همهی ما از بازگشتن افرادی که از دست دادهایم، خوشحال میشویم. اما افراد تاثیرگذاری در تاریخ جهان وجود داشتهاند که برگشتشان به این دنیا میتواند خیلی خوشآیند نباشد. برای مثال بازگشت چنگیزخان مغول معمولا برای کسی خوشآیند نیست زیرا او در طول زندگیاش با کشتارهایش، جمعیت جهان را به یک سوم رسانده است. اما بازگشت مادر ترسا یا نلسون ماندلا برای همهی جهان خوشآیند خواهد بود زیرا آنها فقط صلح به جهان دادهاند. افراد دیگر چطور؟ کسی مانند هیتلر که میلیونها نفر طرفدار داشت و در عین حال میلیونها دشمن. بازگشت او میتواند چه اتفاقاتی را رقم بزند؟ آیا ممکن است که او جنگ جهانی سوم را رقم بزند؟ یا شاید در برابر مردم جهان بابت ویرانیهایش عذرخواهی کند؟
تیمور ورمش در کتاب او بازگشته است؛ آدولف هیتلر، رهبر حزب نازی را از خوابی شصت و شش ساله بیدار میکند و او را در برلین امروزی تجسم میکند.
ناشر آلمانی کتاب در مقدمهی کتاب مینویسند:«کتاب او بازگشته است هجویهای تلخ و گزنده دربارهی زنده شدن مجدد آدولف هیتلر در تابستان سال 2011 است. جایی که او را به عنوان یک بازیگر به رسمیت میشناسد و برنامهای تلویزیونی را در اختیارش قرار میدهند تا به نشر افکار خود و عوام فریبی بپردازد. کتاب او بازگشته است هجویهای دربارهی به سخره گرفتن افکار عمومی و تاثیر رسانههای عمومی در تغییر نگرش افراد، حتی در جامعهای پیشرفته چون آلمان است.
کتاب او بازگشته است نوشتهی تیمور ورمش اولین بار در سال 2012 در نمایشگاه کتاب فرانکفورت رونمایی شد. بر اساس توضیح ناشر در مقدمه این اثر فقط در آلمان یک میلیون نسخهی فیزیکی و بیش از سیصد هزار نسخهی الکترونیکی به فروش رسیده است.
کتاب او بازگشته است بلافاصله بعد از انتشارش بازخوردهای خوبی از منتقدین دریافت کرد. زیرا این کتاب سعی میکند وقایع و دیدگاهها هیتلر را از زبان خود هیتلر به مردم نشان دهد و این نکته شخصیت هیتلر را خاکستری میکند؛ شخصیت هیتلر کتاب نه به اندازهی هیتلر نازیها سفید است و نه اندازهی هیتلر در جایگاه یک دیکتاتور سیاه.
میشائیل تسوکوس، پژوهشگر و استاد دانشگاه آلمانی میگوید:« کتابی فوق العاده است، باورکردنی نیست که چگونه آدم پس از خواندن چند صفحه شروع به مشاهده و تحلیل مسائل از دید آدولف هیتلر میکند.»
یکی از نکاتی که دربارهی کتاب او بازگشته است قابل توجه است، روایت طنز آن است. طنزی که در عین خندهدار بودن توجه خواننده را به نکات عمیقی جلب میکند. نشریه معتبر گاردین دربارهی این کتاب مینویسد: «یکی از جنبههایی که تیمور ورمش در کتابش مطرح کرده است، نمایان کردن احساس نوستالژیک مردم جهان برای داشتن رهبری مقتدر است. رهبری که ایدئولوژی مشخصی دارد و حس میهن پرستی را در مردمانش زنده میکند.»
یکی از ادبیترین بخشهای کتاب او بازگشته است، روایت داستانی آن است که تیمور ورمش به صورت ماهرانه داستان بیدار شدن هیتلر را با تلمیحی از افسانهی زیبای خفته که ریشهی آلمانی دارد ترکیب کرده است. او در نخستین سطرهای کتاب هیتلر را به زندگی باز میگرداند:«مردم بیش از هرچیزی مرا غافلگیر کردند. خب، من هر کاری که از دست یک انسان برمیآمد انجام دادم تا پایگاههای رشد دشمن را در این سرزمینی که مورد بی حرمتی قرار گرفته است، نابود کنم. پل، نیروگاه، جاده و ایستگاههای قطار، من دستور انهدام تمام اینها را دادم.
دیگر انکارپذیر نبود که ملت غیور آلمان در مبارزهی حماسی خود با انگلیسیها، بُلشِویستها و امپریالیستها، دست پایین را داشتند و شکست خورده بودند و به این ترتیب، ادامهی حیات خود را در بدویترین حالت عملی کرده بودند. به همین دلیل هرگونه حقی برای داشتن دستگاههای آبرسانی، پل، جاده و حتی دستگیرهی در را هم از دست دادند.
برای همین بود که آن را دستور دادم. البته کمی هم به دلیل کامل کردن ماجرا بود، زیرا طبعا آن زمان گاهی چند قدمی در اطراف ساختمان رایش راه میرفتم. آدم باید این را در نظر بگیرد که آمریکاییها و انگلیسیها با دژهای پرندهشان در رابطه با دستور من، کارهای بسیار زیادی را در منطقهی گستردهای، از روی دوش ما برداشتند. طبیعی است که من بعدا جزئیات عملی کردن این دستور را کنترل نکردم. میتوان تصورش را کرد که کارهای زیادی داشتم. عقب راندن آمریکاییها در غرب، مقاومت در مقابل روسها در شرق، کارهای ساختمانی در پایتخت آلمان و غیره، اما بر اساس ارزیابیهای من، ارتش آلمان قاعدتا باید میتوانست ترتیب دستگیرهی درها را بدهد. به همین دلیل هم این مردم در واقع اصلا نباید وجود داشته باشند.
