شوروی قرار بود برای زحمتکشان بهشت باشد، ایدهی کمونیسم قرار بود برادری و برابری به ارمغان بیاورد و حامی کشاورزان و کارگران و زحمتکشان باشد و زندگی را برای مردم ستمدیده در سراسر دنیا آسان کند. آنچه مارکس نوشته بود و لنین و استالین میخواستند عملی کنند اما آن چیزی که باید از آب در نیامد. شوروی بهشت کارگران نشد و حکومت سوسیالیستی نتوانست برابری و راحتی زندگی را ایجاد کند، برعکس شوروی به سرابی تبدیل شد که نه تنها تعداد بسیار زیادی از مردم خودش که مردمان بسیاری از سراسر جهان را که در آرزوی برابری و عدالت بودند در خود کشید و نابود کرد. اردوگاههای کار استالینی به مسلخ گاه میلیونها آرمانگرا تبدیل شد و کمونیسم یکی از منفورترین و دردناکترین تراژدیهای تاریخ بشر را رقم زد. گرایشهای چپگرایانه در ایران نیز طرفداران بسیاری داشت و اعضای حزب توده در ایران درواقع نمایندهی همین تفکر بودند. پس از انقلاب اسلامی نیز چپهای زیادی در ایران فعالیت میکردند افرادی که بسیاری از آنها نیز در آرزوی زندگی بهتر ایران را به مقصد شوروی ترک کردند، اما آنسوی مرز چیزی جز درد و رنج در انتظارشان نبود. اتابک فتحالله زاده یکی از کسانی بود که این راه را برگزید و آنقدر خوششانس بود که از آن جان به دربرد. او در کتاب خانه دایی یوسف داستان رنج سالهای شوروی را شرح داده است.
خانه دایی یوسف با عنوان کامل «خانه دایی یوسف، وقایعی تکاندهنده از مهاجرت فدائیان اکثریت به شوروی» را نشر قطره سال 81 منتشر کرده است، این کتاب مجموعه خاطرات اتابک فتحالله زاده دربارهی مهاجرت فداییان اکثریت به روسیه است که او سال 2001 آن را نوشته و دوبار در سوئد منتشرشده است. علی دهباشی این کتاب را در ایران چاپ کرده است. نویسنده در ابتدای کتاب این کتاب را به ایرانیان بینامونشانی که در زندانهای استالین و اردوگاههای سیبری جان باختند تقدیم کرده است. او دربارهی مطالب این کتاب گفته است: «من در این کتاب تا آنجایی که امکان داشت سعی کردم سخنی از روی حقیقت گفته باشم و هموار منافع کشورم را بااهمیتتر از هر مصلحت دیگر دیدهام.»
فتحالله زاده که عضو سازمان فدائیان خلق ایران بود در جریان مهاجرت دستهجمعی اعضای این سازمان به شوروی سابق به این کشور پناهنده شد و مانند بسیاری دیگر سالهای وحشتناکی را در این کشور گذراند. فتح الله زاده علاوه بر روایت خودش و همرزمانش به نسل قبل اعضای حزب توده که پس از کودتای 28 مرداد از ترس شاه به شوروی گریخته بودند هم گریزی زده است. خانهی دایی یوسف که تلویحاً به شوروی سابق اشاره دارد سرزمین موعودی بود که این افراد گمان میکردند به آن تعلق دارند، اما درنهایت گورستان زندگی و آرزوهای اکثریتشان شد.
اتابک فتحالله زاده پس از توضیح انگیزههایش از نگارش کتاب در پیشگفتار در طول فصلهای مختلف از زندگی پیچیدهی خودش و اینکه چگونه در راه سفر به غرب از شوروی سر درآورد سخن گفته و اتفاقات بعدی را تشریح کرده است.
