نفسگیر، تکاندهنده و تاثیرگذار، تنها کلماتی هستند که میتوانند حس و حال این کتاب را توصیف کنند. «جیمز ام کین» با نوشتن کتاب «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» توانسته تمام کلیشههای قدیمی ادبیات جنایی و پلیسی را متحول کند. او آنقدر در دنیای ادبیات تاثیر گذاشته که خیلی از منتقدان و صاحبنظران معتقد بودند که هر کس میخواهد داستاننویسی یاد بگیرد، باید رمانهای جیمز کین را بخواند. هرچند خود کین بعد از شنیدن چنین حرفهایی با فروتنی تمام گفته است «ما اینقدر مهم بودیم و خودمان خبر نداشتیم؟». فقط نویسندگان جوان و نوپا نیستند که باید از این کتاب چیزی یاد بگیرند. «آلبر کامو» یکی از کسانی است که خودش گفته، سبک و مضامین این کتاب، روی رمان «بیگانه» تاثیر زیادی داشته است. «ریموند چندلر»، «دیوید گودیس»، «جیم تامپسون» و هر نویسندهی سرشناسی در ادبیات جنایی و پلیسی که بعد از کین ظهور کردند، همه کم یا زیاد در آثار خود از این نویسندهی بزرگ، انگیزه گرفتهاند. به جرات میتوان گفت که در تمام تاریخ ادبیات، هیچ اثری به اندازهی پستچی همیشه دو بار زنگ میزند تا این حد موفق و پرفروش نبودهاند.
«فرنک» جوانی سرگردان و فقیر است که روزی در جاده مردی به نام «نیک» را ملاقات میکند. نیک به دنبال کارگری برای کار در رستوران کوچکش است و فرنک دنبال غذایی برای خوردن. نیک به فرنک پیشنهاد کار میدهد، اما او چندان علاقهای به ماندن ندارد. با دیدن «کورا»، همسر نیک، فرنک شیفتهی او میشود و کار در رستوران را قبول میکند. کورا زنی جوان و زیباست که از زندگی کسالتبار خود با نیک سادهدل خسته شده و به دنبال زندگی بهتری است. کورا و فرنک وارد رابطهای عاطفی و عمیق میشوند. اما کمکم افکار پلیدی سراغشان میآید، تاجایی که کورا به فرنک پیشنهاد میدهد تا نیک را از سر راه بردارند تا بتوانند آزاد و راحت با هم زندگی کنند.
تمام صفحات و کلمات این کتاب پر است از ناامیدی، خشونت، فریب و خیانت. آدمها دیوانه شدهاند و هر کاری از دستشان بربیاید برای نابودی یکدیگر میکنند. عجیب نیست که ارزشهای اخلاقی و انسانی تا این حد تحریف شده باشد وقتی میفهمیم «دزدیدن زن یک مرد، هیچی نیست، اما دزدیدن ماشینش، این کار سرقت است». آدمهای این دنیای بیرحم و بیاحساس با وقاحت تمام همه چیز را به نفع خود عوض میکنند و اینجاست که خوب و بد تعریف جدیدی پیدا میکند. کین در داستانهایش فقط به خلق جنایت اکتفا نمیکند. برای او قتل و جنایت فقط ابزاری است تا نشان دهد انسان از سر رنج و درماندگی مرتکب اشتباهاتی میشود که ممکن است عواقب سنگینی داشته باشد. در اینجا همان یاس و ناامیدی که همیشه در آثار کین وجود دارد، باز هم خودنمایی میکند. کین با توانایی کمنظیر خود تباهی و سرگردانی انسان مدرن را در این کتاب توصیف کرده است. زبان نویسنده در رمان پستچی خیلی راحت و خودمانی است. مخصوصا این که زبان روایت داستان، اول شخص است و فرنک قصه را از اول تا آخر برایمان تعریف میکند، که با توجه به شخصیتی که دارد مسلم است که چندان چندان سخت و پیچیده حرف نمیزند. روند داستان از ابتدا تا انتها هیجان و التهاب زیادی دارد. ضمن این که گفتوگوها و اتفاقات، غافلگیرکننده و غیرقابلپیشبینی هستند و مخاطب را تا پایان داستان با خود همراه میکنند.
