از همان آغاز پیدایش بابیت و در پی آن بهائیت، بسیاری بر این عقیده بودند که جای پای کشور روسیه ی تزاری در بهره برداری از این ماجرا برای ایجاد اختلاف و دودستگی در میان ملت ایران، به روشنی پیداست.
پس از انقراض امپراطوری روسیه، بهائیت، کاملاً مورد بهره برداری استعمارگر پیر، یعنی امپراطوری بریتانیای کبیر، قرار گرفت. به ویژه در اشغال فلسطین و جداسازی آن از امپراطوری عثمانی، در جریان جنگ جهانی اول، عبدالبهاء، پیشوای دوم بهائیان، نقش کلیدی داشت، بدانسان که به همین مناسبت به دریافت لقب پهلوانی knighthood از جانب امپراطوری انگلیس، مفتخر گردید و sir نامیده شد. در روزگار شوقی، پیشوای سوم بهائیان، و پس از استقرار کشور اسرائیل در فلسطین اشغالی، روابط حسنه ی میان این فرقه و کشورهای سلطه جو، به ویژه اسرائیل، رو به گسترش نهاد. به همین جهات، ملت ایران از همان اوائل، به این باور رسیدند که بهائیت ساخته و پرداخته ی کشورهای استعماری است. البته روشن است که این سخن تلخ را بسیاری از بهائیان بر نمی تابند و می کوشند تا با هر توجیه و تأویلی، روابط گرم و صمیمی میان پیشوایانشان با این کشورها را، عادی و معمولی و حتی الاهی و آسمانی! جلوه دهند.
در مقوله ی نشو و نمای بابیت و بهائیت، برخی انکار می کنند و برخی تأکید و گروهی هم تردید! جواب برخی مثبت است و جواب برخی منفی. هر کسی ساز خودش را می زند و هر کسی از عقیده اش، سخت دفاع می کند تا مبادا خدشه ای بر افکارش وارد آید. امّا راه یافتن حقیقت چیست؟ چگونه می توان از میان این طرف داری های قاطعانه، حقیقت را به دست آورد؟
این، هدفی است که جز به تتبّع و تحقیق میسّر نمی شود و نکته ای که در طول تحقیق، لازم به نظر می رسد، رعایت انصاف و دوری از تعصّب بی جاست.