
این رمان بر اساس داستان واقعی زندگی «ماریا تِرِزیا فون پارادیس» در اواخر قرن 18 میلادی در اتریش است. ماریا دختری 17 ساله است که نبوغ زیادی در نوازندگی پیانو داشت. او در سن سه سالگی بینایی خود را به طرز مشکوکی در خواب از دست میدهد. خانواده ماریا که عضوی از دربار اتریش هستند تمام تلاش خود را برای بازگرداندن بینایی دخترشان میکنند. از دکتر های مختلف کمک می گیرند و حتی به ملکه کشور متوسل میشوند.
در یکی از روزها خانوادهی ماریا به کنسرتی در یکی از خانه های مجلل وین که متعلق به شخصی به نام دکتر «مِسمِر» بود دعوت شدند. در آن روز ماریا با مسمر آشنا می شوند و از هنر و استعداد او خوشش می آید. مسمر ادعا کرد که می تواند بینایی دختر را بازگرداند. پس، از پدرش درخواست کرد مدتی ماریا را در اختیار او قرار دهد. پدرش پذیرفت و مسمر خانه ی خود را مهیای مهمان جدیدش کرد. ماریا قلباً اعتقاد داشت که درمان بی فایده است اما خوشحال از زندگی بدون پدر و مادرش راهی خانه مسمر شد.
روز دوم را در خانه ی مسمر پشت پیانو گذراند و برای خودش آواز می خواند تا اینکه مسمر وارد اتاق شد و فهمید ماریا کمی ناخوش است ...
ادامهی ماجرا را میتوانید در این کتاب دنبال کنید
| فرمت محتوا | pdf |
| حجم | 1.۰۳ کیلوبایت |
| تعداد صفحات | 156 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | میشل هالبرستد |
| مترجم | علی ستارزاده |
| ناشر | کتاب مرو |
| زبان | فارسی |
| عنوان انگلیسی | The pianist in the dark |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۶/۱۲ |
| قیمت ارزی | 2 دلار |
| قیمت چاپی | 65,500 تومان |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
داستان درباره تنها دخترِ منشیِ دربار اتریش، بنام ماریاست که از ۳ سالگی نابینا شده است.با این حال پیانیست بسیار ماهری ست. پدر ماریا اما از وضعیت جسمانی دخترش راضی نیست و برای بهبود او از ”فرانتز آنتوان مسمر“ یکی از مدعیان هیپنوتیزم درمانی درخواست کمک میکند..... ضمن اینکه داستان ریشه های روانشناسی و روانکاوی دارد و خواننده را با مغناطیسم درمانی آشنا میکند، نکته قابل تامل داستان تناقضی است که به زیبایی از زبان ماریا روایت میشود. آنجا که وقتی انسان به مهمترین آرزویش می رسد و پشیمان میشود!!!
کتاب خوبیه. سرعت داستان زیاده و سریع جلو میره که بعضی جاها توضیح بیشتر برای واضح کردن بعضی جزییات مثل سال و تاریخ ها بنظرم لازم است.
فوق العاده بود توصیفی که داشت ادمو متحیر میکرد میتونستی حسش کنی