جنگها وقتی ماهیت دفاعی به خود میگیرند و دفع تجاوزی را برای خود و ملتها به همراه دارند، یکی از اساسیترین بالندگیها محسوب شده و در رابطۀ مستقیم با حفظ استقلال اقوام و ملل قرار میگیرند.
برای پی بردن به این مهم به همین مطلب بسنده میکنیم که تمام کشورهای بزرگ و کوچک در برنامههای جذب سیاحتی و گردشگریشان، گردشگران و توریستها را به موزههای خود بهخصوص موزۀ نظامی راهنمایی میکنند و در آن موزهها شرحی اجمالی از تاریخ احتمالاً استعمار و سپس چگونگی استقلال و پس از آن به شرح دفاع خود در مقابل هرگونه تجاوز و ویرانگری پرداخته و در این رهگذر و در پی این فرآیند بهگونهای بسیار جالب و هیجانانگیز، دلاوران و قهرمانان ملی خود را معرفی کرده و ذاتاً به این نتیجه میرسند که همۀ این افتخارات و بالندگیها مدیون و مرهون تلاشها و از خودگذشتگیهای قهرمانان این مرز و بوم و ملت بوده است تا به گونهای شایسته بتوانند اسطورهها و قهرمانانی دیگر را در طول نسلها خلق کرده و آیندۀ کشور و ملت خود را با انسانسازی و قهرمان پروری تضمین نمایند.
همۀ اقوام و ملل با هر رویکردی، علاقهمندی وافری به حفظ و ضبط پدیدههای مختلف خود دارند که این امر باعث سربلندی و بالندگی آنان در بین سایر اقوام و ملل میگردد و با این بالندگیها بر دیگر اقوام و ملل فخر فروخته و به خود افتخار میکنند.
وجه تشابه و اشتراک اکثریت قریب به اتفاق این بالندگیها در بین اقوام و ملل گوناگون چه کوچک و چه بزرگ، استقلال و چگونگی به استقلال رسیدن آنها و همچنین شیوههای حفظ این استقلالشان است.
ایجاد و پیریزی ارزشها در یک جامعه و نهادینهکردن آن در میان اعضای یک ملت، وظیفهای پیچیده، دشوار و خصوصاً زمانبر است؛ چه بسا در طول زمان این ارزشها کمرنگتر شده و ایمان و احترام مردم به این ارزشها و باورها کمتر شده و به تدریج از بین برود. ارزشآفرینی، کار افراد منفرد یا گروه خاصی نمیتواند باشد؛ بنابراین برای پایدار بودن اعتقادات و ارزشها باید همۀ مردم سهیم بوده و بدان اعتقاد داشته باشند. جهاد دفاعی از جملۀ این ارزشها و اتفاقات نادر در تاریخ یک ملت میباشد. در هشت سال جنگ، کشور و ملت ما از جنبههای مختلف متحمل هزینههای زیادی شد ولی اتحاد، اعتقاد و پایداری ملت توانست این سختیها را پشت سر گذاشته و به تعالی برسد. در حال حاضر حفظ این دستاوردها و انتقال ارزشهای آن دوران به نسلهای جدید جهت جلوگیری از گسست نسلی در این زمینه از اهمیت بسیاری برخوردار است.
«امروزه مفهوم نسل به عنوان مفهومی جامعهشناختی، اهمیتی ویژه یافته و مفاهیم تحرک میان نسلها و شکاف نسلها در تحولات و پیشرفتهای اجتماعی مورد مطالعۀ دانشمندان اجتماعی بهویژه جامعهشناسان قرار گرفته است. گسست نسلها بهویژه در جوامعی که در مرحلۀ گذر تاریخی خود از جامعۀ سنتی به توسعۀ اجتماعی گام برمیدارند، واقعیتی اجتنابناپذبر و مطالعۀ ویژگیها و عوامل آن از اهمیت خاصی برخوردار است» (نیازی و کارکنان نصرآبادی، ۱۳۸۴: ۱۸۵).
برخی گسست نسلی را به معنای اختلال و بحران در توالی فرهنگی نسلها دانسته و معتقدند انقطاع نسلها به مفهوم اختلال و بحران در امر توالی فرهنگی نسلها، به تضاد ارزشها و هنجارهای اجداد، والدین و فرزندان اطلاق میشود که در واقع ماهیت آن اختلال در عملکرد نهادهایی است که مسألۀ انتقال ارزشها، هنجارها و الگوهای تفکر و عمل را در حوزۀ فرهنگ به نسلهای بعدی بر عهده دارند (بیات، ۱۳۸۲: ۳۲۹).
برخی معتقدند گسست نسلی محصول انقطاع فرهنگی اجتماعی است و منظور از انقطاع فرهنگی اجتماعی شکلگیری شکاف بنیادی به لحاظ فرهنگی (عدم توافق معنایی و شناختی) و اجتماعی (عدم وفاق در ارزشها و هنجارهای اجتماعی) است که به رفتارهای همجهت منجر خواهد شد. در این صورت افراد جامعه در قالب گروههای فرهنگی ـ اجتماعی متفاوت به تفاسیر متضاد و متفاوت از زندگی، آینده و تاریخ خود پرداخته و از الگوهای رفتاری متفاوتی تبعیت میکنند (آزاد ارمکی، ۱۳۸۲: ۲۳۱).
ایران کشوری در حال گذار میباشد که یکی از مؤلفههای مهم این گذار، گسست نسلی و تغییرات فرهنگی ـ اجتماعی عمده در حوزۀ روابط بین فرزندان و والدین میباشد. یکی از دلایل اصلی اهمیت موضوع گسست نسلها، پاشیدگی اجتماعی احتمالی بر اثر گسست نسلی است که میتوان آثار آنرا در ارتباطات میان افراد خانواده مشاهده کرد. همچنین اختلال در فرآیند همانندسازی و وقفه در الگوپذیری نسل جوان و نوجوان، کاهش فصل مشترکهای عاطفی و کاهش دلبستگی نسل جوان به فرهنگ و ارزشهای فرهنگی نسل بالغ، کاهش وفاق و اجماع بر اساس سنتهای کهن و تأخیر در جریان جامعهپذیری، از جمله مواردی هستند که شکاف نسلها را به عنوان یک مسألۀ اصلی مطرح میسازند .