گاهی نمیدانیم کجاییم؟ برای چه هستیم و قرار است چه کار کنیم؟ گاهی تنهاییم ولی دنبال دوست نمیگردیم اما ممکن است دیدن و صحبت کردن بعضی آدمها به قدری برایمان جذاب شود که بخواهیم این رابطه عمیق و مداوم باشد. هیرومی کاواکامی در کتاب حال و هوای عجیب در توکیو داستانی از یک آشنایی عجیب را روایت میکند. آشنایی که کم کم میبینیم که دو نفر شروع به مراقبت از یکدیگر و ایجاد یک رابطه پیچیده میکنند و در نهایت یاد میگیرند که یکدیگر را دوست داشته باشند ، اما در حاشیه روایت چیزی وجود دارد که آنها را وارد چالش عجیبی میکند، و این چالش اختلاف سنی زیاد آنهاست.
اتسکیکو 38 سال دارد. او کارمند است و تنها زندگی میکند. اما روزی در کافه معلم دوران دبیرستانش را میبیند. سالهاست که از آن دوران گذشته و معلم سالخورده شده است. اتسکیکو حتی نام معلم خود را هم به یاد نمیآورد. معلمی که سی سال از او بزرگتر است و احتمالا حالا بازنشسته شده و همسرش را از دست داده است. اما این دیدار به این کافه ختم نمیشود و این دو باز هم یکدیگر را ملاقات میکنند، با هم به سفر میروند و وقت میگذرانند. آیا اتسکیکو و معلم عاشق یکدیگر شدهاند؟ یا این رابطه عمیقتر از یک احساس آرامش است.
درباره کتاب حال و هوای عجیب در توکیو
کتاب حال و هوای عجیب در توکیو، رمانی است نوشتهی هیرومی کاواکامی نویسنده ژاپنی که در سال 2001 منتشر شد. این رمان جایزهی معتبر ادبی تانیزاکی را از آن خود کرده است و جزو رمانهای ژاپنی محبوب در ایران هم است که با ترجمهی مژگان رنجبر از سوی انتشارات البرز در سال 1396 منتشر شده است. این اثر ابتدا با عنوان «کیفدستی» به انگلیسی ترجمه و منتشر شده بود و در فهرست نامزدهای نهایی جایزه منبوکر آسیا در سال ۲۰۱۳ هم قرار گرفت و در پی انتشارش در کشور انگلستان با عنوان «حالوهوای عجیب در توکیو»، در فهرست نامزدهای نهایی «جایزه ادبیات داستانی خارجی ایندیپندنت» سال ۲۰۱۴ قرار گرفت. خانم رنجبر هم کتاب حال و هوای عجیب در توکیو را از ترجمه انگلیسی آن به فارسی برگردانده است.
هیرومی کاواکامی در این رمان روایتی از یک عشق نامتعارف دارد. در حقیقت عشق یک زن به مردی که 30 سال از او بزرگتر است همیشه عجیب بوده است و برای بسیاری حتی غیرمنطقی. اما آنچه در این رمان مطرح است تنها مسئله سن و سال نیست بلکه کاواکامی با قرار دادن دو نسل متفاوت از ژاپن حاضر کنار هم به مخاطب نشان میدهد که حتی در ژاپن هم درک این نوع رابطه سخت و دیرباور است. نویسنده در شروع داستان خود خواننده را معطل نمیکند و از همان ابتدا میگوید موضوع از چه قرار است. داستان از زبان زنی به نام اتسکیکو روایت میشود و به نوعی میتوان گفت که تعریف این عشق از زبان یک زن خواننده را با احساسات و غلیانات درونی او آشنا میکند. اتسکیکو از زمانی که اتفاقی معلم خود را میبیند شروع به تعریف کردن میکند و در ادامه با ارتباطات این دو نفر همراه هستیم.