عناوین فصلهای کتاب به شرح زیر است:
دایی یوسف
خروج از کشور و خانه دایی جان
دشمنان خلق در شوروی چه کسانی بودند؟
میرزا آقای تلخزبان
نگاه و برخورد سازمان اکثریت با ایرانیان قدیمی
سازمان اکثریت و کا. گ. ب
نامه به گورباچف
آشتی سیاسی با دوستان
نامه اعتراضی از شوروی
دومین نامه دکتر صفوی از شهر دوشنبه- تاجیکستان در تاریخ 18 ژوئیه 1994
و در پایان
در ادامه نیز گفتوگو با فرخ نگهدار از دیگر اعضای سازمان آمده است. این گفتوگو را پرویز قلیچخانی انجام داده است و در آن دربارهی کتاب «خانهی دایی یوسف» صحبت شده است. نگهدار در این مصاحبه به این نکته اشاره میکند که اتابک فتحالله زاده هرگز بخشی از کادر سازمان نبوده و بسیاری از گفتههای او را یا رد میکند و یا از زیر آنها در میرود.
در ادامه نویسنده در بخشی تحت عنوان «آقای فرخ نگهدار چرا از نقد و پرسشگری میهراسید» به صحبتهای آقای نگهدار در بخش قبلی پاسخ داده است که حاوی نکات بسیار قابلتوجهی است.
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم! بخش آخر کتاب است که در آن گفتوگوی سردبیر نشریهی راه آزادی با بابک امیرخسروی آمده است.
آشتی سیاسی با دوستان
در آخرین سال اقامت در شوروی، ریش و پشم و ابهت حزب کمونیست شوروی و کا.گ.ب. برای کل جناح چپ سازمان ريخته بود. در مورد وابستگی حزب توده و کا.گ.ب. تقریباً به همان نتایجی رسیده بودند که چند سال پیشطرح آنها موجب منزوی شدن من و امثال من شده بود. آشتی سیاسی با دوستان چپ سازمان باعث شد که آن روزها شخصاً برای من جزو بهترین روزهای زندگیام باشد. من در بدترین شرایط امید خود را به صداقت این دوستان از دست نداده بودم. در آن روزها روابط صادقانه و همفکری جای دلآزردگیها را میگرفت. دوستان جناح چپ درآوردن نشریات حزب دمکراتیک مردم ایران از اروپا به شوروی و فرستادن و آوردن نامهها و گاه حتا توسط پیک مخصوص سازمان و کمکهای دیگر مضایقه نکردند. در مواردی خود را به خطر هم میانداختند. به یاد دارم شاندرمنی خاطرات و نظرات اردشیر آوانسیان را که به زبان روسی بود در اختیار حمزه لو گذاشت که حدود هزار و دویست صفحه میشد. این تنها نسخه بود و برای احتیاط لازم بود تکثیر شود؛ اما در شوروی امکان تکثیر نبود. اگر شما میخواستید یک برگ فتوکپی بگیرید مجبور بودید با پاسپورت خود به اداره مخصوصی به نام «ناتاروس» مراجعه کنید تازه میگفتند برو فردا بیا.
دوستان قبول کردند که مابین ساعت سه تا پنج بعد از نیمهشب در دفتر سازمان نوشته را با دستگاه فتوکپی سازمان، پنهانی تکثیرکنیم. پنجره را باز گذاشته بودیم که بهمحض آمدن کسی. از پنجره فرار کنیم. گمان میکردم که خاطرات اردشیر آوانسیان همانند خاطرات ایرج اسکندری ارزشمند است اما بعداً متوجه شدم که چنین نبود و به اینهمه ریسک نمیارزید.