سرنوشتگرایی یکی از مضامین اصلی این کتاب است. فرنک میتواند بار اول از مجازات جنایتی که مرتکب شده، تبرئه شود. اما فراموش میکند که وقتی پستچی بار اول زنگ میزند، ممکن است کسی نشنود. اما او اینجاست تا کارش را انجام دهد، پس برای بار دوم هم زنگ میزند و این بار همه صدای زنگ را میشنوند. نابودی و تباهی شخصیتها در تمام آثار کین دیده میشود. در این کتاب هم میبینیم که شخصیتها چطور با اشتباهتشان خود را نابود میکنند. در اینجا با جنایتکارهای حرفهای و دقیق داستانهای کلاسیک جنایی و کارآگاهی طرف نیستیم. شخصیتهای خطاکار این کتاب آدمهای معمولی هستند که خیلی ناشیانه و با آشفتگی جنایتی را مرتکب میشوند. آنها چندان هم باهوش و زیرک نیستند. هدف آنها جنایت نیست. جنایت وسیلهای است که میتواند آنها را به اهداف شوم و پلیدی که در سر دارند، برساند. فریب در دنیای این کتاب، جریانی عادی و معمولی است. همه به هم دروغ میگویند و یکدیگر را فریب میدهند. هر کس میخواهد به خواستهی خود برسد. مهم نیست این خواسته ظرفی غذا باشد یا قتل یک انسان، اینجا هر کس فکر و دسیسهای در سر دارد. عاقبتاندیشی چیزی است که در این افراد وجود ندارد. آنها عجولانه و هیجانی تصمیم میگیرند که حتی برای عملی کردن آنها هم ایده و نقشهی حسابشدهای ندارند. عاقبت قهرمانان خطاکار، نابودی است، حتی اگر زنده بمانند. این شیوهی عدالتی است که همیشه به شکلی پنهان در دنیا وجود داشته است.
جیمز مالهن کین، خالق اولین رمان سبک نوآر، پستچی همیشه دو بار زنگ میزند، است. «غرامت مضاعف» و «میلدرد پیرس» بعد از کتاب پستچی، از معروفترین آثار این نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی هستند. «مردان متعصب»، «همسران جادویی»، «پایان رنگین کمان» هم جزو آثار موفق کین شناخته میشوند. هرچند هیچوقت نتوانستند به محبوبیت و موفقیت سایر او آثار او برسند. جیمز کین پس از انتشار کتاب پستچی بود که به همه ثابت کرد که استاد مسحور کردن منتقدان و مخاطبان است. او کسی بود که توانست دنیای پر رمزوراز ادبیات جنایی را از انگلستان به آمریکا منتقل کند. زمانی که در سال 1934 و در سن 42 سالگی رمان پستچی را نوشت، خودش هم تصور نمیکرد، این کتاب بتواند تا این حد زندگی حرفهای و شخصی او را متحول کند. از کتابهای کین، تاکنون آثار اقتباسی سینمایی و سریالی متعددی ساخته شده است.
در لیست «باید بخوانیم»هایی که هر سال تغییر میکنند، کتاب پستچی همیشه دیده میشود. سالها پیش این کتاب در ایران ترجمه شده بود، اما نیاز به نسخهی جدیدتری از این کتاب احساس میشد. «بهرنگ رجبی» کسی بود که در سال 1393 این کتاب را مجددا ترجمه کرد. به این ترتیب میتوان گفت که ترجمهی رجبی یکی از بهترین و باکیفیتترین نمونههایی است که در حال حاضر وجود دارد. رجبی مترجم جوانی است که ذوق و قریحهی بینظیری در فن ترجمه دارد. او خیلی راحت و بیتکلف ترجمه میکند و در عین حال آسیبی به پیام نویسنده در متن اصلی وارد نمیکند. او تاکنون ترجمههای زیادی در زمینههای رمان و داستان کوتاه، نمایشنامه و ادبیات کودک و نوجوان داشته است. از برگزیدهترین آثار ترجمهی رجبی میتوان به مجموعه نمایشنامههای جهان در نشر «بیدگل» اشاره کرد که نقش زیادی در شناساندن و معرفی نویسندگان جهان به مخاطبان ایرانی داشته است.
