استفاده از یک اتفاق ناگوار و یا بیماری برای جذاب کردن داستان یکی از روشهایی است که نویسندگان در تاریخ داستاننویسی از آن استفاده کرده اند. یکی از ماهرانهترین استفادهها از نماد بیماری را فرانتش کافکا در کتاب مسخ انجام داده است. در کتاب بینام هم جاشوا فریس با استفاده از یک بیماری ناشناخته خواننده را غافلگیر کرده است. تبحر در نویسندگی و پرورش داستان در قلم جاشوا فریس به خوبی دیده میشود و به همین دلیل است که تجربهی خواندن این کتاب برای خوانندگان تجربهای فراموش نشدنی خواهد بود.
کتاب بینام با عنوان اصلی The Unnamed نوشتهی جاشوا فریس است. این کتاب برای نخستین بار در سال 2010 منتشر شد و انتشارات ماهی این کتاب را در سال 1391 منتشر کرده است. سبک نوشتاری فریس بسیار ساده و بدون تکلف است. او در رمان بینام سعی در نشان دادن یاس و ناامیدی انسان را دارد. اما این یاس برای نرسیدن به امری غیر عادی و متافیزیکی نیست بلکه انسان امروزی برای عدم تواناییاش در حل مشکلات روزمرهاش ناامید میشود.
داستان بینام دربارهی وکیلی موفق به نام تیم است که در آمریکا زندگی خود و مرفهای دارد. زندگی تیم از هر نظر تامین شده است اما ناگهان اتفاقی در زندگی او رخ میدهد که مسیر زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد. او درگیر بیماری ناشناختهای میشود که زندگیاش را تغییر میدهد. نام این رمان هم به همین بیماری اشاره دارد. بیماری تیم به اسن شکل است که ناگهان حملاتی به او دست میدهد که مجبور میشود بلند شود و راه برود. او نمیتواند جلوی راه رفتنش را بگیرد و باید آنقدر راه برود تا از پا بیافتد.
ماجرا به همان سرعتی که شروع شده بود خاتمه یافت و پدرش دوباره برگشت سر کارش. بعد از چند ماه، خاطره ی پدر که به تخت بسته شده بود از ذهنش پاک شد و رفت. از این قضیه با هم حرف نمی زدند و صحبت هایشان درباره ی چیزهای دیگری بود. پدرش دوباره سر تک نوازی هایش حاضر می شد. دوباره تیم بود که صبح ها از خواب بیدارش می کرد و صبحانه اش را درست می کرد و برای رفتن به مدرسه آماده اش می کرد. روزی نبود که قبل از خواب بهش زنگ نزند. جین شب ها دیرتر می خوابید و از او مراقبت می کرد. این روال زندگی شان بود، روال زندگی سعادتمندانه ی خانوادگی شان، که دوباره بازش یافته بودند.
می توانست از پسش بربیاید؟ جین زیر ملحفه ها دراز کشیده بود و بخار نفسش در نور مایل مهتاب دیده می شد. واقعا آمادگی اش را داشت؟ مسیر طولانی ازدواجشان داستان خودش را داشت. روزهای بد داشتند و روزهای خوب، روزهای بوی بد دهان، روزهای تمنای بازیافته، روزهای عصبانیت ها و قهرهای کوتاه مدت، دوران تئاتر رفتن ها و مهمانی های شام و گفت وگوهای شبانه ی بعد از آن که به یادشان می آورد چقدر با هم تفاهم دارند و چقدر از حرف های هم لذت می برند. و بعد دوباره جین به خاطر این که چهارشنبه شبی تیم فراموش می کرد آشغال ها را بیرون بگذارد، از او متنفرمی شد. این فلسفه ی ازدواج است. مریضی و مرگ، مراقبت از هم، اصل ایثار در ازدواج- همه ی این ها صرفا حرف های دهان پرکن است. وقتی پای قول و قرارها وسط می آید، آدم یک لحظه هم مکث نمی کند، فقط انجامشان می دهد. جین باید از پیسش برمی آمد.
