جنگ جهانی دوم، هولوکاست، پیشوا، اردوگاه نازیها، نسل کشی، یهودیان لهستان، شکنجه گر و واژههایی شبیه این واژههای غریبی نیستند. واژههاییاند که حداقل یک بار به گوش هر کدام از ما خوردهاند، روی جلد کتابهای بسیاری توی همهی کتابفروشیها نوشتهشدهاند و فیلمهای زیادی دربارهشان ساخته شده است. اینها واژههایی هستند که کنار هم یکی از تلخترین و دردناکترین جنایات تاریخ . که بشر در حق همنوعانش روا داشته است را بیان میکنند. نویسندگان و هنرمندان زیادی تلاش کردهاند این صفحه از تاریخ را به بهترین شکل برای نسلی که هیچ خاطره و تصوری از آن دوران ندارند به تصویر بکشند، جان بوین برای روایت این تصویر تاریخی راه کمنظیر و فوق العادهای را انتخاب کرده است، او در رمان پسرکی با پیژامهای راهراه این روایت را از نگاه کودکان به تصویر کشیده است. کودکانی بیخبر از دنیای بزرگترها که هیچ دلیلی برای دشمن بودن ندارند.
کتاب پسرکی با پیژامهای راهراه را جان بوین سال ۲۰۰۶ نوشته است. او نسخهی اولیهی این کتاب را در مدت دو روز و نیم بدون آن که اندکی بخوابد نوشت و به پایان رساند. این رمان تصویر زیبایی از یکی از سیاهترین صفحات تاریخ بشر است. شخصیتهای اصلی این داستان برونو و شموئیل دو کودک با دو زندگی متفاوتند؛ یکی در دستهی شکنجهگرها و دیگری در دستهی قربانیها. برونو پسر یکی از فرماندهان نازیهاست و شموئیل از یهودیهای لهستان که در ارودگاه نازیها گرفتار شده است.
نویسنده دربارهی ایدهی نوشتن رمان پسرکی با پیژامهای راهراه گفته است: «در ماه آوریل سال ۲۰۰۴ تصویری از دو تا پسربچه که در دو سوی سیم خاردار نشستهاند در ذهنم شکل گرفت. میدانستم آنها را از خانه و زندگیو دوستانشان دور کرده و هر یک را جدا جدا به یک مکان وحشتناک آورده بودند. هیچ یک نمیدانست برای چه آن جاست و آن جا چه کار میکند، اما من میدانستم و آن داستان این دو پسربچه بود که اسمشان را برونو و شموئیل گذاشتم و میخواستم آن را بنویسم.»
در پایان کتاب پرسشنامهای وجود دارد که «پات اسکیلز» مدیر خدمات کتابخانهی مدرسهی هنر و علوم انسانی در ایالت کارولینای جنوبی آن را آماده کرده است. در این پرسشنامه سوالاتی دربارهی محتوای کتاب آمده است که خواننده را وادار میکند با فکر کردن دربارهی آنها بیشتر و بیشتر به عمق اهمیت این داستان پی ببرد و جزئیات بیشتری را که ممکن است از نگاهش دور مانده باشد را دریابد. همین طور مصاحبهای با جان بوین، نویسندهی کتاب نیز در پایان آن قرار دارد که نکات بسیاری دربارهی کتاب در آن امده است.
تا کنون بیش از ۵ میلیون نسخه از این کتاب در سراسر دنیا فروخته شده است و حتی در صدر لیست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفته است.
