دن براون، یکی از مشهورترین نویسندگان ژانر معمایی، میگوید:«برای نوشتن یک داستان معمایی، تنهای یک نکته را به خاطر داشته باشید، همهی چیزهایی که نمیخواهید در داستان بنویسید را یادداشت کنید، تا بتوانید به ذهنتان روشی بدهید که از آنها برای نوشتن داستان استفاده نکند.»
ژوئل دیکر نویسندهی کتاب پرونده هری کبر احتمالا دفترهای زیادی را برای نوشتن پروندهی هری کبر سیاه کرده است. ژوئل دیکر در کتاب پرونده هری کبر داستان رماننویس جوانی را حکایت میکند که برای نوشتن کتاب جدیدش نیاز به الهام دارد.
کتاب پروندهی هری کبر (The Truth about Harry Quebert Affair) برای نخستین بار در سال 2014 منتشر شد. نسخهی فرانسوی کتاب بیشتر از یک میلیون نسخه در اروپا فروخت. این کتاب در فهرست پرفروشترین کتابهای پلیسی آمریکا، در رتبهی بالاتری از کتابهای پلیسی «دن براون» قرار گرفت.
نشریهی معتبر «گاردن» دربارهی کتاب پرونده هری کبر مینویسد: «کتاب پرونده هری کبر دقیقا همانچیزی است که از یک کتاب معمایی انتظار دارید. داستان این کتاب به شکل ماهرانهای شما را غرق در حوادثاش میکند. شهر کوچکی که ژوئل دیکر در داستان ترسیم میکند فارغ از اندازهی جغرافیایی کوچکی که دارد اصلا شهر آرامی نیست و رازهایی کهنه در سکوت خود نهان دارد. شما با خواندن صد صفحهی اول مسحور این کتاب خواهید شد.»
یکی از نکاتی که در کتاب پرونده هری کبر بسیار قابل بحث است پیچشهای داستانی است، ماجراهایی تودرتو که نویسنده به خوبی از پس نگارش آنها برآمده است، این پیچشهای داستانی خواندن پرونده هری کبر را بسیار لذت بخش میکند. سایت چوک دربارهی کتاب پرونده هری کبر مینویسد:« کتاب پر از توئیست (پیچش داستانی) است. این ایراد به رمان وارد است که توئیست بیش از حد به جز گیج کردن زیادی مخاطب جلوهی دیگری ندارد. اما نویسنده با سربلندی از آزمون خلق توئیستها برمیآید. بدون شک و اغراق حتی این رمان را میتوان برتر از رمانهای همتای خود دانست.»
ژوئل دیکر در کتاب پرونده هری کبر داستان مارکوس گولدمَن، رماننویس جوانی را روایت میکند که به دنبال منبع الهامی برای نوشتن دومین کتابش است. گولدمن برای یافتن این منبع الهام به شهر نیو همپشایر میرود تا در ملاقاتی با استاد دانشگاهش آقای هری کِبِر دربارهی مشکلاتش در نوشتن حرف بزند. در طی این ملاقات اتفاقاتی میافتد که درونمایه کتاب بعدی گولدمن را تشکیل میدهد.
ژوئل دیکر کتاب را با این جملات آغاز میکند: «همه از کتاب حرف میزدند. دیگر نمیتوانستم با خیال راحت در نیویورک قدم بزنم؛ حتی نمیتوانستم همچون گذشته در محدوده سنترال پارک بدوم، بی آنکه رهگذران خیابان شگفتزده فریاد بزنند:«هی نگاه کنید! گولدمن! همان نویسندهی معروف!»
