
کتاب وحشت در خيابان وست اِند
نسخه الکترونیک کتاب وحشت در خيابان وست اِند به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
معرفی کامل کتاب وحشت در خيابان وست اِند را رایگان بشنوید
نقد و بررسی کتاب وحشت در خيابان وست اِند
درباره کتاب وحشت در خيابان وست اِند
کتاب «وحشت در خيابان وست اِند» The West End Horror نوشتهی نيكلاس مِيِر سال 1976 منتشر شد. داستان این کتاب با حضور شرلوک هولمز Sherlock Holmes و یکی از دوستانش به نام واتسون در خانهای در خیابان بیکر که در حال استراحت هستند، آغاز میشود. آنها به دلیل برف و یخبندان بیشتر زمان خود را در خانه میگذرانند. شرلوک هولمز در محیط کوچک خانه به تیراندازی و نشانهگیری مشغول است و سعی دارد بر اثر اصابت گلوله بر روی دیوار اشکال و نوشتههای جالبی ایجاد کند. واتسون در همان لحظه از پنجره به خیابان سرد و پوشیده از برف نگاه میکند و یک دفعه توجهش نسبت به مردی جلب میشود. او مردی را میبیند که در این سرمای زمستان تنها یک بلوز و شلوار نازک بر تن دارد و به سمت خانهی آنها میآید. واتسون، شرلوک را صدا میزند و او را متوجه مرد عجیبوغریب میکند. شرلوک با دیدن مرد، ناگهان فریاد میزند این شاو است و میگوید او را چند سال پیش در یکی از کنسرتهای ساراسیت دیده است. حضور این مرد در خانهی شرلوک و اتفاقهای اسرارآمیز پس از آن داستان کتاب «وحشت در خيابان وست اِند» نوشتهی نيكلاس مِيِر را شکل میدهد.
نيكلاس مِيِر داستان «وحشت در خيابان وست اِند» را طی پانزده فصل به نگارش درآورده است که عبارتند از:
- شرلوک هولمز در خانه
- دعوت به تحقیق
- حادثه کرسنت جنوبی
- بانتورن کیست؟
- ربالنوع زیباییها
- یک قتل دیگر
- حملات غافلگیرانه
- مامان، خرچنگ و دیگران
- سالیوان
- مردی با چشمان قهوهای
- فرضیهها و اتهامات
- مرد پارسی و کوچه پورکپای
- مأمور گمشده
- وحشت در خیابان وست إند
- جک پوینت
درباره نيكلاس مِيِر
نيكلاس مِيِر Nicholas Meyer نویسنده و کارگردان آمریکایی در تاریخ 24 سپتامبر سال 1945 در نیویورک در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. او در جوانی از دانشگاه آیووا University of Iowa در رشتهی تئاتر و فیلمسازی فارغالتحصیل و مدتی را به نوشتن نقد فیلم در روزنامه مشغول شد. عمده شهرت نيكلاس مِيِر به خاطر رمان پرفروش «شرلوک هلمز در محلول هفت درصدی» The Seven-Per-Cent Solution است که در سال 1974 منتشر شد. شخصیت اصلی این داستان «شرلوک هولمز» کارآگاه برجستهی انگلیسی است که به کمک نبوغ و مهارتهای برجستهاش توانایی حل معماهای پیچیده را دارد. نيكلاس مِيِر پس از این اثر سه داستان دیگر حول محور شخصیت هولمز نوشت که عبارتاند از: «وحشت در خيابان وست اِند»، The Canary Trainer و The Adventure of the Peculiar Protocols.
نيكلاس مِيِر علاوهبر شهرت بهواسطهی داستانهای زیبا و خواندنیاش بهواسطهی ساخت چندین فیلم سینمایی موفق نیز به محبوبیت رسید. او در سال 1976 براساس داستان «شرلوک هلمز در محلول هفت درصدی» فیلم سینمایی دیدنی ساخت و نامزد دریافت جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی شد.