برونو پسرک هشت سالهی یکی از فرماندهان نازیهاست. داستان جایی آغاز میشود که برونو وارد خانه شده و متوجه میشود خدمتکار مشغول جمع کردن وسایل او و بستهبندی آنهاست. چند لحظه بعد مادر برونو به او اطلاع میدهد که باید به خاطر شغل پدرش برلین را ترک کنند و جای دیگری ساکن شوند. برونو از ترک دوستانش ناراحت و معترض است و نمیخواهد خانه را ترک کند. در نهایت برونو، مادرش و گرتل خواهر بزرگش به همراه خدمتکارها خانه را ترک میکنند و در خانهای نزدیک محل کار جدید پدر، جای پرتی که از برلین فاصلهی زیادی دارد ساکن میشوند. برونو و خواهرش گرتل این خانه را برهوت مینامند. برونو از پنجرهی اتاقش متوجه منظرهی عجیبی میشود. مردها، پدرها، پدربزرگها و پسربچههای زیادی که همگی لباسهای یک دست راهراه پوشیدهاند و کلاههای راهراه بر سر گذاشته اند و پشت دیوارهای بتنی و سیمهای خاردار در جنب و جوش و فعالیتند. برونو میخواهد بداند آن طرف سیم خاردادر دقیقا چیست و آدمها چرا آنجا هستند. کسی جواب درستی به او نمیدهد. در نهایت برونو تصمیم میگیرد خودش کشف کند، او با شموئیل آشنا میشود پسرکی یهودی، هم سن و سال خودش آن سوی سیم خاردار. برونو میخواهد بداند چرا او و شموئیل نمیتوانند با هم بازی کنند...
این کتاب نقدها و نظرات مختلفی را به خود جلب کرده است و البته انتقادات زیادی را در پی داشته است. گروهی از منتقدان معتقدند جان بوین با نوشتن این رمان رنج قربانیان هولوکاست را در نوعی برابری با رنج کماهمیت جابه جایی یک خانوادهی آلمانی از برلین به منطقهای دور افتاده، قرار داده است اما گروهی دیگر نیز او را برای نوشتن رمان، به خصوص پایانبندی آن تحسین کردهاند.
پسرکی با پیژامهای راهراه نکات جالب زیادی در خود دارد که البته با حقیقت فاصلهی زیادی دارد، مثلا امنیت «آشویتز» در این داستان بسیار کم اهمیت جلوه داده شده است. چطور ممکن است در یکی از مخوفترین زندانهای دنیا پسرکی بتواند با کسی بیرون از سیمهای خاردار قرار هفتگی بگذارد. همچنین با توجه به اسناد تاریخی وجود پسری همسن شموئیل در آشویتز غیر ممکن است. یکی از بازماندگان هولوکاست دربارهی این کتاب گفته است: «این کتاب نه تنها دروغ و افسانه است، بلکه ادعایی پوچ و بیمحتوا است.»
جان بوین نویسندهی ایرلندی متولد سال ۱۹۷۱ است. او در دوبلین، پایتخت ایرلند به دنیا آمده است و اکنون نیز در همین شهر زندگی میکند. او از دانشگاه ترینیتی، قدیمیترین دانشگاه ایرلند فارغ التحصیل شد و سپس تحصیلاتش را در دانشگاه آنگلیای شرقی در نورویچ انگلستان ادامه داد
جان بوین چندین جلد کتاب نوشته است که تعدادی از آنها کتابهایی برای کودکان و نوجوانان است. کتابهای جان بوین در بیش از 50 کشور جهان ترجمه شده و با استقبال مخاطبان مواجه شده است.
از میان آثار جان بوین میتوان به کتابهای «دزد زمان»، «مطلق گرا»، «نردبان آسمان» و «این خانه خالی از سکنه است» برای بزرگسالان و کتابهای « نوا برلیواتر فرار میکند»، «پسری بر قلهی کوه» و «نام برادر من جسیکا است» برای کودکان و نوجوانان اشاره کرد.
فیلم سینمایی پسری در پیژامهای راهراه سال ۲۰۰۸ براساس رمان پسری در پیژامهای راهراه در انگلستان ساخته شد. «مارک هرمن» کارگردانی این درام تاریخی را برعهده داشته است.
