
کتاب داروین و نظریه تکامل، زندگی و اندیشههای او، همراه با ۲۱ فعالیت و سرگرمی
نسخه الکترونیک کتاب داروین و نظریه تکامل، زندگی و اندیشههای او، همراه با ۲۱ فعالیت و سرگرمی به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق فیدیبو به صورت کاملا قانونی در دسترس است.
فقط قابل استفاده در اپلیکیشنهای iOS | Android | Windows فیدیبو
درباره کتاب داروین و نظریه تکامل، زندگی و اندیشههای او، همراه با ۲۱ فعالیت و سرگرمی
زمانی که چارلز داروین در سال ۱۸۳۱ م روی عرشه کشتی بیگل، متعلق به نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا، انگلستان را ترک کرد، به هیچ روی انتظار نداشت که سفرش موجب تغییر و تحول نگاه انسان به جهان گردد ــ جوانی ۲۲ ساله در پی ماجراجویی بود! او به سمت طبیعی کشتی استخدام شده بود تا به گردآوری نمونههای جانوران، گیاهان و سنگوارهها از سرزمینهای دوردست بپردازد و آنها را برای مطالعه به انگلستان بفرستد و کتابی در باره مشاهداتش بنویسد. سفری که برای دو سال برنامهریزی شده بود، پنج سال طول کشید و زمانی که او به وطن بازگشت چهره ملّی سرشناسی شده بود. کتاب داروین و نظریه تکامل برای نوجوانان به دنبال یافتن نشانههای تغییر و تحول جوانی استثنائی و به گونهای سرگشته به متفکری بزرگ است که نظریۀ انقلابی به جهان عرضه کرد، نظریهای که خود آن را تبدیل انواع از طریق انتخاب طبیعی خواند که امروزه بیشتر نظریه تکامل نامیده میشود. کتاب داروین و نظریه تکامل با تشویق خوانندگان به تمایز نهادن بین نظریه علمی و عقیده واقعیت و دیدگاه، از طرح فکری که پس از گذشتن بیش از یک سده از طرح آن، برای نخستین بار، همچنان بحث بر سر آن در بین مردمان داغ است، ابایی ندارد. اکتشافها و اندیشههای داروین، نوجوانان را در کارهای علمی که جنبه تفریحی هم دارد، به شکلهای زیر درگیر میسازند: * ساختن سنگواره برای خودشان با گل رس، گوشماهی و مادۀ پلاستر * یادداشت برداشتن از محیط پیرامونی همانند یک طبیعیدان خانگی * تحقیق در مورد اینکه آیا خصلتهای اکتسابی از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابند؟ * اکتشاف شیوههای انطباقپذیری گوناگونی که گیاهان با پراکندن دانهها به وجود آوردهاند. * مشاهده اینکه چگونه گیاهان گوشتخوار تله میگذارند و قربانیان خود را میبلعند. * و همچنان حرکت به سوی به دست آوردن یک گنجینۀ گیاهشناختی
بخشی از کتاب داروین و نظریه تکامل، زندگی و اندیشههای او، همراه با ۲۱ فعالیت و سرگرمی
سخنی با خوانندگان
اگر برای پی بردن به نظریه تکامل آرام و قرار ندارید، شرح روشنی از نظریه داروین را می توانید در فصل ۶ بخوانید. به خوانندگانی که (به جای سرگذشت داروین) به نظریه تکامل بیش تر علاقه دارند، توصیه می شود که بی مقدمه فصل ۶ را بخوانند. اطلاعات بیش تر درباره شکل گیری و سیر این نظریه در فصل های دیگر کتاب آمده است.قدردانی
از جروم پوهلن(۱) و آنلی روفوس(۲) به خاطر کمک هایشان سپاسگزارم.
گاهشمار
۱۶۵۴: اسقف جیمز آشر تاریخ آفرینش کره زمین را ۲۳ اکتبر ۴۰۰۴ پیش از میلاد تعیین می کند.۱۷۳۵: لینایوس، نظامی برای طبقه بندی همه گونه های جانوری ابداع می کند که تا امروز نیز کاربرد دارد.
۱۷۹۸: توماس مالتوس رساله در باره اصل جمعیت را می نویسد.
۱۸۰۹: چارلز داروین در شروزبری انگلستان به دنیا می آید.
۱۸۲۵: داروین را به دلیل عملکرد ضعیفش از مدرسه بیرون می آورند و برای تحصیل پزشکی به ادینبرگ می فرستند.
۱۸۲۷: داروین دانشکده پزشکی را ترک می کند و برای کشیش شدن به کمبریج می رود.