در این مقطع زمانی دوستان جناح چپ. حمزه لو مرا باوجود آگاهی از اینکه طرفدار حزب دمکراتیک مردم ایران هستیم. به جشن و مراسم سازمان دعوت میکردند. این دعوت و استقبال از ما درواقع نوعی دهنکجی به جناح محافظهکار بود که پشت سر هم با حزب توده اعلامیه میداد و اعصاب جناح چپ را خرد میکرد. آن موقع ترکیب هیئت سیاسی سازمان بین جناح چپ و محافظهکار سازمان پنجبهپنج بود. گاهی برای دادن اعلامیه مشترک با حزب توده یک نفر از جناح چپ هیئت سیاسی مصلحت گرایانه و یا فرصت طلبانه رأی مثبت میداد و اعلامیه مشترک صادر میشد. آن موقع میدیدم که فریاد جناح چپ سازمان درمیآمد.
اتابک فتحالله زاده یکی از مبارزان چپ قدیمی ایران است که در جریان انقلاب اسلامی ایران و پس از آن فعالیتهای جدی داشته است. او سپس تصمیم گرفت با توجه به مسائل پیشآمده از ایران به غرب برود اما در میانهی راه به شوروی فرار میکند و سالها در شوروی فراز و نشیبهای عجیبی را طی میکند تا سرانجام میتواند این کشور را ترک کند و در سوئد زندگی تازهای برای خودش دستوپا کند.
سال 2001 و تقریباً 18 سال پسازآن اتفاقات اولیه او ابتدا برای پاسخ به مصاحبهای بخشی از خاطراتش را مینویسد و سپس تلاش میکند کل خاطراتش را روی کاغذ بیاورد که نتیجهی آن کتاب «خانه دایی یوسف» است.
اتابک فتحالله نویسندهی کتاب «در ماگادان کسی پیر نمیشود» نیز هست. این کتاب خاطرات دکتر عطا صفوی است که از معدود کسانی است که توانست از اردوگاههای کار استالین زنده بیرون بیاید و سالها بعد به زندگیاش ادامه دهد. اجاق سرد همسایه از دیگر آثار این نویسنده است.
خانه دایی یوسف یک کتاب هولناک است. کتابی است که حرفهایی را از زبان کسی میزند که زندگیاش را برای آنچه گمان میکرد ایدئال زندگیاش است گذاشت و هزینههای گزافی برای آن پرداخت. این کتاب سرنوشت دردناک افرادی را به تصویر کشیده است که فکر میکردند شوروی بهشت زحمتکشان است، کسانی که چند نسل پشت سر هم اشتباه مشابهی را تکرار کردند، اشتباهی که هزاران کشتهی بینامونشان ایرانی در اردوگاههای یکی از وحشتناکترین دیکتاتورهای تاریخ بشر برجای گذاشت. این کتاب هرچند روایتی تلخ و دردناک دارد اما کتاب مناسبی برای باز کردن چشمهاست. اینکه چقدر از گفتههای نویسنده کاملاً حقیقی است و چقدر از واکنشها به این کتاب درست یا غلط است را باید به خوانندهی پرسشگر واگذار کرد، اما چیزی که واضح است این است خانهی دایی یوسف سرزمین موعود نبود، اما سرنوشت کسانی که این راه را برگزیدند پر از نکات مهم و خواندنی برای نسل امروز است که باید دنیای اطرافش را بشناسد و در مقابل دنیا منفعل نباشد.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب خانهی دایی یوسف اثر اتابک فتحالله زاده به کوشش علی دهباشی است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه ممکن است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۲۲ مگابایت |
تعداد صفحات | 356 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۱:۵۲:۰۰ |
نویسنده | اتابک فتح الله زاده |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۰۸/۰۳ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خیلی سال پیش خوندم. کسانی که به کتابهای تاریخی و سرگذشت افراد علاقه دارند خوبه بخونن
کتاب قیام افسران خراسان را هم در ادامه و تکمیل این کتاب بخونید
واقعیت اسفبار اتحاد شوروی در این کتاب منعکس گردیده
این همون کتاب در ماگادان کسی پیر نمیشود نیست؟
نثر روان، روند داستانی خوب.
واقعیت انقلاب های خونین
خوب بود