کتاب «راهی برای رهایی» نوشتهی فرانسوا موریاک روزنامهنگار، نویسنده و شاعر فرانسوی است. وی برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۲ است، و یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم اروپا محسوب میشود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
بارون پیر قد راست کرد، عروسش را از پایین به بالا نگریست و بدون آنکه جوابی بدهد بدون آنکه برای گییوم کلمهای بر زبان آورد، آشپزخانه را ترک گفت. از چهرۀ ریز و خاکستریرنگ کودک چیزی را نمیشد خواند. از این گذشته مه غلیظی همهجا را فراگرفته بود و چون فرولن هرگز شیشههای تنها پنجره را نمیشست، آشپزخانه تنها با نور شعلۀ هیزم روشن میشد. سگها خوابیده بودند. پوزههاشان را روی پنجههای پا گذاشته بودند. پایههای درشت و زمخت میز عظیم. برای یک لحظه به نظر آمد که حریقی برپا شده است.
دیگر هیچکس حرف نمیزد. پل شورش را درآورده بود. خودش متوجه شده بود. به نژاد توهین کرده بود، به هزاران پدر در خاک خفته. گالهآس روی پاهای درازش برخاست، با پشت دست لبهایش را پاک کرد. از پسرک پرسید که شنلش کجاست. خودش دکمههای آن را بر گردن پرندهمانند کودک انداخت و دست او را گرفت. لگدی به سگها زد که بر روی او میجهیدند میخواستند دنبالش بروند. فرولن از او پرسید که کجا میرود. به جای او جواب داد: «به قبرستان، یقیناً!»
چقدر این کتاب زیبا بود ..با اینکه تاریک و تکان دهنده بود ولی بشدت میشد باهاش ارتباط برقرار کرد.. چقدر دلم رو به درد آورد ..هنر نویسنده که جایزه نوبل رو هم برده قابل ستایشه..از دستش ندید
3
یک داستان غم انگیز در مورد انسانهایی که از هم به خاطر زندگی اسفبارشان از هم متنفرند در حالیکه هر کدام به نوعی حق دارند
1
اصلا خوب نبود نکته خاصی دست گیرم نشد
من که اصلادوست نداشتم به هیچ کس هم توصیه نمیکنم بخونه
3
من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم، اصلااا ترجمه خوب و روانی نداشت!
3
باسلیقه من جور نبود اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم