«کارآگاه پوارو»، «شرلوک هولمز»، «کارآگاه مگره»، «خانم مارپل»؛ این شخصیتها برای تمام علاقهمندان به داستانهای جنایی و پلیسی شخصیتهای آشنایی هستند. شخصیتهایی که هربار علاقهمندانشان را شگفتزده کردهاند و مخاطبانشان را مدتها روی صفحات کتاب یا پای صفحهی تلویزیون میخکوب نگه داشتهاند. هرکسی احتمالا یک بار در زندگیش دلش خواسته شبیه «شرلوک هولمز» باشد و با کنار هم گذاشتن واقعیتها و جزئیات ریز بتواند حقیقتهای بزرگ را کشف کند یا مثل «هرکول پوارو» در داستانهای آگاتا کریستی ناگهان سر برسد و پرده از جنایتی بزرگ بردارد.
قدرت ذهن در داستانهای پلیسی نقش فوق العادهای را ایفا میکنند. ولفگانگ اکه، نویسندهی آلمانی مجموعه داستانهای پلیسی جذابی دارد که معماهای جالبی برای به چالش کشیدن ذهن مخاطب در آنها مطرح شده است. اگر میخواهید شمّ کارآگاهیتان را بسنجید یا فکر میکنید برای خودتان کارآگاه قابلی هستید داستانهای ولفگانگ اکه شما را به مبارزه میطلبد.
چهرهی پشت شیشه نام مجموعه داستانی کارآگاهی از ولفکانگ اکه است. این کتاب اولین با با نام اصلی «das geheimnis der alten dschunke » سال 1974 در آلمان منتشر شد. این کتاب با نام «the face at the window » در کشورهای انگلیسی زبان شناخته میشود. مجموعهی چهرهی پشت شیشه از 21 داستان کوتاه تشکیل شده است و چهرهی پشت شیشه نام اولین داستان این مجموعه است. داستانهای این کتاب ماجراهای رازآلودی هستند و در پایان هرکدام یک معمای پلیسی مطرح شده است که خواننده باید با دقت به محتوای داستان به آنها پاسخ دهد. درجهی سختی این معماهای پلیسی با علامت ستاره(*) مشخص شده است. آسانترین معماها یک ستاره جلوی نامشان دارند، معماهای کمی سخت تر دوستاره و معماهای واقعا سخت سه ستاره.
در پایان کتاب بخشی به نام پاسخ معماهای پلیسی وجود دارد که جواب معمای مطرح شده در هر داستان در آن آمده است. میتوانید پس از پاسخ دادن به معمای قصه جواب درست آن را پایان کتاب بخوانید و ببینید چقدر توانستهاید مثل یک کارآگاه باهوش عمل کنید.
داستانهای مجموعهی چهرهی پشت شیشه عبارتند از:
1- چهرهی پشت شیشه 2- دزد آمستردام 3- شبح شب 4- دروغگو کم حافظه است 5-گردش کوتاه غیرقانونی 6- آقای لوفت به دنبال یک احمق میگردد 7- اجارههای عقب افتاده
8- دزد پارکینگ 9- بدشانس 10- شب نشینی 11- تصادف شدید 12- پنچری 13- سرقت در میدان رلمن 14- پیغام 15- هراس در شب 16- حرفهای آقای هولر 17- دیکته
18- ارنونو کیست؟ 19- حادثه در باغ 20- خواننده و بازرس 21 – مسابقهی بادکنکها
اجارههای عقب افتاده، بدشانس، تصادف شدید، پنچری، سرقت در میدان رلمن و حادثه در باغ، سختترین معماهای این کتاباند.
چهرهی پشت شیشه با نامهای آغاز میشود که پاول دملر برای برادرزادهاش فرانک که تنها خویشاوندش به حساب میآید نوشته است. دملر که پیرمرد تنهایی است در این نامه مشکلی را با برادرزادهاش در میان گذاشته است که چند هفتهای است آزارش میدهد؛ چهرهای پشت شیشه.
پیرمرد چند هفتهای است که در زمانهای مختلف چهرهای مردانه و بسیار زشت را پشت شیشهی پنجرههای خانه میبیند که گاهی ادا و اطوار در میآورد و گاهی با پنجه به شیشه میکوبد. او که از ترس متهم شدن به زوال عقل و توهم حاضر نیست مسأله را با پلیس درمیان بگذارد با خودش در کشمکش است که ناگهان روزی صاحب چهره را در فروشگاهی میبیند. این اتفاق ترسش را چند برابر میکند و در نهایت تصمیم میگیرد از برادرزادهاش کمک بخواهد. نامهای به او میفرستد و پاسخی نمیگیرد. پس از چند هفته او تصمیم میگیرد خودش به دیدن برادرزادهاش برود...
ولفگانک اکه نویسندهی آلمانی عمدتا برای نمایشنامهها و کتابهای رادیویی هیجان انگیز و جذابی که برای کودکان نوشته است، شناخته میشود. او سال 1927 در شهر رادبویل آلمان به دنیا آمد و دوران کودکیاش را در همین شهر گذراند.
اکه سال 1945 در دانشگاه «درسدن» به تحصیل موسیقی مشغول شد اما به دلایل سیاسی مجبور شد دانشگاه را ترک کند. در سالهای بعد او مشاغل زیادی را امتحان کرد. اکه به عنوان مترجم، ملوان، پیشخدمت، آهنگساز و تنظیم کننده، کارمند دولت، مدیرتبلیغات و گزارشگر فعالیت کرده است.
