اوتیسم را بخش تشخیص و آماری کتاب راهنمایی اختلالات ذهنی (موسسهی بیماریهای روانی در آمریکا) با عنوان یک اختلال نورولوژی تعریف کرده که با ناتوانی کیفی در تبادلات و ارتباطات اجتماعی و همچنین حضور «الگوهای محدود، تکراری و کلیشهای از رفتارها، علایق و فعالیتها» مشخص میشود.
در حال حاضر ما نمیدانیم که چه چیزی باعث به وجود آمدن اوتیسم میشود، بنابراین اختلال در ابتدا طبق نشانهها و علایمش (یعنی اینکه چگونه شخص رفتار میکند) توصیف شده است. قبلاً ما در مورد اوتیسم که با عبارت «دسته سه تایی ناتوانی» اشاره میشد، فکر میکردیم؛ این سه نوع ناتوانی عبارت بودند از: جامعه پذیری، مکالمات و قدرت تخیل. این سه محدوده مشکل بایدکم و بیش خود را در یک شخص بروز دهند تا بتوانیم اوتیسم را در آن شخص تشخیص دهیم.
مشکلات جامعهپذیری ممکن است به صورت جدایی، خشونت یا سردی در رفتار، فقدان احساس همدلی بیان شده یا برخورد چشمی ضعیف با دیگر چیزها، به وجود آید. فعالیتهایی که ما آنها را با عنوان دوست شدن، به خاطر آوردن طرز رفتارها یا حفظ ارتباطات میشناسیم، میتواند به طور باور نکردنی برای یک کودک مبتلا به اوتیسم بیگانه باشد. احساسات مربوط به اجتماع یا جمع مانند آشفتگی، دستپاچگی یا رقابت جویی اغلب به وجود نمیآید. هنگامی که یک کودک ترجیح میدهد تنها باشد یا کلاً به نظر نمیرسد که بخواهد به دیگر افراد بپیوندد، میتواند سخت باشد، اما کودکانی که مبتلا به اوتیسم هستند، عاطفه، محبت و توجه انسآنها را مانند دیگران تقاضا کرده و نیازمند آن هستند. زمانی را با آنها بگذرانید، سپس متوجه خواهید شد که منظور من چیست.
مشکلات در ارتباط با مکالمات این کودکان مربوط به فقدان ارتباطات و همچنین اشتباهات گرامری یا معنایی میشود. سوالات مبتنی (برای مثال چرا یک چیز اتفاق افتاد) و کاربرد ضمیر، محدودههای مشکلات معمول هستند. استفاده از صنایع ادبی (برای مثال «شیرجه زدن در دریاچه») ممکن است برای برخی کودکان مبتلا به اوتیسم گیجکننده باشد. مشکل مربوط به بیان احساسات صحیح نیز میتواند مربوط به مکالمه شود. احساس کودک ممکن است با پیام او سازگاری و هماهنگی نداشته باشد (برای مثال خندیدن بعد از اینکه میفهمد سگ آنها مرده است) یا اگر کودکی در حال تجربهی احساسات قوی باشد (مانند سرخوردگی، ناراحتی، اشتیاق و غیره)، مکالمات شفاهی ممکن است به طور کامل شکسته و قطع شوند. یک مکث مشاهده و درک شده در روند توسعهی زبانی یا حتی کمبود و فقدان کلمات یادگرفته شدهی قبلی یکی از نشانههای اصلی اوتیسم است. اگرچه، شبیه دیگر ویژگیها، این ویژگی لزوماً در همه وجود ندارد. بسیاری از افراد مبتلا به اوتیسم دارای لغات زیادی بوده و در ابتدا مکالمه کنندههای شفاهی هستند. افرادی که زبان شفاهی را توسعه و بسط نمیدهند، اغلب با استفاده از زبآنهای دیداری، مانند تبادل کارتهای تصویری یا زبان نشانه، مکالمه میکنند. به طور کلی، مهارتهای زبان پذیرنده (فهمیدن و درک چیزی که گفته شده است) قویتر از زبآنهای بیانی (صحبت کردن با نیت مکالمهای روشن و واضح) برای افراد مبتلا به اوتیسم است.
نقصهای قدرت تخیل میتوانند کمی برای تعیین کردن پیچیده باشند، زیرا به اعتقاد من، آنها با نیاز کودک به داشتن حس ترتیب/کنترل و نظم عصبی به هم پیچیده شده است. بازی سمبلیک (یا «بازی تظاهری») و فعالیتهای ابداعی (مانند هنر) نیازمند برخی تمرینات تخیلی بوده و طبیعتاً کودکان مبتلا به اوتیسم کمتر آن را دارند. حدسیات و فرضیات (برای مثال چه چیزی میخواهید انجام دهید؟) میتوانند بسیار سخت و دشوار باشند و کودک اغلب به دنبال پاسخ «صحیح» میگردد، بدون اینکه بفهمد هنگام استفاده از تخیلاتش، صحیح یا غلطی وجود دارد. مشکلات مربوط به قدرت تخیل ممکن است مربوط به زمینهای از مطالعات شود که تئوری ذهن نامیده شده و توانایی فرد در گذاشتن خودش به جای فرد دیگر یا تصور چیزی که ممکن است به آن فکر کند، باشد. تئوری ذهن، اغلب به صورت «چهارمین ناتوانی» در افراد مبتلا به اوتیسم در نظر گرفته میشود. چیزی که کتاب راهنمای تشخیص و آماری اختلالات ذهنی (DSM) به آن با عنوان «الگوهای محدود، تکراری و کلیشهای از رفتارها، علایق و فعالیتها» اشاره میکند، اغلب به صورت کارهای روزمره محدود و سرد پدیدار و از قطع شدنهای کوتاه در فعالیتهای دلخواه خود بسیار ناراحت شده و نیاز به مرتب کردن محیط اطراف خود دارند (حتی اگر برای ما نامرتب و نامنظم به نظر برسد) و یا داشتن لیست بسیار محدود و کوتاهی از علایق خود دارند، اکثر این حالات تغییر ناپذیری مربوط به نیاز شخص جهت منظم کردن ورودی عصبی خود است. افراد مبتلا به اوتیسم میتوانند بسیار زیاد و یا خیلی کم توسط محیط اطراف خود تحریک و برانگیخته شوند و پیشبینی اینکه چه موقع یا چگونه این حالت ممکن است اتفاق بیفتد، اغلب سخت است. برای مثال صدای گریه کردن یک کودک یا هل داده شدن در جمعیت، میتواند عصبانیتهای شدیدی را در یک کودک مبتلا به اوتیسم باعث شود و همچنین با این دلیل آنها سعی میکنند تا فعالیتهای روزانهی خود را تا حد امکان محدود کنند. نیازهای عصبی میتواند قدرت تخیل، تلاش اولیه (یعنی ریسکی) را قطع کند. هنرهای ساختگی و درمانی، نوعی از تحریک عصبی را در محیطی امن و منظم با استفاده از فعالیتهایی که میتواند درها را به سمت تصورات و خیالات یک کودک باز کنند، فراهم میآورند.