همه جامعهشناسان جهان به درستی عقیده دارند که در علوم اجتماعی، از جمله تاریخ، نویسنده باید حتیالمقدور و تا جایی که در توان دارد از موضوع مورد بررسی خود فاصله بگیرد تا دچار جانبداری و در نتیجه اشتباه در داوری نشود. این نکته را برخی از اندیشمندان بزرگ اروپایی از دویست سال پیش دریافته بودند و از جمله هگل فیلسوف بلندپایه آلمانی مینویسد: «ما باید تاریخ را آن چنان که هست بنگریم... و روا نداریم که تاریخنویسان حرفهای ما را گمراه کنند... چنان که مثلاً تاریخنویسان رومی گزارشهای خود را بر بنیاد حماسه رومی نوشتهاند... من افسانهها و روایتها... را بیرون از حیطه تاریخ دست اول میدانم.» و همین هگل درستترین و راستترین گونه تاریخنویسی را «گزارش» مینامد یعنی آنچه از سوی شاهد عینی گزارش شده باشد. همانند این نوع تاریخنویسی در بایگانیهای سلطنتی ایران وجود داشته و عهد عتیق در جاهای گوناگون به «کتب تواریخ ایام» در زمان هخامنشیان در بایگانیهای شاهی اشاره میکند. این تاریخهای واقعی ایران که بر پوست نوشته میشدند توسط اسکندر به آتش کشیده شدند و برخی نیز به یونان و روم انتقال یافتند و چون کسی به آنها علاقهای نداشت در حفظ و رونویسی آنها نکوشیدند و در نتیجه با گذشت زمان پوسیدند و از میان رفتند و حتی مجموعه دانشنامه اوستا از این آفت در امان نماند.