کتاب آلرامو را بیشتر شاید بتوان رسوایی و بازگویی ریا و تزویر خیلی از افراد جوامع، حتی نیروهای چپگرا در برابر نهضت جانبداری از حقوق زنان تلقی کرد که نهچندان در شهرهایی چون تورینو یا میلان بلکه بهطور اخص درباره جوامع جنوبی ایتالیا صادق است.
کتابی است که نه به سالهای هزار و هشتصد بلکه به حقایق موجود در جوامع امروز مربوط میشود. آیا بهراستی قهرمانان داستان همانند زنان خاموش جنوب ایتالیا، زنان کارگر نیستند که میشناسیم؟ و آیا همین زنان جنوبی، گسترشدهنده کنونی اجتماع مصرفی ایتالیا نیستند که آلرامو از آنها و راجع به آنها سخن میگوید؟ آلرامو حکایت میکند که:
«در سالن خانهام، در دهکده جنوبی مردان سیگار میکشیدند، مینوشیدند و بعضی اوقات وجودم را نادیده میانگاشتند و بهطریقی تند و زننده سخن میگفتند... اغلب بدگویی و غیبتهای زنان و وراجی احمقانه آنها با بحثهای پرسروصدا و جنجالهای مردان درهم میآمیخت. زمانیکه بحث آنها بر سر مسائل سیاسی درمیگرفت، با احساس به اینکه جرئتی یافتهام، در بحث آنها شرکت میکردم... و آن هنگام بود که نگاههای بیتفاوت مردان را که حاکی از عدم اطمینان و احترام آنها بود، بر خود میدیدم و خاطرات عجیب زمانیکه دختربچهای بودم برایم زنده میشد».