ترجمه کتاب وحشت در خيابان وست اِند به زبان فارسی
کتاب «وحشت در خيابان وست اِند» نوشتهی نيكلاس مِيِر با ترجمهی «محمد علی ایزدی» از سوی انتشارات سیته در سال 1390 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «محمد علی ایزدی» از مترجمان ایرانی فعال در زمینهی ترجمهی داستانهای فانتزی کارآگاهی است. او ترجمهی آثار «آگاتا کریستی» نویسندهی برجسته و به نام انگلیسی ازجمله «آنها به بغداد آمدند» و «مردی با لباس قهوهای» را نیز در کارنامهی کاریش دارد که نسخهی الکترونیک آنها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در بخشهایی از کتاب وحشت در خيابان وست اِند میخوانیم
از سالن سروصدای خیلی زیادی شنیده میشد. ما با کنجکاوی بهطرف منبع صدا رفتیم. صدای به هم خوردن لیوانها و همهمه شادی اشخاص که با شلیک خندههای ناگهانی و بلند همراه بود به گوشمان میرسید.
اولین تصور من در بدو ورود به سالن این بود که با ماشین زمان آقای ولز به گذشته سفر کردهام و اتفاقاً از یکی از مجالس رومیها سر درآوردهام که در آن عدهای لاابالی شهوتپرست و شیطانصفت به عیش و نوش و خوشگذرانی مشغول هستند. بعد، ده دوازده پسر جوان را دیدیم که بالباسهای مبتذل امروزی دور هم جمع شده بودند، شعر و آواز میخواندند و بهسلامتی یکدیگر مشروب مینوشیدند. زیاد طول نکشید تا پی ببریم که چه کسی مسئول راه افتادن این هیاهو و بلواست؛ او کسی جز اسکار وایلد غول پیکر نبود که وسط سالن ایستاده بود و هم از نظر هیکل و هم قامت، از مهمانانش سر بود. موهایش به طور غیرعادی بلند و به تاجی از برگ درخت غار یا چیزی شبیه آن مزین بود. با صدایی کلفت و رسا که بهاندازه شخصیتش بر محیط آنجا تسلط داشت.
او بیتوجه به هیاهوی اطرافش، داشت اشعاری را در مورد دافينس و کلو میخواند (که من فقط توانستم چند کلمهای از آن را در میان آن همه سروصدا بفهمم)، و در همان حال دست خود را روی شانه جوانی باریک اندام گذاشته بود که سیمایش را هالهای از موهای بور پوشانده بود.
پس از چند لحظه، عدهای متوجه حضور ما در آستانه در سالن شدند و یکی یکی از حرکت ایستادند و آوازها بر لبانشان خشکید - بجز خود اسکار وایلد. او پشتش به در بود و بیخبر از ورود ما همان طور به خواندن ادامه میداد، تا اینکه بر اثر فروکش کردن تدریجی سروصداها، متوجه غیرعادی بودن اوضاع شد، سرش را گرداند و نگاهش به ما افتاد. فوراً دستش را که به طرز ناخوشایندی گوشتالو بود بالا برد و تاج برگ مو را از روی موهای تیره درهم و ژولیدهاش برداشت. چهرهاش شاداب و به طور شگفتانگیزی جوان مینمود. گرچه من میدانستم چهل سال را دارد. پرخوری و بادهگساری فراوان کار خود را کرده و ظاهر و قیافهای پف کرده به او داده بود. با وجود این، چشمان خاکستری و شفافش سیمایی جذاب به او میبخشید. بیشتر، لبهای کلفت و شکم گندهاش بود که زیادهروی او را در خورد و خوراک نشان میداد.
همان طور که او به ما نگاه میکرد، صدای پچپچ افراد حاضر که علت حضور ما را از یکدیگر جویا میشدند در فضای سالن پیچید.
نظرات کاربران درباره کتاب وحشت در خيابان وست اِند