کاواکامی در توصیفات صحنهها، احساسات و شخصیتپردازیها با جزئینگری و دقت پیش رفته است. او در پایانبندی کتاب هم موفق بوده و مخاطب را یکنفس تا انتهای داستان با خود همراه میکند. از نکات برجستهی این داستان آشنایی با فرهنگ ژاپنی نیز است. نویسنده از نوع پوشاک، خوراکیها و حال و هوای شهر توکیو طوری صحبت کرده که اگر خواننده با قدرت تخیل بالا ین کتاب را به دست گیرد طولی نمیکشد خود را در توکیو، در دل قصه تصور میکند. لحن لطیف و آرام نویسنده، قصهای دوستداشتنی و پایانبندی خوب ویژگیهایی است که میتوان آنها را دلیل محبوبیت و فروش خوب کتاب حاضر دانست.
«لورن استاین» سردبیر پاریس ریویو درباره کتاب حال و هوای عجیب در توکیو اینطور بیان کرده است: «من درگیرش شدهام… خواندن راجع به زنی میانسال که جذب مردی بزرگتر از خود میشود به اندازه کافی جالب توجه است، اما وقتی این جذابیت غرق در نوستالژی ژاپنی برای میهمانخانههای قدیمی، جستوجوی قارچ، رفتار و کردار موقر میشود، چگونه یک فرد میتواند در برابرش مقاومت کند؟»
هیرومی کاواکامی را میتوان از نویسندگان نسل جدید ژاپن نام برد. او متولد سال ۱۹۵۸ در توکیو و فارغالتحصیل کالج زنان اُچانومیزو است. کاواکامی اولین کتاب خود را با عنوان «خدا» در سال 1994 منتشر کرد و امروزه بعد از گذشت بیش از 25 سال از محبوبترین نویسندگان نسل خود در ژاپن است. سال 1996 برای این نویسنده سال مهمی است چرا که جایزه معتبر ادبی آکتاگاوا را برای داستان «لگد کردن یک مار» به دست آورد. «حالوهوای عجیب در توکیو» کتاب دیگر او که در سال ۲۰۰۱ با عنوان سنسه نو کابان (کیفدستی آموزگار) منتشر شد نیز از کتابهای مهم کاواکامی است که برای این کتاب هم توانست جایزه ادبی تانیزاکی را به خود اختصاص دهد.
نام کاملش آقای هاروتسونا ماتسوموتو بود؛ اما من او را سنسه صدا میکردم. نه «آقا» و یا «قربان»، فقط سنسه.
او معلم زبان ژاپنیام در دبیرستان بود. معلم اصلیام نبود و زبان ژاپنی چندان خوشایند من نبود؛ بنابراین بهراستی او را به خاطر نمیآوردم. از زمانی که مدرسه را تمام کرده بودم، مدتی مدید بود که او را ندیده بودم.
چند سال پیش، ما داخل یکبار در نزدیکی ایستگاه قطار کنار هم نشسته بودیم و از آن پس بود که هرازگاه با یکدیگر مواجه میشدیم. آن شب، او دم پیشخان نشسته بود و پشتش چنان صاف بود که کمابیش حالتی مقعر داشت.
دم پیشخان نشستم و «ماهی تون همراه با لوبیای سویای تخمیرشده، ریشه نیلوفر آبی سرخشده و موسیر شور» سفارش دادم. در همین حین، پیرمردی که کنار من نشسته بود تقریباً بهصورت همزمان، «موسیر شور، ریشه نیلوفر آبی سرخشده و ماهی تون همراه با لوبیای سویای تخمیرشده» درخواست کرد. وقتی به سمتش نگاهی انداختم، دیدم که او هم داشت مستقیماً به من نگاه میکرد. با خودم گفتم، چرا چهرهاش را میشناسم…؟ سنسه به حرف آمد.
«ببخشید، شما اِتسکیکو اُماچی هستید؟»
من که تعجب کرده بودم، در پاسخ به نشانه بله سر تکان دادم.
سنسه گفت: «گهگاه شما را اینجا دیدهام.»
من که همچنان به او نگاه میکردم، بهحالتی گیج پاسخ دادم: «واقعاً؟» موهای سفیدش را به دقت به سمت عقب خوابانده بود و یک پیراهن سفید آهارخورده و جلیقهای خاکستریرنگ به تن داشت. روی پیشخانِ مقابل او یک بطری ساکه، بشقابی با باریکهای از گوشت خشکشده نهنگ و کاسهای که کمی جلبک دریایی موزوکو در آن باقی مانده بود، قرار داشت. داشتم پیش خودم فکر کردم که این پیرمرد چه کسی است که سلیقه یکسانی با من دارد که تصویر او درحالیکه روی سکوی معلمها ایستاده بود در ذهنم شناور شد.