شهرت کتاب پرونده هری کبر در اروپا خیلی بیشتر از کشورهای دیگر بود. برخی از منتقدین آمریکایی که معتقدند ارزش ادبی یک کتاب به پیچیدهگویی است؛ این کتاب را فارغ از تکلفنویسی میدانستند و به همین دلیل نقدهای خوبی دربارهاش ننوشتند. درحالیکه روایت کتاب پرونده هری کبر در اروپا به عنوان روایتی نفسگیر نامیده شد و جوایز زیادی را نصیب نویسندهاش ژوئل دیکر کرد. کتاب پرونده هری کبر اواخر ماه اکتبر سال 2012 برندهی جایزه بزرگ رمان از آکادمی فرانسه شد و دو ماه بعد از این جایزه، جایزهی گونکور (Prix Goncourt) به این کتاب تعلق گرفت.
کتاب پرونده هری کبر در ژانر پلیسی و معمایی نوشته شده است. خواننده در ابتدای رمان تصور میکند رمان جنایی و معمایی است اما بعد از خواندن چند صفحه، رمان رگههایی از داستانی عاشقانه را هم در خود نمایان میکند و در اواخر کتاب است که نویسندگی با تبحر خاصی در کتاب نویسندگی را به خوانندگانش آموزش میدهد. ژانر جنایی و معمایی معمولا ژانر پرطرفداری بین خوانندگان است. اما اینبار ژوئل دیکر با نثر دلنشین و روان، کتاب پرونده هری کبر را مناسب برای هر سن و خوانندهای نوشته است. بنابراین همه میتوانند این کتاب را بخوانند اما احتمالا خوانندگانی که کمی به معما علاقهدارند از خواندن این کتاب را بیشتر میپسندند.
پشت جلد کتاب نوشته شده است: « با هر سلیقه و هر گروه سنی کافی است به چند صفحه از این کتاب نگاهی بیندازید. دیگر محال است که بتوانید دست از آن بکشید.»
ژوئل دیکر (Joel Dicker) رماننویس سوئدی در سال 1985 در شهر ژنو، سوئیس به دنیا آمد. او تحصیلاتش را تا نوزده سالگی در سوئیس خواند و سپس برای دورهای یکساله به فرانسه مهاجرت کرد. ژوئل دیکر بعد از بازگشتش از فرانسه، در دانشگاه ژنو حقوق خواند و سال 2010 از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
دو کتاب پرونده هری کبر و «پرونده بالتیمور» آثار ژوئل دیکر هستند که نسخهی فیزیکی آنها توسط انتشارات البرز منتشر شده است و نسخهی الکترونیکی آنها در سایت فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
عدهای از منتقدین بر این باورند که ارزش ادبی اثر در ترجمه به شدت کاهش مییابد، و عملا ترجمهی شعر و ژانر معمایی را کاری بیهوده میخوانند. اما مهارت نوشتاری ژوئل دیکر آنقدر دقیق و لطیف است که حتی در ترجمه هم ارزش ادبی آن حفظ میشود. این کتاب تاکنون به بیشتر از 32 زبان دنیا ترجمه شده است. فروش جهانی کتاب پرونده هری کبر همراه با همهی ترجمههایش بیشتر از سه میلیون نسخه بوده است.
آریا نوری مترجم جوان و پرکار ایرانی متولد چهاردهم مرداد سال 1370 است. او تحصیلاتش را در رشتهی مترجمی زبان فرانسه به پایان رسانده است و با تسلط به دو زبان انگلیسی و فرانسوی تاکنون بیشاز یازده کتاب ترجمه کرده است. نکتهی جالب در مورد ترجمههای آریا نوری این است که معمولا کتابهایی را برای ترجمه انتخاب میکند که در ژانر پلیسی و جنایی باشند. کتابهای «آوای فرشته» و «ماجرای ناپدید شدن وِنکا راکوِل» از گیوم موسو، «ایستگاه پایانی» و «سایه» از کارین ژیهبل، «سورپرایز عشق» از ژان پیِرمارتین، «فردا دیر نیست» از انیس لودویگ، «چشمهایت» از سیر سدریک، «ناشناخته» از دیده وان کوولر و پرونده هری کبر از ژوئل دیکر تعدادی از کتابهای آریا نوری هستند که نسخهی الکترونیکی و پی دی اف آنها در فیدیبو موجود و قابل دانلود است.