ماجرا این جوری بود. ماجرا تمام طول عصر این جوری بود. یونانیه یکی از شرابهای شیرینشو آورد و یه مشت آهنگ خوند و دور هم نشستیم و تا جایی که به کورا مربوط میشد، من هم یکی از یاروهایی بودم که قدیم اونجا کار میکرده، فقط اسمشو درست و حسابی یادش نمیاومد. وقت خواب که شد، گذاشتم اونها برن بالا و بعد خودم رفتم بیرون. کلی راه رفتم و نمیدونم چقدر بود، تا چقدر دور شدم، ولی بعدِ یه مدتی شنیدم از تو ساختمون صدای دعوا میآد. برگشتم و نزدیک که شدم، تونستم یه چیزهایی از حرفهاشون بشنوم. کورا داشت وحشتنام داد میکشید و میگفت من باید بذارم برم. یونانیه نامفهوم یه چیزی مِن و مِن میکرد. احتمالا این که دلش میخواد من بمونم و برگردم سرکار. یونانیه داشت سعی میکرد کورا رو ساکت کنه ولی تشخصی من این بود که کورا اون قدر بلند داد میزنه که من بشنوم. اگه تو اتاقم بودم، که اون فکر میکرد هستم، میتونستم خیلی روشن همهی حرفهاشو شنیده باشم. حتا از این جایی که بودم هم کلیشو میشنیدم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 741.۷۰ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 140 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۰:۰۰ |
نویسنده | جمیز ام کین |
مترجم | بهرنگ رجبی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Postman always rings twice |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 32,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این داستان از زبان یک ولگرد گفته میشه و حکم خاطره گویی رو داره ، بنابراین عامدانه ،شلخته نوشته شده، و هم اینکه یک داستان جنایی هست و نه کارآگاهی، پس دارای رمز و راز نیست، ولی بسیار هیجان انگیز دنبال میشه، ، نام داست ان از یک جمله روزمره کنایه ای در غرب،گرفته شده ( یه چیزی شبیه ضرب المثل یه بار بجستی ملخک ،دو بار بجستی ملخک، آخر تودستی ملخک ، هستش) و ....راوی داستان یعنی فرنک، یک مرد بیخیال به تمام معناست( مثل موسو در داستان بیگانه!) و کورا یک زن عاشق پیشه و تاجر زیرک هست ( مثل آنا کارنینا در رمان تولستوی!) و داستان هم مساله ی هوس و قتل و جنایت هست و عواقب اونها، خوندنش توصیه میشه و اینکه فیلمش بخوبی کتاب نیست!
کتاب جذابی بود. توصیفات قشنگی داشت، مخصوصا رستورانشون که واقعا حال و هواشو درک میکردی. سیر نزولی شخصیتها، واقعا تاریک و غم انگیز بود در عین حال به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده بود. از مترجم عزیز ممنونم برای ترجمه با کیفیت. جهت اطمینان تعدادی از صفحات رو با متن اصلی تطبیق دادم و قطعا میشه گفت هر جمله و عبارت به درستترین شکل ممکن ترجمه شده. خیالتون از بابت ترجمه کامل و دقیق راحت.
بسیار افتضاح نوشتن چنین داستانی از یک کودک دبستانی هم بر میاید به نظرم نباید چنین کتابهای بی کیفیتی را در لیست کتابها قرار دهید
خیلی بد بود. متن روان نبود یه جاهایی باید دوبار بخ ونی تا بفهمی چی شد. داستانش هم زیاد رمز و راز نداشت
من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم و متوجه ربط نام کتاب با داستانش نشدم. که به احتمال زیاد به خاطر سانسور هستش.
این کتابه خیلی معروف بود یه سالهایی ، فیلمش خیلی قشنگه اسم فیلم هم اسم همین کتابِ ) کتاب هم خیلی خوب بود.
متن خیلی روان نبود داستانش جنایی و پر رمز و راز نبود ولی در کل داستان بدی هم نبود و حس و حال جالبی داشت
چرا داستان کتاب رو تعریف میکنین؟ نظرتون رو بگین نه اینکه داستان کتاب رو خلاصه میکنین و تعریف میکنین
اصلا روان نب ود.. بد هم بود حتی یا از ترجمش بود یا حروف چینی،نمیدونم اما خوب نبود
ترجمه اصلا روان نبود و خیلی ازجملات نا واضح بودن