۱۸۳۱: داروین با کشتی بیگل متعلق به نیروی دریایی سلطنتی به سفر دور دنیا می رود.
۱۸۳۲: داروین در جنگل های برزیل و کرانه آرژانتین دست به اکتشاف می زند و به گردآوری هزاران نمونه گیاه، حیوان و سنگواره می پردازد.
۱۸۳۵: کشتی بیگل به جزایر گالاپاگوس می رسد.
۱۸۳۶: بیگل پس از نزدیک به پنج سال بر روی آب بودن به انگلستان باز می گردد.
۱۸۳۸: داروین در دفتر یادداشت محرمانه ای در باره تکامل یا، به تعبیر خودش، «تبدل انواع» مطلب می نویسد. رساله در باره اصل جمعیت مالتوس را می خواند و نظریه انتخاب طبیعی را تدوین می کند.
۱۸۳۹: داروین با دختردایی اش اِما وج وود ازدواج می کند. نخستین کتاب داروین در باره سفرش با کشتی بیگل منتشر می شود.
۱۸۴۲: داروین اولین پیش نویس نظریه تکامل خویش را می نویسد. خانواده داروین به خانه داون به کِنت نقل مکان می کنند.
۱۸۴۶: داروین مجذوب بارناکل ها (انگل های دریایی) می شود و هشت سال بعدی را به مطالعه آن ها می پردازد.
۱۸۵۴: مجموعه کتاب هایی در باره بارناکل ها منتشر می کند.
۱۸۵۸: آلفرد راسل والاس، تحقیقی در باب نظریه انتخاب طبیعی برای داروین می فرستد که دقیقاً با نظریه او مطابقت دارد.
۱۸۵۹: داروین اصل انواع را می نویسد و منتشر می کند که بلافاصله او را به شهرت جهانگیر می رساند.
۱۸۶۳: کشف سنگواره جدیدی از یک سوسمار ـ پرنده به نام آرکئوپتریکس، نظریه داروین را ظاهراً تایید می کند.
پیشگفتار
چارلز داروین(۳) خسته بود؛ او دو سالِ مدام، پس از آن که از سفر دور دنیا با کشتی بیگل(۴) متعلق به نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا به انگلستان بازگشته بود، در حال نوشتن در باره حیوانات، گیاهان و سنگواره هایی بود که در طول سفر گرد آورده بود. زمانی که کشتی نهایتاً در اکتبر سال ۱۸۳۶ میلادی به مبدا بازگشته بود، مرد جوان از این که پس از پنج سال به سر بردن در دریا بازمی گشت آرامش یافته بود. شرایط زندگی او روی کشتی کوچک بیگل، آشفته و ناآرام بود: او اغلب بیماری دریازدگی داشت. اما در طول سفرهایش هزاران حیوان عجیب و غریب، گیاه نادر و سنگواره اسرارآمیز یافته بود. داروین مشتاق نوشتن کتابی در باره همه مشاهدات اخیرش بود.بازگشت به خانه، داروین را سرشار از نیرو کرد. او که در روستاهای انگلستان بار آمده بود، اکنون برای نخستین بار در زندگی اش به لندن نقل مکان کرد. طبیعی دان جوان در آن جا اتاقی اجاره کرد و دست به کار خلق اثری شد که امیدوار بود شاهکار بزرگ او باشد.
اما پس از دو سال نوشتن، یک کتاب به سه کتاب جداگانه تبدیل شد، و تنها یکی از آن ها به انجام رسید. این کار ظاهراً پایانی نداشت. داروین دریافت که نمی تواند فقط روی یک موضوع تمرکز کند. همچنان که هر نمونه ای را بررسی می کرد، ذهنش به تامل در باره سوالات بزرگ تر می پرداخت: همه حیوانات گوناگون این جهان از کجا آمده اند؟ و چرا سنگواره ها همواره متفاوت با مخلوقات زنده به نظر می رسند؟
آنچه اوضاع را بدتر کرد این بود که داروین دریافت که از زندگی در این شهر بزرگ نفرت دارد. او عاشق فضاهای باز دوران کودکی اش بود و سرزمین های بکری که در سفرهایش دیده بود. حالا وقتی از پنجره اش بیرون را می نگریست، همه آن چیزی که می توانست ببیند خیابان های کثیف، هوای آلوده و ازدحام پرجنب و جوش لندن بود. او برای آرامش دادن به ذهن خود نیاز به استراحت داشت.