دانلود کتاب الکترونیکی کتاب پرونده هری کبر اثر ژوئل دیکر با ترجمهی آریا نوری در همین صفحهی سایت فیدیبو امکانپذیر است.
روایت داستانی کتاب پرونده هری کبر آنقدر جذاب و گیرا است، که در حال حاضر «ژان ژاک آن ناود»، تهیه کنندهی مشهور آمریکایی با همکاری شرکت رسانهای اِپیکس (Epix) مشغول ساخت مینیسریالی به نام «پرونده هری کبر» بر اساس همین رمان هستند. بازیگران مشهوری مانند «پاتریک دمپسی» و «بن شنتزر» در این اثر ایفای نقش میکنند.
در بخشی از کتاب پرونده هری کبر میخوانیم
در شش ماه نخستی که از انتشار کتابم میگذشت، فقط تلاش میکردم از راحتی زندگی تازهام لذت ببرم. صبحها به دفترم میرفتم تا مقالههایی را که دربارهام نوشته میشد را مطالعه کنم یا دهها نامهی دوستدارانم را که هر روز به دفترم میرسید و دنیس آنها را دستهبندی میکرد، بخوانم. سپس راضی از اینکه کاری کردهام، برای گردش به خیابانهای منهتن میرفتم، جایی که وقتی از کنار مردمش رد میشدم هیجان زده میشدند. پس از آن نیز باقی ماندهی زمان روز را به استفاده از حقوق تازهای که شهرت برایم به ارمغان آورده بود میگذراندم؛ حق خرید هر چیزی که میخواستم، حق خرید بلیت برای تماشای بازیهای تیم رِنجِرز در مدیسون اسکوئرگاردن، حق راه رفتن روی فرش قرمز، کنار ستارگان موسیقی، که وقتی جوانتر بودم آلبومهایشان را میخریدم، حق بیرون رفتن با لیدیا گلور، بازیگر اصلی مجموعه تلویزیونیای که در آن زمان همهی شهر دوست دارش بودند. من نویسندهی مشهوری بودن و احساس میکردم بهترین شغل دنیا را دارم. به اندازهای از موفقیت خودم مطمئن بودم که به نخستین اخطارهای دستیار ادبیام، که از من میخواست کم کم کار نوشتن کتاب تازهام را آغاز کنم، توجهی نمیکردم.
در همین شش ماه بود که متوجه شدم شرایط در حال تغییر است. روزبهروز از شمار نامههای دوست دارانم کاسته میشد و دیگر کمتر کسی در خیابان به من توجه میکرد. خیلی زود همان چند نفر، هم که مرا در خیابان میشناختند، از من میپرسیدند:« آقای گولدمن، موضوع کتاب بعدی شما چیه؟ چه زمانی منتشر میشود؟»
میدانستم که باید کارم را آغاز کنم و این کار را هم کرده بودم. روی برگههای کاغذ ایدههایی را که به ذهنم میآمد مینوشتم و براساس آنها طرحهای اولیهای را روی رایانهام آماده میکردم؛ اما کارم به همین محدود شده بود. هر دفعه به ایدههای تازهای فکر میکردم و طرحهای داستانی تازهای میریختم؛ اما باز هم موفقیتی بیشتر از پیش به دست نمیآوردم. سرانجام تصمیم گرفتم رایانه تازهای بخرم تا شاید ایدههای بهتری به ذهنم خطور کند و طرحهای بهتری بنویسم؛ اما این کار هم سودی نداشت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 3.۷۴ مگابایت |
تعداد صفحات | 648 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۲۱:۳۶:۰۰ |
نویسنده | ژوئل دیکر |
مترجم | آریا نوری |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | La Verite I'affaire Harry Quebert |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۰۶/۰۳ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 230,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
سالها بود که بعد از تمام کردن تمام آثار آگاتا کریستی، نتوانسته بودم رمانی را با درونمایه جنایی پیدا کنم که لذتی مانند آن داستانها را بهم بدهد. تا اینکه خیلی اتفاقی با این کتاب آشنا شدم و حدود ۵ ساعت بی وقفه با ولع مطالعه کردم. داستان پر از فراز و فرودهای بینظیر است که روح خواننده را ملتهب و منتظر نگاه میدارد. تمام نصایحی که نویسنده از زبان یکی از شخصیتها به شخصیت دیگر میکند را خود مو به مو پیاده کرده. بدون زیادهروی در توصیفات، این کتاب اثر بسیار متفاوتی بود. اثری که به جای شخصیتپردازیهای افراطی، به روند قصه میپردازد و از هر گونه توصیف جزییات ظاهری شخصیتها در این کتاب پرهیز شده که خود سنتشکنی جالبی است. نظیر این رمان را تا به حال نخوانده بودم و خواندن این کتاب را به همه پیشنهاد میکنم. در نهایت باید بگم بسیار ترجمه ضعیف و تاسفباری را شاهد هستیم. در حدی که حتی بدیهیترین ایرادات نگارشی در آن به کرات دیده میشود و باعث ناراحتی است! حیف این کتاب با این ترجمه...
