راست میگفت. شهر دیوانه شده بود... و چارهای نداشت... و کاریش نیز نمیشد کرد. و مگر خبر چنان مصایب بیسابقه و وصف ناپذیری باور کردنی بود. تاکنون قریش به چنین مصیبتی دچار نگشته بود. و همه شگفتی ماجرا از آنجا بود که چنین شکستی از سوی لشگر بیسلاح و کم شمار پیامبر نصیب آنان گشته بود...
کمکم از اینجا و آنجا، این و آن آمدند و تمامی آنچه را که حیسمان گفته بود تأیید کردند. آری خبر شکست قطعی و مرگ عزیزانشان غیرقابل تردید و بازگشت آنان محال بود...
ناگاه شهر در غوغای شیون و مویه و عزای عمومی فرو رفت و تمامی خانهها غریو ناله و فریاد برداشت. رسم عرب چنین است که به دریافت خبر فاجعه و مصیبتی، بر عزیزان گریه میکند و انجمنهای اندوه و عزای جمعی در هر خانهای بپا میدارد. اینک شهر در شیون و غریو چنان مصیبتی فرو رفته بود که تا کنون سابقه نداشت...