نظام طبقاتی در دولت در هر دو متفکر دیده میشود. ابنرشد بر اساس سه ملاک کارکردی، درجه علم و فهم و نیز اقتصاد، طبقات را تقسیم میکند. میتوان گفت اصرار ارسطو بر اهمیت و جایگاه طبقه متوسط چندان مورد اعتنای این دو شاگرد مکتب ارسطو نیست. از نظر کارکردی ابنرشد حاکمان حکیم، پاسداران و عوام را از هم متمایز میکند که آشکارا تقسیمبندی افلاطونی است. از نظر درجه فهم، جامعه را به فلاسفه که اهل برهانند و کلامیون که اهل جدلند و عامه مردم که اهل تمثیلاند، تقسیم میکند. از نظر اقصادی نیز فقیر و غنی دستهبندی جامعه را تشکیل میدهد. اما از نظر آکوئیناس دو طبقه اهل کلیسا و دولت و توده مردم از هم متمایز میشوند و در میان نخبگان نیز کشیشان حکومتگران و سربازان در مقابل عامه مردم دستهبندی میشوند. آکوئیناس هم زنان را موجوداتی پستتر میداند که فقط در تولید مثل سودمند هستند. اما باید توجه داشت که در مسیحیت، مریم مقدس بهعنوان یک زن، اعتبار و جایگاه خاصی به نقش زن میدهد که فرسنگها از نگاه ارسطو دور است.