دوستان ، این کتاب ، صرفا یک کتاب جنایی - معمایی نیست! یک کتاب فلسفی - روانکاوانه هم هست ، نه از نوع پیچیده بلکه از نوع ساده و همه فهمش، کاملا واضحه که نویسنده صرفا دنبال روایت یک جنایت نبوده بلکه میخواسته ریشه یابی هم بکند، اینکه واقعا مهم نیست که قاتل کیه بلکه مهم اینه که مقتول کی بوده ، مهم نيست که قتل چجوری اتفاق افتاده بلکه مهم اینه که چرا اصلا اتفاق افتاده! چرا انسانها بجای گفتمان و صحبت،اینقدر به فکر حذف همدیگر هستند، شهر اورورا،نمونه ای از جامعه جهانی کنونی خود ماست،نویسنده زیاده گویی نکرده بلکه فضاسازی کرده تا حرفهاش بیشتر بر خوانندگان اثر بگذاره و بنظرم تا حدی هم موفق بوده .... اسپویل - (اگر کتاب را تمام نکردید، ادامه نظر را نخوانید)،... من سالهاست کتاب جنایی میخونم، و میگم این کتاب شاید جزو بهترين ها نباشد اما قطعا کتاب جنایی قابل بحث ی هست(نظرات زیاد ومتفاوت گواه حرفم)، دوستی که گفتند از نوع گلوله میشده همه چیز را فهمید بایستی توجه داشت که کلانتر و معاونش هر دو قاتل هستند پس بهر صورت میشده که مدارک رو دست کاری کنند و این ایراد نیست، و اینکه هری کبر به نامه نگاریها بی توجه شده چون فقط در فکر دزدی ادبی بوده ، و تمام حرفهاش درباره عشق ،فقط رد گم کنی از رسوایی ادبی بوده ، اما اینکه نویسنده خواسته هری کبر و نولا را بهر قیمتی تطهیر کند و به انحرافات اخلاقی آنها به زور نام عشق بدهد ، جای شگفتی است!!! چون از نظر من هم همانکه مردم اورورا میگویند درست است، این دو آدم هایی دروغگو، فاسد و منحرفند که برای رسیدن به هوس هاشان، زندگی مردم یک شهر رابه گند کشیدند!!! و در آخر اینکه برعکس نظر هری کبر، ما اسیر سرنوشت و تقدیرنیستیم، این انتخاب های خوب یا بد ماست که زندگی ما رو شکل میده!(با پوزش از طولانی شدن نظر )
🌼بریده ای از کتاب🌸 📔- مـیـدونـی تـنـهـا راهـی کـه مـیـشـه فـهـمـیـد یـه نـفـر رو چـقـدر دوسـت داری چـیـه؟! + نـه! - ایـنـکـه از دسـتـش بـدی!📔
به شدت ادم وسواسی در انتخاب کتابم ... و خیلی گشتم تا یه کتاب خوب پیدا کنم تا منو شیفته ی ژانر معمایی بکنه و این کتاب دقیقا همونی بود ک میخاستم ، نه اینقد از معما گفته بود که ادم حوصلش سر بره و زده بشه نه اینقد بحث رو عاشقی کرده بود ک ژانر کتاب عوض شه . به قدری توی این کتاب رو دست میخورین که قاتل رو اشتباه حدس زدید که حد نداره . من خودم توی صفحه اخر انتظار داشتم باز داستان عوض شه چون کاملا قابلیتش رو داشت ! غیرقابله پیش بینی ترین کتابیه که خوندم ... بهتون درباره کشش کتاب هم در این حد بگم که من امتحان فیزیک ذره ای داشتم ولی 7 ساعت تمام این کتابو خوندم و اصن به درس رغبت نشون نمیدادم در آخر : " اگه کسی این کتابو نخونده ، یه اسلحه بگیرین روی سرش و بگید که بخونه چون تا الانش اصلا تجربه ترشح ادرنالین رو نداشته و اگه گفت باشه ، نکشینش ؛ ولی اگه گفت نمیخاد که بخونه ، بکشینش ، اون بهتره بمیره تا اینکه بدون خوندن این کتاب سر کنه :))) ممنون ژوئل دیکر بی نظیر ❤
