هدف اصلی این بررسی، شرح و توضیح مجموعه عوامل پیچیدهای ازجمله مفاد و محدودیتهای ناشی از قانون اساسی است که طی سالهای فاصل بین پایان حکومت رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ و سقوط مصدق در مرداد ۱۳۳۲ مانع از پیدایش و تکامل حکومت پارلمانی پایدار در ایران شد. عوامل مزبور موجب قدرت بیش از اندازه مجلس، اختیارات و امتیازات مستحکم و ریشهدار سلطنت، آسیبپذیری، ضعف و بیثباتی کابینهها میشد. وضع ناشی از عوامل فوق، که بهصورت بنبستی مزمن ولی پرستیز و بحرانهای سیاسی پیدرپی ظاهر شد، بر آزمون و تجربه دمکراسی در ایران که در اینجا به معنای محدود حکومت انتخابی یا پارلمانی به کار رفته است، بهسختی سایه افکند. کوششهای قوام و مصدق، دو تن از نخستوزیران این دوره، برای درهم شکستن بنبست موجود، سرانجام با شکست روبهرو شد و راه برای اقتدارگرایی شاهانه هموار شد.
پرسش اساسی در مطالعه حاضر این است که طی دوره مورد بحث، ایران چگونه اداره میشد. این سؤال اگرچه با موضوع دیگر که چه کسانی بر ایران حکومت میکردند، از نظر ساختاری در ارتباط است، از نظر تحلیلی جدا از آن است. به عبارت دیگر در این بررسی عوامل اجتماعی ـ سیاسی تعیینکننده رفتار نخبگان حاکم و نقش و شکلبندی شبکههای حمایت و وابستگی گروهی، فراکسیونها و احزاب نادیده گرفته نشده، ولی تحلیل تفصیلی زمینههای اجتماعی ـ اقتصادی نخبگان حاکم و سایر گروهها و افراد، خارج از قلمرو این پژوهش بوده است.
کتاب روایتگر تاریخ ایران از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط متفقین تا کودتای ۲۸ مرداد هست
در این دوره ایران دچار هرج و مرج فراوان و تبلور و تولد انواع احزاب و فرقهها شده بود.
بعد از کودتا شاه راه پدرش رو در مسیر انقیاد و تحدید فضای سیاسی کشور پیش گرفت.
کتاب با روایتی گرم از اولین نخست وزیر ایران پس از اشغال یعنی فروغی میآغازد و با دوره دوم مصدق و کودتا به پایان میبرد