گالیله نابغهای بود که کنجکاویاش چراغ راهش شد. ما همگی باید از عطش سیریناپذیر او برای دانش و آموختن الهام بگیریم. اگر سعی در رفع این عطش کنیم، بیشک فضانوردانی به کرۀ مریخ و فراتر نیز خواهیم فرستاد.
گالیله نابغهای واقعی و به تمام معنا بود. گرچه او را اساساً ستارهشناس و منجم میشناسیم، علائق دیگری نیز داشت. او به علوم، ریاضیات، موسیقی و هنر علاقه داشت و کشفیات و اختراعات بسیارش انقلابی در جهان به وجود آورد. گالیله که صرفاً فیلسوفی علمی نبود، عقایدش را به شکل اختراعات جامۀ عمل پوشاند. این کتاب روایت متفکری است که به مراتب فراتر از زمان خود بود.
روایت زندگی گالیله با جهان امروز نیز مرتبط است. تقابل بین علم و مذهب بارها و بارها پس از زمان گالیله نیز دیده شده است: هم در نظریۀ تکامل چارلز داروین، در اواسط قرن نوزدهم، و هم در بحرانهای مذهبی و اخلاقی امروزی: آیا باید اتم را بشکافیم؟ ژنها را تغییر دهیم؟ جانوران را شبیهسازی کنیم؟ آیا به نام علم همینطور پیش رویم، یا حدی دارد و باید در نقطهای متوقف شویم؟ در همان حین که او در حال خلق و تبلیغ در بارۀ اختراعات و اکتشافات جدیدش بود که جهان را عوض میکرد، این پرسشهای کلیدی قرن بیست و یکم ذهن گالیله را نیز به خود مشغول کرده بود: آیا دانش به خودی خود هدف است؟ آیا دانش خطرناک است؟ همانگونه که گالیله به بدترین شیوه دریافت، علم ممکن است بسیار سیاسی باشد زیرا دانش مساوی است با قدرت.