
کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ
نسخه الکترونیک کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نقد و بررسی کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ
درباره کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ
کتاب «یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ» One Day in the Life of Ivan Denisovich نوشتهی «الكساندر سولژنيتسن» نخستین بار در مجلهی ادبی نوی میر در سال 1962 منتشر شد. این داستان روایت یک روز از زندگی «ایوان دنیسویچ» در زندان است. این جوان به اتهام جعلی به ده سال زندان افتاده است و شرایط نابسامانی دارد. این شخصیت در این داستان وضعیت خودش از زندان و اردوگاه کار اجباری را به تصویر کشیده است. «الكساندر سولژنيتسن» نویسندهی برجستهی اهل روسیه این داستان را براساس تجربهی زیستهاش در دوران جنگ جهانی دوم و هشت سال حبسش در اردوگاه کار اجباری به نگارش درآورده است. این نویسنده تأثیر تصمیمات سیاسی و جنگ بر زندگی مردم را به زیبایی نشان داده است و داستان را اینچنین آغاز کرده است: «ساعت پنج صبح است، همانند همیشه، صدای ضربههای سهمگین چکش بر روی صفحهی فلزی آویزان در نزدیکی خانههای چوبی موقت طنینانداز میشود.»
این داستان پس از انتشار به دلیل صراحت در بیان واقعیت اردوگاههای کار اجباری، با انتقاد شدید از سوی حاکمان روسیه روبهرو شد. در این داستان «ایوان دنیسویچ» در دمای منفی سی درجه باید زندانی دیگر برای زندانیان سیاسی بسازد. سرمازدگی، گرسنگی و فشار کار از مسائل و مصائب زندگی این زندانی است که با قلم «الكساندر سولژنيتسن» به تصویر کشیده شده است. این اثر تصویر کوچکی از دوران حکومت استالین است که مطالعهی آن به علاقهمندان به آثار ادبیات روسیه توصیه میشود.
درباره الكساندر سولژنيتسن
«الكساندر سولژنيتسن» Aleksandr Solzhenitsyn نویسندهی معروف اهل روسیه در تاریخ یازده نوامبر سال 1918 به دنیا آمد. او در کودکی پدرش را از دست داد و در جوانی تحصیل در رشتهی ریاضی و فیزیک را دنبال کرد. او علاقهی شدیدی به ادبیات داشت و از جوانی نوشتن را آغاز کرد و زبان انگلیسی و زبان لاتین را نیز آموخت. زندگی این چهره مصادف با جنگ جهانی دوم بود و به تأثیر از آن دستخوش تغییرات بسیاری شد. او از منتقدان سرسخت ژوزف استالین، رهبر و سیاستمدار کمونیست شوروی بود به همین دلیل حدود هشت سال را در زندان سپری کرد. او نویسندهای آزادیخواه بود که اتفاقهای سیاسی و اجتماعی آن دوره از روسیه را دستمایهی آثارش قرار داده و داستانهای خواندنی از خودش به ارث گذاشته است. او در سال 1970 برنده جایزه نوبل ادبیات شد و در جهان خوش درخشید.
ترجمه کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ به زبان فارسی
کتاب «یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ» نوشتهی «الكساندر سولژنيتسن» با ترجمهی «فهيمه توزنده جانی» از سوی انتشارات کتابسرای تندیس در سال 1390 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «فهیمه توزنده جانی» مترجم آثار ادبیات روسیه به زبان فارسی است. از ترجمههای دیگر او میتوان به «یادداشتهای یک مرد زیادی» نوشتهی «ايوان تورگينف» و «خاطرات پزشک جوان» نوشتهی «ميخائيل بولگاكف» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک آنها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در بخشی از کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ میخوانیم
پشت بخاری پرت کرد، پوتینهایش را تا آستانهی در کشید. آب را در کنارهی راهی که روسا از آن عبورمیکردند ریخت و از راه میان بری از کنار حمام و کلوپ تفریح سرد و تاریک، به سمت سالن غذاخوری رفت. تا زمانی که هنوز وقت داشت باید به بهداری میرفت، دوباره درد تمام وجودش را فراگرفته بود ولی نباید میگذاشت نگهبان در بیرون سالن غذا گیرش بیاندازد: رئیس اردوگاه دستور سختگیرانهای برای کسانی که ول میگردند در نظر گرفته بود؛ زندان انفرادی.
جالب بود امروز در مقابل سالن غذاخوری نه ازدحامی و ته صفی بود، میشد مستقیم به داخل رفت. داخل سالن را مانند حمام بخار فراگرفته بود و هرزمان که در باز شود، هوای یخزده به همراه بخار به داخل هجوم میآورد؛ برخی از کارگران پشت میزها نشسته و عدهای هم راهرو را با ازدحامشان در انتظار خالی شدن جا، مسدود کرده بودند. دو يا سه کارگر از هر دسته در میان جمعیت، درحالیکه کاسههای آش و فرنی را درون یک سینی چوبی در دست داشتند فریاد و تنه میزدند و به دنبال جای خالی برای گذاشتن غذایشان میگشتند، یکی از پشت سر دیگری فریاد میزد، مگه کری خرفت، چه کار میکنی به سینی من تنه زدی و غذایم را ریختی. دیگری اعتراض میکرد هی برای پیدا کردن پسماندهها سر راه نایست.
آن طرفتر پشت میزی گروهی جوان که احتمالاً جز گروه بندرا هستند، قبل از فرو بردن قاشقهایشان صلیبی کشیدند. گروههای زیادی در سالن وجود دارند، ولی مشخص است که این گروه جدیدند. زیرا افرادی قدیمیتر که کمی بیشتر در اردوگاه ساکن شدهاند دیگر این کار را نمیکنند، اهالی روسیه حتی فراموش کردهاند که با کدام دست باید صلیب کشید. سالن غذاخوری سرد بود. اکثر افراد کلاه به سر مشغول خوردن و در حال شکار تکههای چسبناک و سوختهی ماهیهای کوچک در زیر کلمهای یخزده و سیاه و تف کردن استخوانها روی میز بودند، در خوردن غذا هیچ عجلهای نداشتند، زمانی که کوهی از استخوان روی میز جمع میشد، قبل از این که گروه جدیدی پشت میز بنشیند یک نفر آنها را از روی میز جمع میکرد و استخوانهای تف شده در کف زمین منظره ناخوشایندی را ایجاد کرده بود.
در وسط سالن دو ردیف ستون رد میشد که در کنار یکی از این ستونها، یکی از همکارهای شوخوف، فتیوکوف نشسته و مراقب صبحانه شوخوف بود. فتیوکوف از پستترین افراد دسته بود، حتی شوخوف نیز از او فاصله میگرفت.
نظرات کاربران درباره کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