حکایت «گفتوگوی حضرت موسی با گوسالهپرست» به خوبی نشاندهنده چالشهای فکری و اعتقادی انسانهاست.
حضرت موسی (ع) به مردی که غرق در خیال و توهمات خود است، میگوید: «ای مرد، تو که معجزات و دلایل روشنی از من دیدهای، چرا هنوز به مقام من طعنه میزنی؟» او به این نکته اشاره میکند که این مرد با وجود شواهد واضح، به گوسالهای که سامری ساخته، سجده کرده و آن را خدا میداند. این حکایت به ما یادآوری میکند که بسیاری از انسانها به دلیل اندیشههای سطحی و کوتهنظرانه، باطل را میپذیرند و از حق دور میشوند.
این داستان به ما میآموزد که در زندگی، باید به شواهد و دلایل منطقی توجه کنیم و از غرق شدن در پندارهای بیپایه و خیالپردازی پرهیز کنیم. همچنین، نشان میدهد که چگونه برخی افراد به راحتی تحت تأثیر ظواهر قرار میگیرند و حقیقت را نادیده میگیرند. در نهایت، این حکایت به ما یادآوری میکند که باید در جستوجوی حقیقت و درک عمیقتری از واقعیتها باشیم و از اندیشههای سطحی دوری کنیم.
در بریدهای از این حکایت از زبان مولانا میشنوید:
« گفت موسی با یکی مست خیال
کای بداندیش از شقاوت وز ضلال
صد گمانت بود در پیغامبریم
با چنین برهان و این خلق کریم
صد هزاران معجزه دیدی ز من
صد خیالت میفزود و شک و ظن
از خیال و وسوسه تنگ آمدی
طعن بر پیغامبریام میزدی
گرد از دریا بر آوردم عیان
تا رهیدیت از شر فرعونیان و ...»
میتوانید این حکایت جذاب و آموزنده را با زبانی ساده از «جزیره مثنوی» به روایت علیرضا شریعتی بشنوید.
در حکایت دیگر این مجموعه، حکایت «تملق کردن دیوانه از جالینوس حکیم» میشنوید که روزی جالینوس به یکی از شاگردانش گفت: «برو آن دارو را برایم بیاور تا خود را درمان کنم.» شاگرد با احترام پاسخ داد: «ای استاد بزرگ، آن دارو مخصوص درمان دیوانگان است و شایسته شما نیست.» جالینوس در پاسخ گفت: «امروز با دیوانهای روبرو شدم که لحظاتی با شادمانی به من نگریست، به من چشمک زد و شوخی کرد. اکنون به این میاندیشم که اگر میان من و او هیچ همخوانی و تجانسی وجود نداشت، او هرگز با من اینگونه رفتار دوستانه نمیکرد.»
شنیدم که محمّد بن زکریای رازی با گروهی از شاگردانش در حال عبور بود که دیوانهای در برابرشان قرار گرفت. او تنها به محمّد زکریا نگریست و با لبخند به او نگاه کرد. وقتی محمّد زکریا به خانه برگشت، فرمود: «مطبوخِ اَفتیمون پختهام و میخورم.» شاگردان از او پرسیدند: «چرا ای حکیم، این مطبوخ را میخوری؟» او پاسخ داد: «به خاطر خنده آن دیوانه، زیرا تا زمانی که او در من جزئی از جنون خود ندید، با من نمیخندید.»
دوستی و همنشینی معمولاً میان افرادی که همگون هستند، شکل میگیرد. افراد ناهمگون یکدیگر را طرد میکنند و هیچگونه همراهی و رفاقتی میان آنان برقرار نمیشود. بنابراین، هرگاه افراد شرور به کسی ابراز تمایل و علاقه به برقراری روابط کردند، باید به این موضوع بیندیشد که آیا میان او و آنان تجانسی وجود دارد یا اینکه موضوع چیز دیگری است. در هر حال، شخصیت فرد را میتوان از دوستانش شناخت.
در بریدهای از این حکایت از زبان مولانا میشنوید:
«گفت جالینوس با اصحاب خود
مر مرا تا آن فلان دارو دهد
پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون
این دوا خواهند از بهر جنون
دور از عقل تو این دیگر مگو
گفت در من کرد یک دیوانه رو
ساعتی در روی من خوش بنگرید
چشمکم زد آستین من درید...»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 7.۵۳ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۷:۴۲ |
نویسنده | مولانا |
راوی | علیرضا شریعتی |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۲/۱۸ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |