کتاب ششم از مجموعه پندراگن بانام «رودهای زادا» The Rivers of Zadaa نوشتهی «دی.جی. مک هیل» در سال 2008 منتشر شد. در این داستان «بابی پندراگون» برای دو دوستش، مارک و کورتنی از اتفاقهای عجیبوغریبی که در زادا افتاده است، صحبت میکند. در منطقه زادا، دو قبیله زندگی میکنند؛ یاتو و روکه دور. افراد قبیلهی باتو در شهرهای روی زمین زندگی میکنند که پوست تیره رنگی دارند و قبیلهی روکه دور در زیرزمین و در هزارتویی از تونلهای پرپیچوخم زندگی میکنند. این دو قبیله با یکدیگر مشکلات بسیاری دارند. «بابی پندراگون» با پوست سفید و موهای قهوهای شبیه مردم روکه دور است برای همین هنگامی که روی زمین راه میرود خودش را با لباسهای ضخیم و تیره میپوشاند. «بابی پندراگون» در این منطقه همراه با «لور» جوان، که از مبارزان شجاع و نترس است، همراه میشود و داستان کتاب ششم از مجموعه پندراگن بانام «رودهای زادا» را شکل میدهد.
مجموعه پندراگن Pendragon شامل ده کتاب بانامهای «تاجر مرگ»، «فار شهر گمشده»، «دنيای بدون جنگ»، «ويروس واقعيت»، «آب سیاه»، «رودهای زادا»، «بازیهای كوييلن»، «جنگجويان راينه»، «آرمانشهر كلاغ» و «سربازآنهالا» است که از سال 2002 تا 2009 منتشر شدهاند. این کتابها در سبک ادبیات فانتزی و تخیلی به نگارش درآمدهاند و مخاطب اصلی آنها نوجوانان است. شخصیت محوری این داستانها نوجوانی آمریکایی به نام «بابی پندراگون» Bobby Pendragon است که به دنیا و سیارهای دیگر برای نجات بشر فراخوانده میشود. تمامی عنوانهای این مجموعه به فارسی ترجمه شدهاند و نسخهی الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
«دی.جی. مک هیل» D. J. MacHale نویسندهی ژانر فانتزی در تاریخ 11 مارس سال 1955 در نیویورک به دنیا آمد. او در جوانی برای تحصیل به دانشگاه ویلانوا رفت ولی پس از سه ترم به دانشگاه نیویورک برای تحصیل در رشتهی فیلمسازی رفت. او پس از فارغالتحصیلی به ساخت برنامههای تلویزیونی مشغول شد و توانست جوایز و افتخارات مثالزدنی در این زمینه کسب کند. او برای برنامهی Chris Cross موفق به دریافت جایزه کیبلایسیئی CableACE Award شد و همچنین جایزه جمینای Gemini Awards را از سوی آکادمی سینما و تلویزیون کانادا برای برنامهی Are you Afraid of the Dark دریافت کرد. نام این چهره در ایران بیشتر با مجموعه پندراگن شناخته شده است.
کتاب ششم از مجموعه پندراگن بانام «رودهای زادا» نوشتهی «دی.جی. مک هیل» با ترجمهی «ویدا اسلامیه» از سوی انتشارات کتابسرای تندیس در سال 1391 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «ویدا اسلامیه» تحصیلاتش را در رشتهی مترجمی زبان انگلیسی به سرانجام رسانده است. او تاکنون دهها اثر به فارسی ترجمه کرده و جزو مترجمین پرکار و توانای ایرانی شناخته شده است. از ترجمههای او میتوان به کتابهای «جی.کی رولینگ»، نویسنده برجستهی انگلیسی اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای مطالعه و دانلود موجود است.
از آن زمان تا امروز، خیلی رشد کردهام ولی از خیلی جهات، هنوز حس میکنم همان کودک هراسانی هستم که سوار بر ترک موتورسیکلت دایی پرس خانه و زندگیاش را ترک کرد. از سوی دیگر، لور مثل کوه محکم است. بعد از ماجرای دندارن، گاه و بی گاه از او درخواست کمک کردهام و او هميشه به کمکم آمده است. حالا مبارزه به زادا کشیده شده است. به زادگاهش. این بار او بود که به کمک من نیاز داشت. وقتی با بدنی که از شدت درد داشت بیحس میشد روی آن تخت دراز کشیده بودم و کمکم داشتم به خواب میرفتم، به خودم قول دادم که از آن به بعد هر اتفاقی هم که بیفتد، نگذارم لور از من ناامید شود.
نمیدانم دقیقاً چه مدتی در بیمارستان قبیلهی باتو ماندم. اگر بخواهم حدس بزنم، میگویم حدود یک ماه شد. مراقبتهای پزشکی در زادا شباهت چندانی به روشهای درمانی ما در زمین دوم نداشت. نه از درجههای پزشکی خبری بود نه از آزمایش خون و سرم وریدی و اینجور چیزهایی که در بیمارستانهای خودمان داریم. درمان دارویی به مایعات بدمزهای محدود میشد که هرچند ساعت یک يار باید میخوردم. یکی هم به من سرمی زد که حدس میزدم پزشک باشد. دستهایش را طوری روی سرو بازوهایم میگذاشت گویی میتوانست «حس کند» چه دردی دارم، و بعد محلولهای ترکیبی متعددی به من میداد که بخورم. به نظر نمیرسید که تمام این کارها بهدردبخور باشد ولی واقعیت این بود که کمکم داشتم بهتر میشدم.
همانطور که گفتم، اول حتی نمیتوانستم تکان بخورم. همه جای بدنم متورم و دردناک بود. حتی صورتم. تازه بعد از این که یک ماه تحت درمان قرار گرفتم این را فهمیدم! غلت زدن در رختخوابم خود مشکل بزرگی بود ولی این پزشکه یکسره اصرار میکرد که جابهجا بشوم. با بیقراری میگفت اگر حرکت نکنم خوب نمیشوم. دلم میخواست زیر مشت و لگد لهش کنم. فکر کنم اگر توان بلند کردن و مشت کردن دستهایم را داشتم حتماً این کار را میکردم. ولی چنین چیزی اتفاق نمیافتاد. اگر میتوانستم با انگشت پاهایم به یارو آسیبی برسانم. حتماً این کار را کرده بودم.
به گمانم اگر لوریا سانگی آن جا نبودند، خیلی با او بگومگو میکردم. ما دلم نمیخواست در حضور آنها نازک نارنجی به نظر برسم. ولی بچهها، نمیدانید چه دردی میکشیدم. مثل فیزیوتراپی به سبک قرونوسطی بود و در مقابل آن همه تقلا و تلاش تنها پاداشی که میدادند نوشیدنییی بود که مثل اسنیگرز مزهی زهر هلاهل میداد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۶۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 560 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۸:۴۰:۰۰ |
نویسنده | دی جی مک هیل |
مترجم |