طرز فکر و نگرش ما اولین و شاید مهمترین عاملیست که واکنش ما نسبت به آنچه که پیرامونمان لحظه به لحظه در حال وقوع است را تعیین می کند.پس در ابتدا باید دورنمایی از طرز فکری صحیح و شیوه ای سالم در تفکر به دست آوریم و در ادامه به عواملی که باعث تخریب آن و یا جلوگیری از کارکرد صحیح آن می شوند بپردازیم.
بارها دیده ایم اکثر ما حین دلداری و گوش سپردن به درد و دل دیگران بسیار انسان های بردباری بنظر می رسیم!به عنوان مثال:اگر کسی بگوید:«تمام دارایی و اموالم را از دست داده ام»در نهایت آرامش به او می گوئیم شاید حکمتی در کار است.اگر از سر حکمت دری بسته شود از روی رحمت در دیگری گشوده می شود.اکنون عکس این مثال را تصور کنید.کافی است همان شخص به شما بگوید:«تمام دارایی و اموالت را از دست داده ای»در این هنگام مطمئنا بهم می ریزید و در حالتی بدبینانه تر حتی امکان دارد به فکر خودکشی هم بیفتید!زبانتان به شکوه و گلایه از وضع پیشامده دمی متوقف نمی شود.
دقیقا همین جاست که برایم سوال پیش می آید.آن بردباری کجا رفت؟حتما حکمتی دارد چه شد؟چرا ضرب المثل"خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری" از خاطرتان رفت؟از دیدگاه من این احساس بد حاصل جابجایی شما از موضع بیطرفانه به سمت موضع جانبدارنه است!هدفم از بیان این ها این است که یکی از شرایط رسیدن به طرز فکر صحیح،که من آن را «اصل بیطرفانه اندیشیدن»می نامم به شما معرفی کنم.