یکی از راههای شناختِ مکانت و ارزش بسیاری از موضوعات، شناخت نتایج معنویِ مترتّب بر آنها، و به عبارت بهتر، آگاهی به نقش آنها در واصل گردانیدن انسان به آرمانهای معنوی حیاتش (غایتی معنوی و سعادتمندانه) میباشد. برای این موضوع، به ویژه در تفکرات دینی و از جمله در تعالیم اسلام، جایگاه والایی را میتوان معرّفی کرد. در وصول به هدف آرمانیِ انسان، شناخت جایگاه او در عالم هستی، یکی از مهمترین ابزار است که از آن اجمالاً به هویت تعبیر میکنیم. به این ترتیب، هر آنچه که به احراز هویت معنوی و مستقلّ انسانیِ انسان انجامیده و وی را در رسیدن به آرمانهایش یاری رساند، از دیرباز مورد توجّه انسانها بوده، که هنر یکی از اصلیترین آنهاست. این موضوعات، در مباحث مربوط به هنر دینی از اهمّیت شایان توجّهی برخوردارند.
ملّت، یک شخصیت و واحدِ حقوقی و حقیقی است که بسیاری از ویژگیهای آن، که عمدتاً تجلّی کالبدیِ جهانبینی و فرهنگ و باورهای آحاد آن هستند، در احراز و نمایش هویتش نقش اساسی ایفا میکنند. این نوع هویت، در واقع بیان و یا احساس "این همانیِ" انسان با پدیدهها و موضوعات و اعضاء جامعهاش با یکدیگر و با کلّ جامعه (ملّت) است. هنر، یکی از قلمروهایی است که بدون تردید میتوان از آن به عنوان تجلّی جهانبینی و باورها و فرهنگ جامعه یاد نمود؛ و به این ترتیب است که نقش هنر در تبیین و احراز و تقویت و نمایش باورها، جهانبینی و فرهنگ جامعه، و در نتیجه در تجلّی هویت و به خصوص هویت معنوی آن (و به تبع آن، هویت انسان) به عنوان نقشی غیر قابل انکار محرز میشود. نقشی که در دوران معاصر، که جوامع با بحران هویت مواجهاند و زورمداران و مزوّران جهانی نیز سعی در به زیر سلطه در آوردنِ فرهنگیِ جهانیان داشته و به عنوان مقوّم این بحران ایفای نقش میکنند، از جایگاهی ارزشمند برخوردار است. نکته باریکتر از مو آن است که سلطهگران و مزوّران نیز برای وصول به امیالشان، از طریق القای هویتهای کاذب و نمایش بَدَلیات به جای اصلها، بیشترین استفاده را از هنر و به عبارت بهتر، از شبه هنرها (یا هنرهای بَدَلی و غیر اصیل) به عمل میآورند.