شناخت و بررسی و نقد هر پدیده بر اساس درک ماهیت آن در ذهن پژوهشگر شکل میگیرد. این درک در جنبه بیرونی آن عبارت است از تعریفی که پژوهشگر از این پدیده رهتوشه خویش در این راه قرار میدهد. برای اینکه ویژگیهای یک تعریف مناسب را بهدست آوریم، شایسته است نخست به بررسی اقسام تعریف در علم منطق بپردازیم.
در این دانش، چنین گفته شده که تعریف به حد و رسم و هر کدام از آنها به تام و ناقص تقسیم میشوند. حد تام که کاملترین نوع تعریف است، تعریفی است به تمامی ذاتیات معرَّف و در رسیدن به آن از جنس قریب و فصل قریب استفاده میشود؛ مانند اینکه انسان را به حیوان ناطق تعریف کنیم. مرحله دوم تعریف، حد ناقص است که تعریف به قسمتی از ذاتیات معرَّف است و شامل تعریف با جنس بعید و فصل قریب و یا تنها تعریف با فصل میشود. مثال نوع اول، تعریف انسان به جسم نامی ناطق و مثال نوع دوم تعریف آن به ناطق است. سومین نوع تعریف، رسم تام است که شامل تعریف با جنس و خاصه (در مقابل فصل) میشود؛ مانند تعریف انسان به حیوان ضاحک. و در آخر، رسم ناقص قرار دارد که تعریف با خاصه است؛ مانند تعریف انسان به ضاحک.
در هر چهار نوع تعریفی که ذکر شد یکی از مقاصد اصلی از تعریف یعنی تمییز شیء تعریف شده از غیر آن در ذهن مخاطب تحقق مییابد، اما منظور اصلیتر از تعریف عبارت است از شناساندن شیء تعریف شده بهصورتی که شکل تفصیلی روشنی از آن در ذهن ایجاد شود که تنها در حد تام قابل دسترسی است. البته آنچه نزد دانشمندان این علم، معروف شده این نکته است که تعریف اشیاء با حد تام از آنجا که مستلزم شناخت حقیقت آن است، تقریباً امکانناپذیر است و بیشتر تعاریفی که وجود دارد از سه نوع دیگر و بهویژه دو نوع رسم است (مظفر، ۱۴۰۲: ۹۹-۹۵).
از سوی دیگر، در فلسفه علوم اجتماعی نیز تعاریف به دو نوع تعاریف «محتوایی» و «عملیاتی» تقسیم شده است. از آنجا که در طبیعت و بهتبع آن در علوم اجتماعی، زندگی و واقعیت آن همیشه غنیتر از مفاهیم ذهنی انسان است، تعاریف این حوزه نمیتواند محتوایی باشد و همانگونه که در توضیح تعاریف در علم منطق صوری گذشت، دسترسی به حد تام یعنی همه ذاتیات معرَّف که جلوه دیگری است از مبحث تعاریف محتوایی بهسختی میتواند امکانپذیر باشد. لذا، در علوم اجتماعی به شکل عام، تعاریف همیشه عملیاتی است. وظیفه اینگونه تعاریف، عمل کردن بهمثابه ابزاری است که از طریق محدود کردن، به شناخت منجر میشود. این تعاریف تا زمانی اعتبار دارند که برای شناخت کافی باشند و در صورتی که پس از مدتی نتوانند در رسیدن انسان به شناخت مؤثر باشند، اعتبار خود را از دست میدهند. این اختلال از سه ناحیه میتواند در اعتبار تعاریف بروز کند: از طریق دادهها، روشها و یا دگرگونی در واقعیت اجتماعی که این سومین عامل؛ شایعترین عامل بروز تغییرات مداوم در تعاریف پدیدههای اجتماعی و بهتبع آن شکلگیری مطالعات و ادبیات گوناگون و بعضاً متعارض در هر شاخه از این دانش است.