کتاب همه چیز درباره عشق، ازدواج و زندگی زناشویی نشر انتشارات درسا

«رابطه‌ها اهمیت دارند. به خاطر آسایش و آرامش ما، به خاطر سلامت و خوشبختی ما. در بیشتر موارد تنها زمانی به اهمیت روابط پی می‌بریم که با مسائل و مشکلات روبه‌رو می‌شویم. در مورد سلامتی نیز همین‌طور است. سلامتی را نیز زمانی قدر می‌دانیم که بیمار می‌شویم؛ و درست همان‌گونه که می‌توانیم برای سلامتی‌مان به اقدامات پیشگیرانه دست بزنیم، کاری که البته در بیشتر اوقات به موقع انجام نمی‌دهیم، برای موفقیت رابطه‌مان نیز می‌توانیم از پیش تدارک ببینیم.» این جملات از مانفرد هاسبروک به ما نشان می‌دهد که توجه به رابطه‌مان قبل از اینکه به هر دلیلی خدشه‌دار شود، اهمیت دارد. کتاب همه‌چیز درباره عشق، ازدواج و زندگی به شیوه پرسش و پاسخ به سوالات غالب افراد پاسخ می‌دهد.

درباره کتاب همه چیز درباره عشق، ازدواج و زندگی زناشویی

پرفسور مانفرد هاسبروک با نگارش کتاب همه چیز درباره عشق، ازدواج و زندگی زناشویی به سوالات بسیاری از زنان و مردان درباره مسائل قبل و بعد ازدواج پاسخ داد. هاسبروک از کشور آلمان مدت سی سال است که در زمینه‌ی معیارهای جستجو برای یافتن شریک زندگی مناسب و برخورداری از روابط زناشویی موفق به تحقیق فعالیت دارد. این کتاب او هم در دسته کتاب‌های روانشناسی ازدواج قرار می‌گیرد. اگرچه حجم کوتاهی دارد اما تاثیر آن برای بسیاری از افراد عمیق بوده است. این کتاب در ایران هم با توجه خوب بسیاری از مخاطبان مواجه شد. هما احمدی ترجمه‌ی این کتاب را به عهده داشته است و انتشارات درسا آن را در سال 1395 در 164 صفحه منتشر کرده است.

یکی از نکات قابل توجه درباره‌ی این کتاب پرسش‌های عمومی و کلی آن است که نویسنده به آن‌ها پاسخ داده است. در واقع این سوال‌ها به طور کلی ممکن است در ذهن بیشتر افراد جامعه قبل از ازدواج شکل بگیرد. سوالاتی از جمله «آیا عشق می‌تواند برای تمام مدت عمر پایدار بماند»، «چه چیز نشانه‌ی زیبایی است»، «چرا زنان بیشتر اوقات درباره‌ی شکل ظاهرشان احساس ناامیدی می‌کنند» و ... در این کتاب پاسخ داده شده‌اند.

نگاهی به سرفصل‌های کتاب همه چیز درباره عشق، ازدواج و زندگی زناشویی

هاسبروک در این کتاب مسئله‌ی عشق را از نگاه‌های مختلف بررسی می‌کند و توضیح می‌دهد که عشق آمیخته‌ای از صمیمیت، شور و اشتیاق و وابستگی است و از ترکیب این سه جزء انواع گوناگون عشق به وجود می‌آید. او در ادامه توضیح می‌دهد اگرچه عشق از نظر افراد تعریف متفاوتی دارد اما شاخصه‌های مهمی در این میان وجود دارد که در نظر بیشتر افراد مشابه است.

هاسبروک بعد از تعریف مفهوم عشق به موضوع عشق در نگاه اول می‌پردازد. او در این بخش از موضوع ظاهر افراد و اهمیت آن از نگاه عده‌ای می‌گوید. نویسنده سعی کرده توضیح دهد که آیا اهمیت به ظاهر در نگاه اول چقدر مهم است. او بیان می‌کند عواملی وجود دارد تا فردی را زیبا ببینیم. از نظر نویسنده زیبایی یک جنبه شخصی و نیز یک جنبه‌ی واقعی دارد. در ادامه می‌بینیم که این موضوع از نظر زنان و مردان تفاوت‌ها اساسی دارند. در ادامه نویسنده توضیح می‌دهد که بهترین راه آشنایی با مردم چیست، چطور می‌توان شریک مناسب زندگی‌مان را پیدا کنیم. این بخش به بررسی آن ویژگی‌های مهم افراد که از نگاه اغلب افراد جامعه یکسان است مپردازد. مسائل مهمی در این بخش مطرح می‌شود که راه‌های برقراری ارتباط بهتر و موثرتر در خلل آن به شکل پرسش و پاسخ گفته خواهد شد.