تا حالا دوبار از او پرستاری کرده بود. مجموعا حدود یک سال و نیم از مدت ازدواجشان را از تیم پرستاری کرده بود و از همان باراول تبدیل شده بود به یک شغل تمام وقت. وقنی دوباره سر و کله اش پیدا شد. تیم از کارهای جزئی هم معاف شد. آن ها در حال مبارزه با شبحی بودند که نگرانی های روزمره شان را کوچک جلوه می داد. تیم حتی ممکن بود بمیرد. بنابراین، جین خودش را برای این وظیفه آماده کرده بود که چطور سریع برود دنبال تیم و سوارش کند، یاد بگیرد که چطور می شود پوست بدن را دوباره درست و حسابی گرم کرد و چه غذاهایی توی ماشین همراهش باشد. جین کتاب راهنمای نجات یافتگان را مطالعه و کوله پشتی را حاضر و آماده کرده بود. وقت هایی هم که با ماشین دنبال تیم نمی گشت و سرگرم بستن کوله پشتی نبود، یا داشت وقت دکتر می گرفت يا تیم را می برد دکتر. جین شده بود مسئول حمایت از تیم يا مشاورش. وقتی هم از دکتر می بردش خانه، سنگ صبورش بود بابت همه ی آن شک و تردیدها و عصبانیت ها و درماندگی ها و پریشانی ها.
جاشوا فریس نویسندهی آمریکایی متولد سال 1974 است. او تحصیلات خود را در دانشگاه لووا تکمیل کرد و دارای مدرک کارشناسی ادبیات انگلیسی و فلسفه از این دانشگاه است. او اکنون در شیکاگو ساکن است و در کنار نویسندگی در شرکتی مرتبط با کار تبلیغات مشغول به کار است. مشهورترین کتاب این نویسنده Then we came to an end نام دارد که تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده است. اما بینام زیباترین اثر این نویسنده است که لیلا نصیریها آن را به فارسی برگردانده است.
انتشارات ماهی کتاب بینام را با ترجمهی لیلا نصیریها عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. لیلا نصیریها مترجم جوانم و پرکار ایرانی متولد سال 1351 است. این مترجم فارغ التحصیل رشتهی متجمی زبان انگلیسی است و از سال 1377 تا امروز ترجمهی ادبی را به عنوان حوزهی تخصصی خود انتخاب کرده است و به صورت خاص آثار نویسندکان معاصر آمریکایی را به فارسی ترجمه میکند.لیلا نصیریها دربارهی ادبیات آمریکای معاصر میگوید:« درسالهاي اخيرجامعه ادبي آمريكا خيلي روي روابط عاطفي وانساني متمركزشده ومذهب نيزدراين ميان نقش مهمي دارد واين دومساله بسيارمورد توجه نويسندگان آمريكايي قراردارد.» او تاکنون حدود هفت جلد کتاب از نویسندگان آمریکایی به فارسی ترجمه کرده است، این کتابها عبارتاند از: بینهایت بلند و بهغایت نزدیک از جاناتان سفران فوئر، مون پلاس از پل استر، مردی از ناکجا از الکساندر هِمن، روزی روزگاری دیروز مجموعهی داستانهای برگزیدهی مجلهی نیویورکر و بینام نوشتهی جاشوا بریس.
کتاب بینام داستان جذاب و پر کششی دارد به همین خاطر است که همهی خوانندگان از خواندن آن لذت میبرند. این کتاب میتواند هدیهی مناسبی برای دوستان و افراد کتابخوان باشد. کتاب بینام در دستهی کتابهای داستانهای آمریکایی قرار دارد. کتاب بینام مناسب برای گروه سنی بزرگسال است. تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 308 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 15 روز بخوانید. کتاب بینام جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع داستانهای آمریکایی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند در زمینهی داستانهای آمریکایی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص داهند انتخاب مناسبی است.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب بینام اثر جاشوا فریس بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستانهای آمریکایی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 2.۰۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 307 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۱۴:۰۰ |
نویسنده | جاشوا فریس |
مترجم | لیلا نصیری ها |
ناشر | نشر ماهی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The Unnamed |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۵/۲۲ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 32,400 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
از نشر ماهی : دومین رمان جاشوا فریس، بینام، دربارهی تیم فارنزورث، وکیلی متبحر، و زندگی خانوادگی او است که با بیماری ناشناختهای دستبهگریبان است. هیچکس چیزی دربارهی نام و منشاء بیماری او نمیداند. تیم هرازگاهی اختیار پاهایش را از دست میدهد و راه میافتد، بیآنکه توقف کند و سر آخر جایی متوقف میشود و به خواب میرود. بینام دربارهی بیماری یا درمان نیست. شرح و واکاوی سختجانیِ آدمی است در پذیرفتن تقدیری محتوم و برگشتناپذیر. تصویر غریبی است از کارزار مردی بیهیچ توانایی و اعجاز فرابشری با دشمنی که نه شکل و شمایلی دارد، نه نقطهضعفی و نه حتی نامی. حتی زمان حمله هم روشن نیست. نیز هرگز نمیتوان از قطعیت پیروزی یا حتی شکست مطمئن بود. نبرد با دشمنی نامرئی در ناکجا.
