در خلاصهی کتاب «رزونانس» آمده است: « دانشمندی بهنام اسرافیل تقی اف به اسناد مهمی دست یافته که ثابت میکند کل تاریخ و هرآنچه ما خاطره میپنداریم،واقعی نیست؛بلکه همگی شبکه ای ساختگی از اطلاعات است که به دست سایه ها ساخته شده است.
در این رمان ،داستان از بین رفتن و محو شدن یک دنیا را در لابه لای نامه هایی که خانوادهی تقی اف برای هم نوشته اند و خاطرات یک شورشی به نام رشید خان را می بینیم.
«بی اختیار منقبض میشوم و مجنون وار خیره میمانم به تبریز.خیابان ها،عمارت ها،باغ ها،تفریحگاه ها،سینماها.مطمئن نیستمکه این شهر اصلا تبریز باشد.خانه ها عبارتند ازدیوارهای گلی تیرگون و بیپنجره.پشت سپیدارها چند کس میبینمکه خشک مانده.شهر بالکل دیوانه شده.همه فراموش کرده اندکه قبلا مثلا چند ماه پیش چه کسی بوده اند.کودکان مفلوک شبح وار به دنبال هر صدایی میافتند.زیباترین نقطه های شهر سوخته اند.انگار که چشم های تبریز را در آورده اند.»