و برجسته نمودن نتایج منفی آن برای متحدان منطقهای این کشور زمینه را برای مقابله و متوقف نمودن آنها فراهم نماید. طنز مسئله اینجاست که دو گروه یاد شده به رغم برخورداری از بینش و جهانبینی کاملاً متفاوت، نا آرامیهای اخیر را بیداری اسلامی یا بیداری عربی میخوانند.
صرف نظر از عناوینی که با آنها از ناآرامیهای عربی نام برده میشود، قیامهای مورد بحث دارای دو بعد درونی و بیرونی میباشد که این دو سطح در نهایت با یکدیگر تلاقی یافته و منجر به فروپاشی چند نظام سیاسی در خاورمیانه گردید.
با آن که دومینوی قیامهای عربی از اواخر سال ۲۰۱۰ میلادی سراسر منطقه خاورمیانه را در برگرفت لیکن این قیامها در نهایت منجر به سرنگونی نظام سیاسی در جمهوریهای تونس، مصر، لیبی و یمن، بروز جنگ داخلی در سوریه و سرکوب تظاهرات آرام مردمان بحرین گردید. در جریان ناآرامیهای مورد بحث نظامهای جمهوری نسبت به نظامهای پادشاهی شکنندهتر نشان دادند و پیروزی انقلاب در نظامهای جمهوری یاد شده تأییدی بر این ادعا میباشد. به طور کلی نظامهای پادشاهی عرب که اکثر آنها در حاشیه جنوبی منطقه خلیج فارس قرار دارند یا به پشتوانه ذخایر غنی نفت و گاز و یا تغییر حکومت یا انحلال پارلمان موج ناآرامیهای مورد بحث را مدیریت نمودند و در صحت کامل آن را پشت سرگذاشتند. در جمهوریهای عربی وضعیت تا اندازهای متفاوت بود. در کشورهایی که نهادهای بروکراتیک خودمختار بودند و نسبت به پادشاه- رئیسجمهور استقلال داشتند نظیر تونس و مصر نخبگان دولتی توانستند در ازای حفظ خود، پادشاه را قربانی کنند.