سنسه همیشه وقتی روی تختهسیاه مینوشت، تختهپاککنی را در دستش میگرفت. او با گچ چیزی مینوشت، مثلاً اولین خط از کتاب بالشی اثر سِی شوناگون : در بهاران، طلوع خورشید زیباترین است. سپس، در کمتر از پنج دقیقه آن را پاک میکرد. حتا هنگامیکه شروع به درسدادن به دانشآموزان میکرد، باز هم تختهپاککن را در دست نگه میداشت، انگار که به رگ و پِی دستش چسبیده باشد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 224 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۲۸:۰۰ |
نویسنده | هیرومی کاواکامی |
مترجم | مژگان رنجبر |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Sensei no kaban. |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۴/۲۰ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 32,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اول شروعش کردم و معمولی پیش بردمش. بعد یکهو یک نفس خوندمش و خوندمش تا تموم شد. چقدر خوب بود. چقدر لطیف در عین حال چقدر واقعی. چقدر زیبا یک رابطهی عاشقانهی نه چندان معمول رو به تصویر کشیده بود. از لحظهی پیش از عشق، شروع عشق، و س رانجام درک این موضوع و چیره شدنش. دیالوگهای بهجا و دوستداشتنیاش، جزئیات ظریفش، همه عالی بودن. یه سری میگفتن ترجمه خیلی بده و من نمیدونم چرا. یکم ایراد داشت، ولی در کل خوب بود.
در حال خوندنش هستم و باید بگم کتابه همه پسندی نیست یه داستانی که به ارومی پیش میره و هیچ هیجانی نداره بعد از ۱۷۰ صفحه خوندنش دوس دارم زودتر تموم بشه چون برام جذاب نیست تو داستان بیشتر درحال خوردن هستن و تعریف از غذاهایی که دارن،البته هنوز داستانو تموم نکردمو اگه برام جذاب بشه حتما نظرمو عوض میکنم
من این کتابو خوندم البته نسخه چاپیش رو دوسش داشتم فضای ارومی داره باجزییات فضارو توصیف کرده ،مدام درحال ساکی خوردن هستن ،ازتمام خوراکی های داخل داستان خوشم میوم د مدام دوست داری بفهمی اخرقصه چی میشه خودتون را برای پایانی غیرمنتظره آماده کنین
هنوزم بعد یه سال یکی دو ماه بیشتر و کمتر کلی دوسش دارم و جلدشو ک نگاه میکنم حال و هوای کتاب برام تداعی میشه!اگر کتابای ژاپنی دوست دارید بخونید حتما.حس اونجایی ک رفتن جنگل رو خیلی دوست دارم
داستانش معمولیه نه زیاد هیجان انگیزه نه زیاد کسل کننده ولی این نکته رو در نظر داشته باشید این نسخه از روی ترجمه انگلیسش ترجمه شده نه نسخه اصلی ژاپنی
سبک داستان: برشی از زندگی - واقع گرایانه رده سنی: بزرگسالان امتیاز: ۷ از ۱۰ ترجمه: خوب درباره: سرگرم کننده و آرامش بخش با تم رمانتیک.
کتاب رو دیشب خواندم، بسیار لطیف و آرام است ولى ترجمه بسیار ناروان بود! امیدوارم نشرى بهتر چاپش کند!
خیلی اسم ژاپنی دارد...نمی فهمم غذا است نوشیدنی است...یک فرد چند تا اسم دارد...دقیقا شخصیت ژاپنی ها کاملا فرهنگ بیگانه حتی آب و هوای بیگانه ولی همه چیز طوری نوشته شده که ملموس است
نشر البرز کتابای خوبی رو برای ترجمه انتخاب میکنه.... ولی همیشه از مترجم های ناکارآمد استفاده میکنه... یک بار نشده من سراغ کتابی از این نشر برم و ترجمه خوبی ازش ببینم
کتاب جالبی هست.. حال و هوای کتاب هم مثل فضای ژاپن خیلی مینیماله .. ساکت و آرام