به این ترتیب داروین در سال ۱۸۳۸ میلادی، برای تفنن، شروع به خواندن چند کتاب کرد ــ هر عنوانی که چشمش را می گرفت، هر چیزی که ذهن او را از جعبه های نمونه ها و یادداشت های پراکنده، که در گوشه و کنار اتاقش تلنبار شده بودند، دور می کرد.
در آن غروب اواخر اکتبر، هنگامی که در اتاق مطالعه در حال استراحت بود، کتابی را در دست گرفت به نام رساله در باره اصل جمعیت(۵) که چهل سال پیش تر نوشته شده بود اما همچنان جزو کتاب های پرفروش بود. نویسنده، کشیشی به نام توماس مالتوس(۶) بود که کوشیده بود دریابد چرا همیشه شمار فقیران در انگلستان زیاد است. اگرچه کتاب همانند داستانی پرماجرا یا قصه ای عاشقانه، سرگرم کننده نبود، داروین از خواندن مطلبی که هیچ گونه ارتباطی با کار او در زمینه گیاهان و حیوانات نداشت احساس شادمانی می کرد.
و یا چیزی شبیه این در سر او می گذشت. ظاهراً داروین نمی توانست از این بیش تر به خطا رود.
داروین در جریان سفر دور دنیای خویش، چیزهایی را که دیگر دانشمندان از پیش می دانستند آموخته بود: این که انواع حیوانات در جهان بسیار بیش تر از آن چیزی است که انسان ها در گذشته تصور می کردند. در عهد باستان مردم خیال می کردند که حداکثر یکصد گونه مختلف حیوان در جهان وجود دارد ــ سگ، گربه، گاو، شیر، موش، گوسفند، روباه، قوش، گنجشک، سوسک، گوزن، میمون و نظایر این ها. اما تا زمان داروین در اواسط قرن نوزدهم میلادی، کاشفان هزاران نوع مختلف از جانوران را کشف کرده بودند، و هر سال صدها نوع دیگر به این فهرست افزوده می شد. داروین در بررسی نمونه هایش غالباً دچار شگفتی می شد: آیا هر نوعی کاملاً جدا از دیگر انواع شکل گرفته بود؟ یا آن ها همگی به نحوی به یکدیگر مرتبط بودند؟ آنچه به ویژه کنجکاوی داروین را برمی انگیخت این بود که چگونه انواع خاصی بسیار به هم شبیهند اما هنوز به نحوی قابل توجه در یک چیز کوچک با هم فرق دارند. منقار این نوع پرنده کمی بلندتر از منقار آن نوع است؛ این نوع میمون درست شبیه آن نوع میمون به نظر می رسد، جز این که دندان های تیزتری دارد. چرا؟
داروین داشت قانع می شد که میلیون ها سال پیش، همه حیوانات از یک منشا واحد سرچشمه گرفتند اما اندک اندک جانداران تغییر یافتند تا این که سرانجام انواع گوناگون فراوانی پدید آمدند. این انواع به شکل حیواناتی که ما امروزه می بینیم تکامل پیدا کردند. این روند بعدها تکامل(۷) نام گرفت. این نظریه مدت ها پیش از آن ابراز شده بود، اما آنچه هیچ کس ــ از جمله داروین ــ قادر به درک آن نبود این بود که حیوانات چگونه تکامل یافته اند. نواندیشه های(۸) بسیاری در طول سال ها بیان شده بود، اما همگیِ آ ن ها دور از ذهن به نظر می رسیدند. یک نویسنده معتبر حتی اعلام کرد که جانوران به صِرف نیروی اراده، اندام های جدیدی پیدا کرده اند! هرچه داروین بیش تر تلاش می کرد که روی نمونه هایش متمرکز شود، حیرت او از چیزی که خود آن را «مسئله انواع»(۹) می نامید بیش تر می شد. در واقع، داروین آن قدر به این موضوع علاقه مند شده بود که در زمان نوشتن ماجراهای کشتی بیگل، افکار خود در باب تکامل را مخفیانه در دفتری ثبت می کرد.
اما در آن غروب پاییزی سال ۱۸۳۸ میلادی، وقتی کتاب مالتوس را در دست گرفت، به تنها چیزی که نمی اندیشید تکامل بود. او فقط کمی آرامش می خواست. بنابراین، روی صندلی لم داد و نفس راحتی کشید و شروع به خواندن کرد.
