در فضایی بارانی، از میان مه و رطوبت اقیانوس اطلس، روایت زندگیِ شخصیِ نویسنده، در ناحیهی لوآر آتلانتیک، در قصبهی راندوم (که اسم واقعیاش کامبُن است، همان زادگاه نویسنده)، با تاریخ فرانسه درهم میآمیزد. وقایع رمان بازهی زمانیای را دربرمیگیرد که از جنگ جهانی اول شروع میشود و به دههی شصت میلادی ختم میشود. سال ۱۹۶۳، روز بعد از نوئل، درحالیکه ژان یازده سال بیشتر ندارد، پدرش از دنیا میرود. مرگ پدر زخم عمیقِ التیامناپذیری بر روح او بهجا میگذارد. رمان دربارهی دو مرگ است که در ابتدای سال ۱۹۶۴، پس از مرگ پدر نویسنده، اتفاق میافتد؛ مرگ پدربزرگ مادری، آلفونس بورگو (خیاط قدیمی روستای ریانسه، که نام واقعیاش ریایه است)، و یکی از عمههای پدرش، ماری، معلم سابق روستا. نویسنده صفحات زیادی به بررسی این دو شخصیت میپردازد. بعد مرگهای دیگری از راه میرسد؛ دو عموی پدرش، ژوزف و امیل، که در جنگ جهانی اول کشته میشوند (عنوان رمان از این موضوع برگرفته شده است)، و والدین پدرش، آلین و پییِر، که به فاصلهی یک سال از هم میمیرند.
جبهههای افتخار رمانی است دربارهی مرگ و زندگی. ژان روئو زندگیِ مردم سادهای از طبقهی متوسط روستایی را روایت میکند که جنگ و مرگ عزیزان بر زندگیشان سایه افکنده است، و بدین نمط نقبی میزند به حیات و مرگ عیسیمسیح. رمان اشارات فراوان به تاریخ مسیحیت، قدیسان و دوران باستان دارد و مضامین زمان، خانواده، جغرافیای منطقهی لوآر سفلی، حافظهی فردی، خانوادگی و جمعی، و جنگ جهانی اول (که فقط در آخرین صفحات به شکلی مستقیم به آن میپردازد) از بنمایههای آن هستند و بدین لحاظ یادآور رمان پروست، در جستوجوی زمان ازدسترفته، است، با آن جملات طولانی که گاه یک صفحهی کامل را دربرمیگیرد.
داستان تابع نظمِ زمانی نیست و اشارات زمانی اندکی در آن به چشم میخورد. فقدان راوی که در مقامِ دانای کل است، رمانی خلاف عادت، نوستالژیک و بدون دیالوگ آفریده است که با نثری شاعرانه و موزون و گاه با شوخطبعی و طنز و محبت و شرمی خاص به توصیف کاراکترها میپردازد. نگارشی نرم، سرشار از لطف و ظرافت، با واژگانی غنی و بیگزافهگویی و اغراق. نویسنده با نگاهی شفاف و روشنبین، غنایی درونی به رمان بخشیده که در نوع خود بینظیر است. توصیفات طولانی نویسنده و روانشناسی شخصیتها، رمانهای رئالیستی را در ذهن تداعی میکند.