یم مکدانیل در کتاب خودکامگی، نوسازی و انقلاب در روسیه و ایران دست به مطالعهای مقایسهای زده است. در کتاب حاضر وی نشان میدهد که چگونه فرهنگ، اقتصاد و سیاست میتوانند با یکدیگر به همپیوسته و مرتبط باشند. وی با انجام دو مورد کاوی (روسیه سده نوزدهم و ایران در میانه سده بیستم) در پی آن است ثابت کند که «نوسازی خودکامگی» راه مشخص و البته «پرتناقضی» به سوی مدرنیته است و سرانجام به انقلاب اجتماعی خواهد انجامید. مکدانیل با بررسی شباهتها و تفاوتهای دو کشور ایران و روسیه نشان میدهد که دولتهای دارای پایگاه محدود، خودمختار و اقتدارطلب – نظامهای سلطنتی تزار نیکلای دوم و محمدرضا شاه پهلوی – با دست زدن به نوسازی از بالا بدون ائتلاف با طبقات و نخبگان اجتماعی در واقع گور خود را حفر کردهاند.
مک دانیل با ارائۀ مجموعه تحلیلهایی تاکید میکند که نوسازی خودکامانه در ایران و روسیه جلوی توسعه دستگاهها و ابزارهای عقلانی دولت را گرفت، شکافی عظیم بین دولت و گروههای جامعه مدنی پدید آورد؛ نخبگان و توانایی (به تعبیر گرامشی هژمونی) آنها را برای راهبری دیگر گروههای اجتماعی تضعیف کرد؛ عواملی ایجاد کرد که تصور میکردند برای ایجاد شرایط بهتر اجتماعی تنها باید قالببندی مجدد جامعه به صورت تمام عیار دست زد؛ و ناخواسته، دقیقاً سلطه گروههای مخالفی را تقویت کرد که تندروترین دیدگاهها را نسبت به تغییر اجتماعی داشتند: گروههایی مانند دموکراتهای اجتماعی چپگرا (بلشویکها در روسیه) و «بنیادگرایان» اسلامی در ایران از جمله آنها بودند. به نظر او، خودکامگی جلوی نوسازی کامل روسیه و ایران را گرفت هر چند انجام همین نوسازی محدود، به تضعیف خودکامگی انجامید.