مارکوس گلدمن، نویسندهی جوان، موفق و مشهور آمریکایی است که موفقیت حرفهای خود را، به استادش هری، مدیون است. مارکوس، برای نوشتن کتاب جدید دچار مشکل میشود. به سراغ استادش، هری میرود، تا تجربهها و راهنماییهای او، راهگشایش باشد، اما اتفاقاتی پیشبینی نشده شوکهاش میکند. از باغچهی خانهی هری کبر معروف، استخوانهای دختری پانزدهساله بیرون کشیده میشود و هری متهم به قتل میشود. مارکوس تمام تلاش خور را به کار میگیرد تا دوست و استادش را از آن مخمصهی عجیب بیرون بکشد. همین موضوع، برخلاف تصور نویسندهی جوان، گره از مشکل خودش هم باز میکند. پیچیدگیهای داستان بسیار خوب بود. کاملاً اصول معمایی نویسی درش رعایت شده بود و تا آخرین لحظه، مخاطب، با شگفتی خطوط را دنبال میکند تا پازلها تکمیل شود. شخصیتپردازیها خوب بود. قطعاً اگر در قسمت روانشناسی شخصیتها و گذشتهی آنها، پرداخت بهتری صورت میگرفت، کار امتیاز بالاتری از این لحاظ دریافت میکرد اما چون مخاطب، با انتظار یک کار معمایی شروعش میکند، همین سطح از شخصیتپردازی هم، قانعش میکند. ترجمه که گاهی با مثالهای ایرانی قاتی میشود تا حدودی ضعیف عمل کرده اما جذابیت داستان به نقاط ضعف کار غالب است. در نهایت، هری کبر جذاب رو به جنایی_معمایی خوانها، پیشنهاد میکنم.
نمیدونم چرا با اثار اگاتاکریستی مقایسه میشه این کتاب. هیچ شباهتی به سبک اگاتاکریستی نداشت. هر کتاب جنایی و معمایی که شبیه کنابهای اگاتاکریستی نیست! کتاب جالبی بود ولی نه اندازه ای که دوستان تعریف کردن. اما در کل قابل قبول بود و کشش خوبی داشت ترجمه متوسط رو به پایین با دایره ی واژگان ضعیف مترحم و خودسانسوری های مترجم یا انتشارات. چون مطمئنم الان دوره ای نیست که نشه اسم مشروب رو داخل کتاب برد و بهش گفت لیموناد! به نظر میرسه اصلا ویراستاری هم نشده این کتاب. تایپ و تبدیلش به کتاب الکترونیکی هم وضعیت خوبی نداره و غلطهای املایی و دیکته ای خیلی زیادی وجود داره که وقتی میبینم دوستان براش یادداشت گذاری کردن به امید اینکه فیدیبو تصحیح کنه دلم میگیره. چون فیدیبو هیچ وقت اینکار رو نمیکنه. در کل همه چی دست به دست هم دادن تا موقع خوندن کناب عذاب بکشید از دست مترجم و ویراستار و تایپیست. همین سه ستاره به نظرم منصفانه اس برای خود کتاب.