پسری در پیژامهای راهراه نظرات منتقدان زیادی را به خود جلب کرده است و نقدهای زیادی در موافقت و مخالفت با آن نوشته شده است. روزنامهی تایمز این فیلم را «فیلمی بسیار تاثیرگذار و ضمنا بسیار مهم» نامید. «تای بور» از روزنامهی بوستون گلاب دربارهی این اثر نوشته است: «آنچه پسری در پیژامهای راهراه از بیمحتوایی نجات میدهد، داستان پردازی منطقی و خوب هرمن است.» گروهی از منتقدان فیلم را به مخدوش کردن حقایق تاریخی و ایجاد همارزی کاذب میان قربانیان و عاملان جنایت متهم کردهاند. این فیلم نامزد جایزههای زیادی شد و در نهایت توانست جایزهی بهترین کارگردانی را در جشنوارهی «فیلم مستقل انگلستان» از آن خود کند.
پسرکی با پیژامهای راهراه اولین بار سال 92 در ایران با ترجمهی «هرمز عبداللهی» از سوی نشر چشمه منتشر شد. در ادامه سال 93 «پروانه فتاحی» این کتاب را برای نشر هیرمند ترجمه کرد. ترجمهی فتاحی با عنوان «پسری با پیژامه راهراه» منتشر شده است.
دانلود پی دی اف کتاب پسرکی با پیژامهی راهراه با ترجمهی هرمز عبداللهی در همین صفحه ممکن است.
حالا ماهها میشد که برونو از پنجرهی اتاق خوابش بیرون را دیده بود، آن باغ و نیمکتی که بر رویش پلاک بود، حصار بلند سیم خاردار و تیرهای چوبی تلگراف و همهی ان چیزهای دیگری که در همین نامهی آخرش برای مادربزرگ شرح داده بود. و اغلب اوقات هم که مردم را تماشا کرده بود، تمام ان آدمهای متفاوت با پیژامههای راهراهشان، راستش اصلا به فکرش نرسیده بود که از خودش بپرسد این آدمها برای چه کاری اینجا جمع شدهاند.
انگار این جا کاملا شهر دیگری بود، مردم همه در کنار خانهای که او زندگی میکرد کار میکردند. آیا آنها واقعا خیلی متفاوت بودند؟ تمام افراد در اردوگاه لباس یک دست به تن داشتند، آن پیژامهها و همچنین آن کلاههای راهراه پارچهای، و تمام افرادی که دور و بر خانهاش در رفت و آمد بودند(به استثنای مادر، گرتل و خود او) یونیفرمهایی به تن داشتند با کیفیت و زیور و زینتها و کلاهها و کلاههای ایمنی گوناگون و بازوبندهای سیاه و قرمز روشن و همه با خود اسلحه حمل میکردند و همیشه بسیار خشن و بیرحم به نظر میآمدند، گویی همهی این ادا و اصولها و کارها به راستی مهم بودند و هیچکس حق نداشت جور دیگری فکر کند.
پیش خود فکر کرد که دقیقا چه تفاوتی وجود دارد؟ و چه کسی تصمیم میگیرد که کدام یک از افراد پیژامههای راهراه بپوشند و کدام یک یونیفرم بر تن کنند؟
البته گاهی این دو گروه با هم قاظی میشدند. اغلب اوقات افراد در سیم خاردار سمت خود را در آن طرف دیگر دیده بود، و وقتی خوب دقت میکرد آشکار بود که افراد این سوی حصار دارای مسئولیت هستند، افراد پیژامه پوش وقتی نظامیها به آنها نزدیک میشدند به حالت خبردار میایستادند و گاهی هم حتی از جای خود بلند نمیشدند و باید آنها را به جای دیگری حمل میکردند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 195 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۳۰:۰۰ |
نویسنده | جان بوین |
مترجم | هرمز عبداللهی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۳/۱۳ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یک داستان تکان دهنده که اتفاقا مال آدم بزرگهاست برای هر کسی که بخواهد به ماجراهای جنگ و کار اجباری بیشتر فکر کند و ازانها بیشتر بترسد
کتاب خیلی خیلیییی عالیی ای بود که واقعا پایان عجیب و خیلییی غیرمنتظره ای داشت.?
برای سنین نوجوان بهتره اما پایان متفاوتش رو دوست داشتم