ایران در دهه ۱۳۲۰ ه. ش. تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی عمیق و گستردهای را تجربه کرده است. اگر مهمترین عامل بروز این تحولات را در اشغال نظامی کشور بهوسیله قوای بیگانه بدانیم، باز نمیتوانیم انکار کنیم که بستر این دگرگونیها ریشه در بطن ساختار و شیوه حکومتی رضاشاه داشته است. هر سه فصل این بخش از کتاب به ریشهیابی و زمینهشناسی علل سقوط حکومت رضاشاه و بررسی پیامدهای آن اختصاص یافته است، هر چند در این فصول نقش قوای بیگانه یا عوامل خارجی نیز کم و بیش مورد توجه قرار گرفته است.
در فصل اول، دکتر مجتبی مقصودی نوشتار خود را با طرح مجموعه دلایلی که منجر به اشغال نظامی ایران در شهریور ۱۳۲۰ شد، آغاز کرده، سپس پیامدهای اشغال ایران را در چهار حوزه سیاسی، اقتصادی ـ اجتماعی، فرهنگی و نظامی مورد توجه قرار میدهد.
در حوزه سیاسی؛ برکناری و تبعید رضاشاه از کشور و جانشینی محمدرضا شاه به جای پدر، انتصاب محمدعلی فروغی به جای علی منصور به نخستوزیری، اعمال محدودیت نسبت به حاکمیت ملی، استقرار دولتهای کمدوام و بیثبات و فضای باز سیاسی و مؤلفههای آن یعنی؛ تشکیل احزاب سیاسی و سندیکاها، انتشار مطبوعات آزاد غیردولتی و منتقد و آزادی زندانیان سیاسی بهویژه گروه ۵۳ نفر، مهمترین موضوعاتی است که به بحث و بررسی کشیده شدهاند.
در حوزه اقتصادی ـ اجتماعی؛ توقف سیاستهای عشایری، نابسامانی و غارت اقتصادی، تشدید شکافهای اجتماعی و استرداد بخشی از املاک غصبی رضاشاه به صاحبان اصلی مباحث فصل اول را تشکیل میدهد.
وقفه در سیاستهای فرهنگی و فروپاشی ارتش ۰۰۰ /۱۲۵ نفری رضاشاه بهعنوان مهمترین پیامدهای فرهنگی و نظامی در انتهای فصل مربوطه مورد تجزیه و تحلیل واقع شده است.
دکتر صادق زیباکلام در فصل دوم اثر با نگاهی به ساختار متصلب قدرت در دوران پهلوی اول؛ تزلزل، کشمکش و تقسیم این ساختار را در نیمه اول دهه ۲۰ ه. ش. مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.