یکی از بهترین کتاب هام تا حالا..در مورد مترجم باید بگم توی کتابهایی که من خوندم یکی از بهترین ترجمه ها بود. هیچ جای متن نبود که جمله بندی گیج کنه ادمو..در مورد خود کتاب: *******اسپویل****** من کتاب رو اکثرا تو مترو بین محل کار و خونم میخونم..تیم یه وکیل موفق که بعد از گذر از میانسالی مثل یک ماهی داخل تنگ اسیر جسمش شده و بدون هیچ کنترلی هرجایی که جسمش میگه میره..بااینکه خودشم اگاهه که این رفتن به هیچ جایی نمیرسه..وحتی مجبور به ترک خانوادشم میشه..تنها زمانی که از شر بیماری رها میشه زمانیه که بادخترش فیلم میبینه و یا به همراه همسرش به یه جای جدید میره و یک کار جدید رو تو دانشگاه شروع میکنه..وبعدازاون دیگه هیچ وقت رهاش نمیکنه حتی زمان مرگ همسرش..به نظرم داستان تیم داستان ادم هاییه که دچار بیماریی هستن مثل کارمرگی..فقط باید برن..وبعد از یک مدتی این فقط رفتن مثل یک جادوگر اسیرشون میکنه..ومجبورشون میکنه از خانواده، هدف، لذت از کار، لذت از محیط اطراف و خیلی چیزای دیگه بگذرن با اینکه باحسرت ازکنار همه اینا میگذرن و گاهی خودشونم اگاهن که دارن قربانی این کارمرگی میشن..شاید داستان تیم داستان خود ماست که توی مترو فقط میریم بدون اینکه وقت کنیم ازلذت های زندگی استفاده کنیم.. مثل وقتی که تیم تو صف مصاحبه فیلم یه ساندویچ میگیره و بدون هول رفتن باعشق تمام ساندیچشو میخوره..
ماهی از ناشران خوشنام است و کتابهای آن همیشه ویراسته و پاکیزه هستند. بسیاری از مترجمان آن صاحبنام و صاحب سبکاند. برخلاف بسیاری از ناشران دیگر، برای کتابهای خود وقت صرف میکنند و همین باعث میشود که کتابهایشان برای خواننده خوشخوانتر شود. صفحهآرایی کتابهایشان نیز حرفهای و چشمنواز است. از فی دیبو برای حسن سلیقهاش سپاسگزارم.
داستان گیرایی فوق العاده ای داشت و نویسنده خیلی خوب تونسته بود رنج هایی رو که تیم متحمل میشه توصیف کنه و تصویر دقیقی از زندگی مردم در جامعه ی آمریکا رو به مخاطب نشون بده. اما در نهایت هزار سوال بی جواب در ذهن خواننده، یا لااقل خواننده ی ایرانی به جا میزاره، اینکه این همه رنجی که تیم متحمل میشه چقدر تو جهان بینی اش تاثیر گذار هست...چه تغییر جدی ای در تیم ایجاد میشه...اینکه چرا جینی شاید علیرغم میل اش در قبال همسرش اخلاقی رفتار نمی کنه...چرا تیم بعد از بهبود حال جین اون رو رها میکنه و فکر نمی کنه ممکنه جین دوباره بیمار بشه...چرا ربکا فقط عکسهای عروسی اش رو برای پدرش می فرسته و سوالهای زیادی از این دست و نهایتا اینکه انسان محکوم به اینه که در تنهایی زندگی کنه و در تنهایی بمیره و گویا این تلخ ترین و گزنده ترین پیامی یه که نویسنده قراره به گوش مخاطب اش برسونه، اینکه زندگی واقعا خالیست...
