جادوی جک فراست، هفت پری رنگینکمان را از سرزمین پریان به جزیرهی جادوی باران فرستاده بود و بدون پریهای رنگینکمان، هیچ رنگی در سرزمینشان وجود نداشت. کریستی و رِیچِل قبلاً روبی، اَمبر، سَفرون، فِرن، اسکای و ایزی را پیدا کرده بودند و فقط هِدِر پری بنفش مانده بود.
رِیچِل احساس کرد نخ بادبادکش کشیده میشود. نگاهی به بالا انداخت و در انتهای دم بلند بادبادکش، چیزی بنفش رنگ را دید که برق میزد. فریاد کشید: «آن بالا را ببین!»
کریستی که دستش را سایهبان چشمهایش کرده بود، پرسید: «این دیگر چیست؟ ممکن است یک پری باشد؟»