او اولین نمایش رادیویی خود را سال 1955 نوشت و پس از آن کار نوشتن صدها نمایشنامهی دیگر را نیز انجام داد. اکه از سال 1964 نوشتن داستانهای پلیسی جذاب را شروع و آنها را در قالب کتابهای مجموعه داستان منتشر کرد.
از ولفکانگ اکه بیش از 600 نمایشنامه رادیویی و چندین جلد کتاب باقی مانده است. کتابهای او به زبانهای زیادی در جهان ترجمه شده و با استقبال مخاطبان مواجه شده است. همچنین این نویسنده 5 بار جایزهی کتابهای طلایی را از آن خود کرده است.
ولفگانک اکه سال 1983 در یک حادثهی رانندگی در حالیکه تلاش میکرد از تصادف اتومبیلش با یک گاو جلوگیری کند، در گذشت.
کتابهای اکه در سراسر جهان برای کودکان و نوجوانان مناسب شناخته شده است. او در کتابهایش خواننده را وادار میکند فکر کند و به نقش شخصیتها در داستان پی ببرد. گفتو گوها در داستانهای اکه نقش محوری دارند. در کتابهای او اتفاقات با هیجان زیادی رقم نمیخورد بلکه بیشتر تغییرات در جزئیات کوچک اتفاق میافتند.
اکه در داستانهایش تبهکاران عجیب و غریب ندارد و پلیسها عملیاتهای فوق العاده انجام نمیدهند. در واقع او به جنایات وحشیانه و حوادث مرگبار و پر سر و صدا علاقهای نشان نمیدهد. میتوان گفت داستانهای اکه داستانهای بدون خونریزی بیدقتیهاست.
کتابهای ولفکانگ اکه در سراسر جهان طرفداران خود را دارند. بسیاری از داستانهای این نویسندهی آلمانی در ایران نیز ترجمه شده است. از میان کتابهای ولفکانگ اکه که در بازار کتاب ایران موجود است میتوان کتابهای«بانوی سکهها» و«شبح سفید» را نام برد که انتشارات پیدایش در مجموعهی معمای پلیسی منتشر کرده است.
برگردان مجموعه داستانهای پلیسی- معمایی «راز کشتی بادبانی» و «قصر میمونهای قرمز» نیز از این نویسنده در فیدیبو موجود است.
انتشارات افق کتاب چهره پشت شیشه را در مجموعهی کلوب کارآگاهان برای نوجوانان منتشر کرده است. ترجمهی این مجموعه داستان برای انتشارات افق را، «کمال بهروزکیا» بر عهده داشته است. خرید و دانلود کتاب چهرهی پشت شیشه ترجمه کمال بهروزکیا در همین صفحه ممکن است.
13- سرقت در میدان رلمن
پاسی از شب گذشته بود. جواهر فروشی بنجامین بنت فورد در میدان رلمن، داشت تعطیل میکرد که دو مشتری وارد آن شدند.
آقای بنت فورد به آنها نگاه کرد. هر دو نقاب به چهره داشتند. طولی نکشید که او بیهوش روی زمین افتاد.
بنجامین بنت فورد، پسر یک عتیقه فروش بود. وقتی به هوش آمد، متوجه شد که سارقین بیست و هفت هزار پوند پول نقد و جواهر را با خود بردهاند.
فوری به پلیس اطلاع داد. پس از بررسیهای مقدماتی در ادارهی پلیس، جواهر فروش توانست از روی چهرهی تبهکاران در بایگانی، یکی از آنها را شناسایی کند.
نامش استن بوستر بود. پلیس با همهی تلاشی که کرد، نتوانست او را پیدا کند. اما وقتی در محلههای فقیرنشین دنبالش میگشت، شریک سابقش، تام وبستر را پیدا کرد.
تام وبستر هیچ حرفی نزد. پلیس هم چون مدرک جرمی از او نداشت، ناچار شد او را آزاد کند.
ماموران پلیس چهار نفر بودند. لستر هیل تازه به گروه آنها پیوسته بود. عینک قاب طلایی و نگاه غمگینی داشت. همکارانش میگفتند که اول باید لیاقت خود را نشان میداد و بعد به گروه آنها میپیوست. البته هر سه به همکار جوانشان علاقهمند بودند . اما عقیده داشتند که مدتی طول میکشد تا او بتواند مهارتهای لازم را برای کارهای پلیسی به دست آورد. صدای آرام و غمگین لستر هیل اصلا مناسب یک مامور اسکاتلندیارد نبود. ولی به حرف همکارانش اهمیتی نمیداد. او را بیشتر برای بازجویی از شاهدان حوادث میفرستادند؛ ولی چون کارآموز بود، بیشتر کارهای عادی را به او واگذار میکردند.
لستر هیل جوان مهربانی بود. هیچ وقت عصبانی نمیشد. دستورها را با دقت اجرا میکرد. به رفتار همکارانش اعتراض نمیکرد. رابطهاش با همه دوستانه بود. با این حال همکارانش بیشتر از یک کارآگاه مبتدی، رویش حساب نمیکردند.
وقتی تام وبستر را دوباره برای بازجویی به ادارهی پلیس آرودند، سه همکار باتجربهی هیل، بازجویی از او را به عهده گرفتند. اول بازرس کالووی، بعد هم مورگان و نیوتن از او بازجویی کردند.
تام وبستر در کمال خونسردی به پرسشهای آنها جواب میداد، اما مدام یک حرف را تکرار میکرد و میگفت : «من بیگناهم. بیشتر از پنج سال است که استن بور را ندیدهام. از کجا بدانم در لندن زندگی میکند یا نه؟»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 782.۱۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 120 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۰۰:۰۰ |
نویسنده | ولفگانگ اکه |
مترجم |