چند ماه هست که دوباره کتاب خون شدم و این کتاب عجیبترین و تکان دهنده ترین کتابی بود که از تیر ماه تا الان خوندم. ترجمه خوب و قابل قبوله اما تفاوتهای زبانی بین زبان ما و انگلیسی باعث میشه مخاطب ایرانی گاهی خسته بشه از حجم توصیفات. اولش شیرین و دقیق هست اما مخاطب ایرانی اغلب میخواد زودتر به یه اتفاق یا چیز هیجان انگیز برسه پس از توصیف خسته میشه. واقعی بودن احساسات به دور از رویاپردازی و توهمات رایج در ادبیات چیزی بود که خیلی دوست داشتم تو این کتاب. از هوس و وسوسه های جین تا هذیون و دیوونگی ذهن بیمار و پریشون تیم. یه کتاب پر از روابط و احساسات واقعی که شاید نمونه کانلا مشابهش برای خودمون یا اطرافیانمون رخ داده باشه و دیده باشیم شخصا. جز یکی دو جا که از بی منطقی عجیب در تصمیم و رفتار تیم گیج شدم با بقیه کتاب ارتباط متصل و خوبی داشتم. کتاب تاثیر گذار و جذاب و گیرایی بود
کتاب ملال اور و کسل کننده ای هست. توصیف فضای داستان به حدی ظریف و استادانه ست که خواننده به راحتی شرایط رو تجسم میکنه ولی همین توصیفات گاهی اینقدر زیاد و تکراری میشند که مجبور میشید چند صفحه رو نخونده رها کنید. مثلا بارها و بارها مسیر طی شده توسط تیم با جزئیات تمام وصف میشه به نظر من واقعا لزومی نداره من خواننده دقیقا بدونم اون هربار بعد از حمله بیماری کجاها میره! درنهایت حس یاس، افسردگی و دلزدگی شدید براتون میمونه و تا چند روز به خودتون میگین واقعا این زندگی تهی ارزش اینهمه درد و رنج رو داره؟!!
با همین مقدمه ش که خوندم کلی منو جذب کرد ، جمله بندی خیلی روان و دقیق هستش، امیدوارم این کشش تا آخر کتاب ادامه داشته باشه، مرسی فیدیبو ?
کامنت ها رو که میخوندم متوجه این نکته شدم که بعضی از دوستان به خاطر عدم آشنایی با بیماری طاقت فرسای اسکیزوفرنی حال و هوای بیمار اسکیزوفرن رو به حساب بی سروته بودن کتاب یا گنگ بودنش گذاشتن. حسی که با خوندن کتاب منتقل میشه فضای ذهنی این بیماران رو آشکار میکنه، دنیای خیالی و انزوای روانی که اونها هرروز درش زندگی میکنن و بازتاب این تجربه های درونی در جهان بیرونی اطراف اونها. این اتفاقا نشون دهنده ی قلم ظریف نویسنده در توصیف دنیای یک بیمار اسکیزوفرن هست.
به زیبایی عناصر موجود در زندگی و طبیعت رو ترکیب و توصیف میکنه که به نظر من واقعا از این نظر خیلی خوبه اگر عمیق پیام کتاب رو تحلیل کنیم شاید بتونیم بگیم که میخواد ناتوانی و ضعف انسان ، کارهای اخلاقی و غیر اخلاق ی که انسان ها میتونن انجام بدن ، تاثیر ویرانگر یا معجزه اون کارها ، یأس و امید و ... رو میخواد در زندگی امروزه به تصویر بکشه اگر اهل کتاب و رمان هستید ، پیشنهاد میکنم برای مطالعه این کتاب وقت بذارید.
شخصیت اول کتاب به یک بیماری نادر مبتلاست که نویسنده به زیبایی به اون پرداخته و تمام حالات و روحیات او را به ظرافت و درستی به خ واننده منتقل میکنه، ولی اگر هر لحظه در زمان خواندن کتاب یادتون بره که تیم بیماره، یا ندونید که رفتارش به خاطر بیماری هست، کتاب براتون خسته کننده، تکراری و کسالت بار میشه. با اینکه داستان غمگین و پر از تلاش و مبارزه برای داشتن یک زندگی معمولیه ولی من از خوندنش لذت بردم.