در روزگاری که این کتاب از آن سخن می گوید، مردمان عرب هریک به طریقی مجذوب ساختار جهانی تازه ای می شدند که از انقلاب صنعتی و فناوری برآمده بود. این ساختار تازه، نشانه هایی داشت مانند: افزایش داد و ستدهای بازرگانی اروپاییان به شیوه ای نو، دگرگونی های برخاسته از چرخۀ تولید و مصرف، تحمیل نظارت اروپا بر مناطقی از دنیا، باز شدن مدرسه هایی به شیوۀ نو و نشر اندیشه های تازه که با چگونه زیستن انسان در جامعه کار داشت.
من در کتابم به سراغ این اندیشه ها رفتم و با اندک تساهلی واژۀ لیبرال را به کار بردم و لیبرال را به معنای انگلیسی ناب آن، (آزاداندیش، بی تعصب) آوردم، نه به این خاطر که سرعنوان کتابم باشد، که خیلی هم از آن راضی نیستم، زیرا معتقدم اندیشه های اثرگذار، تنها نه به سازوکارهای مردم سالاری یا حقوق بشر، که به اتحاد و اقتدار ملّی و به سلطۀ حکومت ها نیز تعلق دارند.
قرن ها از پی یکدیگر رفته اند و اکنون دشوار بتوان تحولات برخاسته از تغییر و یا جنبش گریزی را، به هر شیوه که بوده است، نادیده گرفت. شاید واکنش های فراوانی هم در برابر آن دگرگونی ها رخ داده باشد، اما کتاب من با یکی از آنها کار دارد که جمعی را واداشته بود تا افزایش اقتدار اروپا و نشر اندیشه های نوینش را چالشی بر ضد خود شمارند و برای جبهه گیری در برابرش، به همساز کردن جوامع خویش و شیوه های اعتقادی و ارزشی خود، که زیربنای مشروعیتشان بود، روی آورند اما با پذیرش برخی اندیشه ها و سازوکارهای همان اروپای نوین!