یک کتاب افتضاح بی معنی چرت اتفاقات آشفته درهم برهم الکی کل کتاب رو بصورت یه داستان کوتاه میتونست نقل کنه،اونم در حد داستان های روزنامه حوادث واقعا کتاب مسخره ای بود متاسفم خوندمش،با اون همه تعریف هی خوندم ببینم واقعا کجاش قراره شاهکاری رخ بنماید، تا آخرین کلمه کتاب چرت بود و بدتر از همه که با کتاب های آگاتا کریستی مقایسه شد،شرم آوره، کتاب های مرتب و باهوش و فراست کریستی کجا و این کتاب بی سر و ته کجا کتاب های آلیس فینی رو بخونی ببینید شاهکار چیه اونوقت در این کتاب هرکس میرسه یه داستان دری وری داره که نقل کنه،بی معنی،بی ربط یهو درلحظه مدارک پیدا میشن... وای که آش شلم شوربای نحسی بود ترجمه هم بد بود، واقعا این کلمه ها چیه؟ " براتان میارم" "وقته ترسیدنه" " سردتانه" " چی را پیدا کردی" "مثله یک اسلحه" " خانه دوستام" و ..... که مشت نمونه خرواری از کلمه های نادرست این کتاب بود
اگه بخوام تمام داستان کتاب رو در دو کلمه خلاصه کنم اینه: دروغ های لایه لایه. داستانی است بسیار گیرا و غیرمنتظره با شخصیت هایی مرموز و غیرقابل پیش بینی. قطعاً ارزش خوندن داره. از طرفی... ترجمه ی کتاب واقعاً آزاردهنده ست. با خوندن این کتاب از کلمه ی «شما» زده شدم! ۹۳% از این «شما»ها قابل حذف یا تبدیل شدن به ضمیر متصلند. تازه اصلاٌ چه جور دوستهایی، چه جور عاشق و معشوق هایی مدام به هم «شما» می گن. در ترجمه چندان دقتی به فارسی محاوره نشده. ما در محاوره «خوراک» نمی خوریم. «غذا» می خوریم و مثال های دیگری از این دست... پیروی اولین نظر نوشته شده باید بگم واقعاً حیف از این کتاب با این ترجمه.
کتاب پر کششی بود ولی اصلا لایق این همه تعریف و مقایسه با آگات ا کریستی نبود. توی کتاب های آگاتا یه کارآگاه باهوش با شناخت شخصیت آدمهای داستان می فهمه کار کی بوده اما اینجا با یه گردن بند مسخره معلوم شد و تازه اونم کاملا بی دلیل. اگه گردنبند رو نمینداختن تو رودخونه معلوم نمی شد. پلیس داستان عملا هیچکاره بود. شخصیت پردازی این کتاب فوق العاده سطحی بود طوری که من یکی واقعا نمی فهمیدم فاز هری کبر چیه و حتی یه لحظه هم درکش نکردم. فضاسازی هم که تقریبا اصلا نداشت. پر از معما بود هر فصل کتابش و جذابش کرده بود اما وقتی معما حل می شد می دیدی خیلی ایده ی جذابی پشتش نبوده و تو ذوقت می خورد(بر عکس کتابای آگاتا) با ارفاق بهش سه می دم
چون خواننده حدس نزده قاتل کیه اصلا نمیشه گفت کتاب خوبه. کتاب ایرادات اساسی داستان نویسی داره. شخصیت پردازی پرت با وجود نقشش در قتل ها، خنده دار بود.