«و از دوردستترین نقطهی شهر، مردی شتابان آمد و گفت: آی ملت! از رسولان پیروی کنید.»
کتاب «کمی دیرتر هستم» داستانی از «سید مهدی شجاعی» نویسندهی ایرانی است که در سال 1390 از سوی انتشارات کتاب نیستان منتشر شد. این اثر شامل چهارفصل زمستان، پاييز، تابستان و بهار است که نگاهی انتقادی و دلسوزانه به مدعیان انتظار امام زمان دارد. این نویسنده این داستان را با جشن شلوغ و محبوب نیمه شعبان در میان منتظران امام دوازدهم آغاز میکند که در آن پسری برخلاف خواستهی بقیه جمع فریاد میزند آقا نیا. درخواست او متفاوت از سایرین است زیرا معتقدان به حضور امام زمان همواره دعای ظهور ایشان را میکنند و مخالفت این پسر باقی جمع را با شوک روبهرو میکند.
کتاب «کمی دیرتر هستم» در دستهی داستانهای مذهبی و دینی قرار دارد و برای علاقهمندان به آثار «سید مهدی شجاعی» خواندنی است، نسخهی الکترونیک این اثر در همین صفحه برای خرید و مطالعه موجود است. این اثر با نثری روان و ساده به نگارش درآمده است و پیچیدگی کلامی ندارد. این داستان نگاهی متفاوت از همیشه به منتظران ظهور دارد و نویسنده سعی داشته است که تلنگری به افرادی بزند که ظاهراً منتظر هستند.
«سید مهدی شجاعی» نویسنده و روزنامهنگار ایرانی در شهریور سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات دبیرستانیاش در رشتهی ریاضی، تحصیل در دو رشتهی ادبیات نمایشی و حقوق را بهطور همزمان آغاز کرد. او از همان جوانی به نوشتن علاقه داشت و وارد حوزهی مطبوعات شد و با روزنامهی «جمهوری اسلامی»، ماهنامهی «صحیفه» و مجلهی «رشد جوان» همکاری کرد. او در دههی هفتاد ماهنامهی «نیستان» را تأسیس کرد که عمر طولانی نداشت. «شجاعی» پس از این دوران «انتشارات نیستان» را تأسیس کرد که در حال حاضر مسئول انتشار تمامی آثار خودش است.
«سید مهدی شجاعی» علاوه بر داستاننویسی فیلمنامه هم نوشته و با کارگردانان بهنامی ازجمله «مجید مجیدی» و « بهزاد بهزادپور» همکاری داشته است. او همچنین بهعنوان داور در چند دوره از «جشنواره فیلم فجر»، «جشنواره تئاتر فجر»، «جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان» و «جشنواره مطبوعات» هم حضور داشته است. او نویسندهای فعال در حوزهی ادبیات مذهبی است و ازجمله آثار دیگرش میتوان به «دین به چه درد میخورد؟!»، «آن است شیوه حکومت»، «خورشید نیمه شب»، «ماجرای یک نامه»، «کشتی پهلو گرفته» و «آفتاب در حجاب» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم. یک دلم میگفت: بیا و از خیر این کار بگذر و برای خودت دشمنتراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس بر روی زخمها و عفونتها ننشین! خوبیها را ببین.
دل دیگرم جواب میداد: نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتیها را بپوشاند و فقط زیباییها را نشان دهد که دیگر آینه نیست. و پاسخ میشنید: اینجا که جای تعابیر شاعرانه نیست، از منظر عقل بررسی باید کرد. و جواب میگرفت: عقل میگوید که شأن و رسالت نویسنده، شأن و رسالت طبیب و حکیم است. طبیب روح و جان. و طبیب، نبض بیمار را نمیگیرد که از بخشهای سالم بیمار، تعریف و تمجید کند، طبیب برای شفا و مداوا به دنبال نقص و عیب و آسیب میگردد.
و آن دل دیگر میگفت: طبیب هم اگر عاقل باشد، برای خودش دردسر درست نمیکند. مریضی اگر مراجعه کرد به معالجهاش میپردازد. به دنبال مریض راه نمیافتد تا مشکلاتش را به رخش بکشد و معایبش را مثل سیخ در چشمش فرو کند.
و جواب میشنید: این قسمت از قیاس، مع الفارق است. اتفاقاً نویسنده از این منظر شبیه طبیب نیست که در خانه بنشیند تا به او مراجعه شود و سفارش درمان بگیرد. نویسنده از این منظر، نقش زائد قبیله را دارد که باید صدها قدم جلوتر از کاروان حرکت کند و مخاطرات پیش رو را پیش از وقوع به مردم بشناساند و هشیارشان کند یا انذارشان دهد.