نکته اصلی ای که مالتوس کوشیده بود در کتاب خود توضیح دهد این بود که شمار جمعیت انسان ها در جهان بسیار زیاد است. به گفته او، سرعت رشد جمعیت کره زمین بیش تر از توانایی نوع بشر در تهیه غذای کافی برای همه انسان ها بود. به این علت، مردمان برای دست یافتن به غذای کافی همواره در جنگ بودند و بر سرِ داشتنِ آسوده ترین شکل زندگی با هم کشمکش می کردند. در این کشمکش، برخی برنده و برخی، متاسفانه، بازنده بودند. کسانی که در طرف بازندگان قرار می گرفتند، از خیابان ها و زندگی در حاشیه های پرجمعیت فقیرنشین شهرهایی مانند لندن سر درمی آوردند. مالتوس می گفت که هر زمان، چه در حال و چه در آینده، شمار جمعیت از حد و اندازه خارج شود، در صورت بروز مصیبتی گریزناپذیر، ضعیف ترین اعضای جمعیت هلاک می شوند. این مصیبت، گاه ممکن بود قحطی باشد گاه بیماری همه گیر، جنگ، یا دیگر سوانح طبیعی. اما، چنان که مالتوس می گفت، علت ریشه ای فقر و رنج، تمایل نوع بشر است به افزایش جمعیت خود، آن هم به شکلی بسیار سریع تر از آن که بتواند غذای آن را تامین کند.
همه این ها برای داروین ملموس بود. اما او بعدها دریافت که همین اصول نه فقط در مورد انسان بلکه در مورد همه انواع جانوران صدق می کند. در عالم وحش، بیش تر انواع حیوانی از یک شکم چندین بچه می زایند، اما بیش تر بچه های این حیوانات هرگز به سن رشد نمی رسند، زیرا یا از گرسنگی می میرند یا طعمه جانوران شکارچی می شوند.
البته! چرا این مطلب هرگز به ذهن خود او نرسیده بود؟ اندیشه ای که در آن لحظه از خاطر داروین گذشت آن قدر شگفت انگیز و در عین حال روشن بود که او عملاً کتاب را روی زمین انداخت. مالتوس ناآگاهانه راز تکامل را که نسل های زیادی از دانشمندان را سردرگم ساخته بود بر او آشکار کرده بود.
مشاهدات داروین در طبیعت به او نشان داد که حیوانات معمولاً بچه های زیادی به دنیا می آورند، در حالی که فقط شمار بسیار اندکی از آن ها زنده می مانند. از این رو، او به شگفت آمد که چه چیز خاصی موجب ادامه حیات آن تعداد اندک می شود؟ داروین می دانست که هر موجود زنده ای با همه برادران و خواهرانش فرق های ظریفی دارد. به عنوان مثال، اگر بچه خرگوشی پاهای ضعیف تری نسبت به خواهرش داشته باشد، توانایی او برای گریختن از روباه کم تر است. بنابراین، روباه، خرگوش کندروتر را می گیرد و می خورد، در حالی که خواهر سریع تر او فرار می کند و زنده می ماند، و سرانجام به سن رشد می رسد و بچه های بسیاری می زاید. این بچه خرگوش ها، پاهای پرشتاب و قوی را از مادرشان به ارث می برند، و سپس این فرایند، هنگامی که آن ها به سن رشد می رسند و خودشان هم بچه دار می شوند باز تکرار می شود. به این ترتیب، هر نوعی در هر نسل اندک اندک تغییراتی، مانند پرورش ماهیچه های بهتر برای دویدن، تغییر رنگ مو برای استتار و بلندترشدن گردن برای دسترسی به غذا، پیدا می کرد. با گذشت زمان کافی و نسل های کافی این امکان به وجود می آمد که هر نوع واحدی بر روی زمین به این نحو تکامل یابد.
در سال ۱۸۳۸ میلادی، چنین نظریه ای تکان دهنده بود. بیش ترِ مردم اعتقاد داشتند که خدا کل جهان و مخلوقاتش را، درست همان طور که در کتاب مقدس آمده، در شش روز خلق کرده است. داروین بیمِ آن داشت که اگر فرضیه خود را علنی کند، مورد تمسخر یا حمله مردم قرار گیرد. از این رو، او نظریه درخشان خویش را در دفتری نوشت و برای خود نگه داشت. داروین به سختی می توانست پیش بینی کند که نوشته های این دفتر «مخفی» و «محرمانه»، در طول بیست سال بیش تر و بیش تر خواهد شد. همچنین، او نمی دانست که روزی آن دفتر منتشر می شود و به عنوان بزرگ ترین کتابی که تا آن زمان به چاپ رسیده است سر و صدا به پا می کند.
نظرات کاربران درباره کتاب داروین و نظریه تکامل، زندگی و اندیشههای او، همراه با ۲۱ فعالیت و سرگرمی