ولی آنطور که متوجه شدهام، هنوز وجود دارند.
این موضوع تا حدودی برایم قابل درک است.
از طرف دیگر، من هم وجود دارم و این را هم درست درک نمیکنم...»
تیمور ورمش، نویسنده و روزنامهنگار سرشناس آلمانی در سال ۱۹۶۷ در نورنبرگِ آلمان متولد شد. او فارغالتحصیل رشتهی علوم سیاسی و تاریخ است و تا سال ۲۰۰۹ گزارشها، مقالات و نوشتههای خود را با نام دیگری در روزنامهها منتشر میکرد. نویسندهای در سایه که با انتشار اولین کتاب خود به نویسندهای مشهور در سطح جهانی تبدیل شد.
او بازگشته است اولین کتاب ورمش است که سال ۲۰۱۲ منتشر شد این کتاب با رویکردی طنز تاثیر رسانهها بر افکار عمومی را نقد میکند. دومین اثر ورمش، کتاب منتشر نشدهای با نام «گرسنگی و چاقی» است که سال ۲۰۲۰ به چاپ خواهد رسید.
تیمور ورمش دربارهی کتاب او بازگشته است میگوید:«آلمانها تصویر کلیشهای از هیتلر دارند. آنها او را هیولایی تصور میکنند که چیزی از انسانیت نمیداند. اما حقیقت امر این است که هیتلر با وجود اینکه از انسان امروزی متفائت است اما همچنان میلیونها نفر تحت تاثیر حرفها و ایدئولوژیهایش هستند. شاید امروزه این ایدهها نتوانند جنگی به بزرگی جنگ جهانی دوم به را بیاندازند اما همچنان ایدههایی قوی و منسجم شناخته میشوند.»
تیمور ورمش هدفش برای نوشتن کتاب او بازگشته است اینطور توضیح میدهد:«میخواستم به خوانندگانم نشان دهم که در طول تاریخ تغییر چندانی در نگرش مردم اتفاق نیافتاده است و صادقانه بگویم هیتلر با حرفهایش در زندگی امروز هم میتوانست بسیار تاثیرگذار باشد.»
کرد کمپانی فیلسازی میتوس برلینز فیلم امتیاز ساخت فیلمی بر اساس کتاب ورمش را خرید و فیلم «او باز گشته است» (Look Who’s Back) را در سال ۲۰۱۵ اکران کرد.
«دیوید ونت» این اقتباس سینمایی را کارگردانی کرد و بازیگرانی همچون «الیور ماسوچی» و «توماس ام. کپل» در نقشهای اصلی فیلم ایفای نقش کردند.
روایت داستانی جذاب این کتاب باعث شده است که او بازگشته است تاکنون به سی و هشت زبان زندهی دنیا ترجمه شود. اولین ترجمهی فارسی از کتاب ورمش را انتشارات «تیسا» در سال ۱۳۹۲ منتشر کرد. «بهار مقربی» این کتاب را با نام «بازگشت هیتلر» ترجمه کرد. در همان سال، نشر «نگاه» با خرید حق نشر از ناشر آلمانی کتاب، برگردان فارسی دیگری با ترجمهی مهشید میرمعزی وارد بازار نشر ایران کرد.
علاقهمندان به ادبیات داستانی میتوانند کتاب الکترونیکی (pdf) او بازگشته است اثر تیمور ورمش ترجمه مهشید میرمعزی را در همین صفحه خرید و دانلود کنند.
آخر دشمن هم روزنامه میخواند! از طریق آن معامله میکند و از کیوسک و هر چه به دستش بیفتد، علیه خودمان استفاده میکند! باید همه چیزو باز هم تاکید میکنم که باید تمام اشیاء ارزشمند را نابود کرد و نه فقط چیزهای بزرگ را. باید پیچها را باز کرد و بیرحمانه آنها را کج کرد. باید درها را مثل خاک اره آسیاب کرد. بعد هم سوزاند. در غیر این صورت دشمن، بیملاحظه و هر طور که دلش بخواهد از این درها وارد و خارج میشود، ولی با یک دستگیرهی خراب و پیچ باز شده و یک تپه خاکستر، برای جناب آقای چرچیل آرزوی شادمانی میکنم! در هر صورت همیشه میدانستهام که اینها چیزهای ضروری و پیآمدهای خشونتبار جنگ هستند. به همین دلیل هم هیچ دستور دیگری نمیتوانستم داده باشم، هرچند که شاید پسزمینهی دستورم، چیز دیگری بود.
در سطرهای بعد میخوانیم:
طبیعی است که من بعدا جزئیات عملی کردن این دستور را کنترل نکردم. میتوان تصورش را کرد که کارهای زیادی داشتم. عقب راندن آمریکاییها در غرب، مقاومت در مقابل روسها در شرق، کارهای ساختمانی در پایتخت آلمان و غیره، اما بر اساس ارزیابیهای من، ارتش آلمانی قاعدتا باید میتوانست ترتیب دستگیرهی درها را بدهد. به همین دلیل هم این مردم در واقع اصلا نباید وجود داشته باشند. ولی آن طور که متوجه شدهام، هنوز وجود دارند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۳۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 392 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۰۴:۰۰ |
نویسنده | تیمور ورمش |
مترجم |