در بخش گزینش شریک زندگی نویسنده به سوال مهمی پاسخ می‌دهد: «متضادها یکدیگر را جذب می‌کنند» یا «مشابه‌ها به یکدیگر می‌پیوندند» کدام درست است؟

در بخش دل باختن منفرد هاسبروک می‌گوید که چه زمانی و به چه کسی دل ببندیم و این امر به چه عواملی بستگی دارد. سوالاتی مبنی بر این موضوع هم مطرح می‌شوند. به عنوان مثال سوال‌هایی از جمله زمانی که عاشق بودن طول می‌کشد؟ چه کنم تا شخصی دلباخته‌ام شود؟ نیز مطرح مشوند.

بخش‌های دیگر این کتاب روابط خوب، آیا زنان از سیاره‌ی زهره و مردان از سیاره‌ی مریخ می‌آیند، بیایید درباره‌ی روابط جنسی حرف بزنیم و جنبه‌های تاریک هستند. نویسنده در همه‌ی این بخش‌ها سوال و جواب‌های مرتبط را مطرح می‌کند تا بسیاری از افراد بتوانند قبل از ورود به یک رابطه به درستی درباره‌ی انتخاب خود تصمیم بگیرند.

در بخشی از کتاب همه چیز درباره عشق، ازدواج و زندگی زناشویی می‌خوانیم

چرا در دهه‌های اخیر نرخ جدایی آشکارا بالا رفته است؟

آیا مردم در حفظ روابط زناشویی‌شان ناتوان‌تر شده‌اند؟ برای شمار فزاینده‌ی جدایی‌ها دلایلی در زمینه‌های بسیار وجود دارد. یکی از آن‌ها این است که در روزگار امروز اگر مردم از زندگی زناشویی‌شان راضی نباشند، متارکه، زندگی را برایشان آسان‌تر می‌کند. قانون، امنیت مالی بهتری را ترتیب می‌دهد و همچنین پذیرش جدایی از سوی جامعه کار پایان دادن به یک ازدواج نامطلوب را راحت‌تر می‌کند. در پنجاه سال پیش طلاق گرفتن و جدا شدن از همسر یک لکه‌ی ننگ به شمار می‌آمد و برای نمونه، طلاق گرفته‌ها در آگهی‌های آشنایی و ازدواج که به روزنامه‌ها می‌دادند، به صراحت اعلام می‌کردند «بدون تقصیر» جدا شده‌اند.

امروز مردم رضایت از ازدواجشان را با شدتی بیشتر از طریق احساسات زودگذر و ناپایدار دلباختگی و تمایلات جنسی تأمین می‌کنند. در دورانی که تدابیر و اندیشه‌های عملی برای انجام یک ازدواج مطرح بود و دلباختگی شرطی اساسی و لازم شمرده نمی‌شد، اگر همه‌چیز به‌گونه‌ای که در آغاز کار به نظر می‌رسید، پیش نمی‌رفت، خطر ایجاد نارضایتی نیز کمتر بود.» آیا مایلید با فردی ازدواج کنید که به طور کامل با شما جور و هماهنگ باشد ولی دلباخته‌اش نباشید؟» به احتمال زیاد نه - و شما در این مورد تنها نیستید. هشتادوشش درصد زنان و نود درصد مردانی که از آنان این سؤال را پرسیدیم، به هیچ رو حاضر نبودند با فردی ازدواج کنند که دارای همه‌ی ویژگی‌های مورد نظرشان باشد، ولی او را دوست نداشته باشند. این گرایش در نزد جوانان مشخص‌تر است. در چهل سال پیش وضعیت به گونه‌ای بسیار متفاوت بود. ارقام مربوط به ایالات‌متحده آمریکا (از کشور آلمان در این مورد ارقامی در دست نیست) می‌گویند، در سال ۱۹۶۷ تنها بیست و چهار درصد زنان حاضر نبودند با مردی ازدواج کنند که دوستش نداشتند. اکنون بیشتر از نود درصد زنان در آمریکا حاضر به انجام چنین ازدواجی نیستند. اهمیت بیشتری که شرط دلباختگی برای ازدواج پیدا کرده است و نیز آسان شدن پایان دادن به روابط مشترک موجب شده‌اند که امروز نرخ جدایی‌ها از چند دهه‌ی پیش بالاتر برود؛ بنابراین، پدیده‌ی مورد بحث با ناتوانی مردم در حفظ روابط زناشویی‌شان ارتباطی ندارد.