«زنی در چنگ تقدیر» داستانی در ژانر اجتماعی و خانوادگی است. «مهناز متقی» در این کتاب، توانسته از کلیشههای داستانهای آپارتمانی امروزی دور شود و جهان خودش را خلق کند. داستان این کتاب روان و خوشخوان است و با خواندن آن میتوان به آسانی چند ساعتی از دنیای پرهیاهو و آشفتهی بیرون دور شد و به حاشیهی امن این کتاب پناه برد.
در این کتاب داستان زندگی گلوریا را میخوانیم. دختری زیبا و باهوش که زندگی پرشروشوری دارد. با وقوع انقلاب ایران در سال 57 زندگی گلوریا هم مانند بسیاری از مردم، به هم میریزد. انقلاب فرهنگی، بسته شدن دانشگاهها، بیکاری، همه باعث میشود گلوریا از ایران رانده و از آمریکا مانده شود. پس از فراز و نشیبهای زیاد، هند موطن آرام و امنی برای گلوریا میشود. جایی که رد پای خیلی دیگر از شخصیتهای داستان هم به آن باز میشود.
درباره کتاب زنی در چنگ تقدیر
زمان در این کتاب مدام در نوسان است. گاهی اتفاقات را در زمان حال میخوانیم و گاهی به بیست و پنج سال پیش برمیگردیم و خط حوادث را در خاطرات دنبال میکنیم. نویسنده خیلی زیرکانه توانسته با زمان بازی کند. گاهی تشخصی زمان و مکان برای مخاطب دشوار میشود. با این حال، متقی ابایی از این طرف و آن طرف کشیدن خوانندهی باهوش و ماجراجوی خود ندارد. او آدمها و اتفاقات را طوری چیده که در پایان داستان، همه مثل قطعات یک پازل، تصویری کامل و شفاف از کل ماجرا به مخاطب نشان میدهند. شروع داستان گنگ و مبهم است. آدمهایی غریبه که همه با هم آشنا هستند. چند صفحهای باید بگذرد تا ارتباط این آدمها با هم مشخص شود. پایانبندی کتاب رویایی نیست. همه چیز همانطور که در جهان واقعی اتفاق میافتد، تمام میشود.
قهرمان داستان گلوریاست، کسی که روزگار چندان روی خوشی به او نشان نداده است. او در ایرانِ پس از انقلاب زندگی سختی را میگذراند و سالها در سودای آمریکا زندگی میکند. سرانجام به هند میرسد. سرزمینی امن و آرام که تنها دلخوشیاش میشود. در این سرزمین انگار از آنهمه دیوارهای سختی که آدمها را از هم جدا میکند و در طبقات مختلف قرار میدهد، خبری نیست. ایرانی، آمریکایی، آفریقایی، هندی، همه انسان هستند و رنج دیدهاند. مفهوم تنهایی در این کتاب، غریبانه و غمانگیز است. آدمها در کنار همسر، فرزند و دوستان خود، تنها و غریب هستند. همه سر در لاک خود فروبردهاند. با هم و بدون هم زندگی میکنند. حرفهای تلخ و پر بغض و کینهای که برخی از آنها ریشه در گذشتههای دور دارد، همان اندک علاقه و احترامی را هم که وجود داشت، از بین میبرد. جدایی و فاصله بین آنها با وقوع انقلاب و مهاجرت اجباری، حتی از پیش هم بیشتر میشود و حالا این فاصلهها را هیچ چیز نمیتواند پر کند.
شخصیتهای زیادی در این کتاب وجود دارد و نویسنده توانسته به خوبی به این افراد هویت بدهد. قهرمانان کتاب امشب افراد چندان دور از ذهنی نیستند. نویسنده توانسته شخصیتهایی خلق کند که با وجود تخیلی بودن، خیلی واقعی و ملموس بهنظر برسند. در واقع همه آدمهایی هستند که همین گوشه و کنار آرام و بیصدا زندگی میکنند و همه داستان خودشان را دارند. متقی در این کتاب چندان قلمفرسایی نکرده است. او داستانش را خیلی راحت و روان تعریف میکند. متقی چندان اصراری روی استفاده از ادبیات فاخر و سنگین ندارد. او داستانش را با استفاده از همان کلمات ساده، خیلی خوب ساخته و پرداخته است. توصیفات نویسنده از افراد، مکانها و اتفاقات چندان ملالآور و خستهکننده نیست و جزییاتی که نویسنده به مخاطبان میدهد، باعث درک بهتر و همذاتپنداری عمیقتر در آنها میشود. همانقدر که ماجرای کتاب را جلوی چشم مخاطب زنده کند و او را به دل داستان بکشاند، برای شرح حال و توصیفات داستان کافی است. متقی با نوشتن این کتاب ثابت کرده که از دغدغههای زندگی مردم همانقدر آگاهی دارد که از سیستمهای خانوادگی و مسائل فرهنگی ایران در دوران انقلاب و پس از آن.
مهناز متقی متولد سال 1328 است. او نویسندهی سرد و گرم چشیدهای است که رد پای نگاه دقیق و تجربیاتش همیشه در آثارش دیده میشود. متقی ثابت کرده که حتی از نویسندگان جوانی که تازه دستبهقلم شدهاند هم چیزهای بیشتری از دغدغههای جوانان و زندگیهای امروزی میداند. متقی در سال 83 «عرفان در ویلای ژان» را منتشر کرد. کتاب زنی در چنگ تقدیر، ده سال بعد در سال 93 وارد بازار کتاب شد که مورد استقبال زیاد مخاطبان قرار گرفت.
دلم در سینه میتپید. حسی داشتم که نمیدانم خوشحالی بود، اضطراب، هیجان یا دلشوره بود! حس درونم را نمیشناختم. این نخستین سفرم به این نقطه از جهان نبود. ده سال پیش برای گردش رفته بودم و حالا این سفر با جمعی از مردمی بود که از نقاط مختلف دنیا میآمدند تا با شرکت در همایشی مشکلاتشان را مطرح و کمی آرامش با خود به خانههایشان ببرند. پس از ده سال همراه کسانی که برای پیدا کردن راهی برای سازگاری به هر جا سرک میکشیدند من هم میرفتم؛ شاید برای پیدا کردن آرامش و شاید برای اینکه بتوانم تجربههایم را برای شما بنویسم.
زندگی برای همه آدمها ـ از لحظه تولد تا مرگ ـ یک بازی شیرین، اما پرخطر و چالشی طولانی و مسیری پرفراز و نشیب است. میگویند قسمت، شانس، تقدیر و یا هر چیز دیگری. به هر حال هر کس نغمهای دارد که هم دلپذیر است و هم غمانگیز. من این را خوب میدانستم، زیرا که دوران پرخاطرهای را پشت سر گذارده بودم و با همه نابسامانیها هنوز هم حس داشتم، حس زندگی، کنجکاوی و خواستن برای دانستن.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۸۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 362 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۰۴:۰۰ |
نویسنده | مهناز متقی |
ناشر |