و پاسخ میگرفت: این حرفها و تئوریها تا وقتیکه حرف است، گفتنی و شنیدنی است؛ زیبا و لذت بردنی است ولی در عمل، واقعیت چیز دیگری است. اگر حرف نزنی کسی مواخذهات نمیکند که چرا نگفتی ولی زمانی که گفتی هزار جور معارض و مخالف پیدا میکنی. بهخصوص اگر حرفت حقیقت باشد که تلخیاش را همیشه و همهجا با خود دارد.
سرت رو درد آوردم ولی دوست داشتم بدونی که در طول این کار با خودم چه دستوپنجههایی نرم کردم.
و این فقط یکی از منازعات ذهنی و مجادلات درونی من بود دریکی از مراحل کار و مقاطع زمان.
می دونی که پایان همین دعوا به کجا کشید؟ یککلام از حضرت مولا به یاد یکی از دو جبهه دل آمد. فصل الخطاب شد و به داد دعوا رسید. همون کلام که فرموده بود:
تلخی حق.، تو را از بیانش باز ندارد. حقیقت را بگو اگرچه تلخ باشد.
و من-درست يا غلط- چون نوشتن اون رمان رو بیان واقعیت و حقیقت میدونستم دل دادم و از جون مایه گذاشتم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 267 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۵۴:۰۰ |
نویسنده | مهدی شجاعی |
ناشر | انتشارات کتاب نیستان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۶/۰۲ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 120,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بسیار زیبا ،لذت بخش وتکان دهنده.حکایت بسیاری از ما ادم ها که خودمون را مشتاق ومنتظر حضرتش میدانیم اما متاسفانه حاضر نیستیم از علایق ، وجایگاه اجتماعی خودمون صرف نظر بکنیم
سلام. بنظرم بیشتر کتابهای آقای سید مهدی شجاعی روخوندهام. این کتاب ولی حسابش از آثار دیگه ایشون جداست. فضای کتاب امروزی و مال روزگار الانه،در جستجوی امام حیّ و حاضره، درباره آدمهای دور و برمون یا حتی خودمونه! سیر و مکاشفهای باور کردنی، هرچند عجیب و غریب. والبته با تضمینهایی قدیمی. نویسنده در این رمان ،عملاً به هیچ کس رحم نمیکنه،مگر تعداد قلیل. بناش هم غربال و صیقله. چ شمهای نویسنده در این رمان آدمها رو بدون ذرهای اغماض تا ته ماجرای نفسانیاتشون، بیرون میکشه و روی بام رسوایی پهن میکنه.که البته کار درستیه!بعد از هزار و دویست سال،دیگه جایی برای اغماض و تغافل نیست. رمانی بهمان اندازه اقرار نویسنده ،عریان!!!
این کتاب عالی است و بسیار تکان دهنده ، یک نمایش رادیویی هم بر اساس این داستان کار شده که حتما آن را گوش کنید ، فوق العاده زیباست .
فوق العاده بود. یک تصویر متفاوت از مسئله انتظار
کتاب تاثیرگذاری هست،حداقل میفهمیم کجای کاریم،اخلاص داریم یا نه،واقعا مرد عمل هستیم یا نه همش حرفیم و سر منافعمون توی عمل سست میشیم، چقدر حاضریم همه چیو بزاریم و بریم...من اون قسمت که داستان افراد رو تعریف میکرد یکم بی حوصله شدم ولی این دلیلی که من گفتم باعث نشه که از خوندنش منصرف بشین چون همین قسمت خالی از لطف نیست و مشخصات خیلی از ماهاست که انکارش میکنیم پیشنهاد میشه ♡
این کتاب فوق العادس...
فکر می کنم آنقدر این کتاب خوب بود که اگر بخوایم ازش تعریف و تمجیدی بکنیم سطح کتاب رو می یاریم پایین... قلم زیبای آقای شجاعی هر بار طوفانی رو در روح و روانم ایجاد می کنه که نه تنها دوست ندارم باهاش مقابله کنم بلکه دوست دارم هر چه بیشتر این طوفان من رو از روی زمینی که هستم جدا کنه و ببره...?
از وقتی که این کتاب رو خونوم بد جور زندگیم رو تحت الشعاع قرار داده،هر کس این رو بخونه خودش رو در مقابل امام زمان نا خواسته قرار میده چشم در چشم،چشمانی از آن طرف از روی شوق و چشمانی از این طرف از روی شرم و خوف،ترس از اینکه نکند ما هم داعیه دار پر ادعا باشیم و به چشمان پر از شوق امام زمان نپیوندیم
۳ بار این کتاب رو خوندم و هنوز هم مشتاقم دوباره بخونمش ، دفعه اول که این کتاب رو خوندم نتونستم ازش دست بکشم و تا صبح بیدار موندم تا تمومش کنم ، آثا زیادی از آقای شجاعی خوندم ولی این کتاب واقعا بی نظیره و خوندنش رو به همه توصیه میکنم ، کاش نسخه صوتی این کتاب با گویندگی خود نویسنده منتشر بشه
ببهترین و ناثیر گذار ترین کتاب عمرم تا الان. خیلییییییی عالی بود.واقعا باید همه بخوانند