مردمان بابل و بینالنهرین بر این باور بودند که برخی اختلالات نتیجۀ جنزدگی، جادوگری، عناد شیطانی، چشمشور، یا شکستن تابوهاست؛ تسخیر هم دادرسی بود و هم مجازات. نوشتهای آشوری متعلق به حدود سال ۶۵۰ پیش از میلاد آنچه را آشکارا نشانههای صرع مینمایند به گردن شیاطین میاندازد:
اگر زمانی که به تسخیر شیطان درآمده، در همان حال نشسته، چشم چپش به سفیدی برود، لبش جمع شود، آب دهانش راه بیفتد و دستوپا و سمت چپ بدنش مثل گوسفندی که تازه ذبح شده تکانتکان بخورد، جنزده شده. اگر زمانی که به تسخیر درمیآید، روحش بیدار باشد، میتوان شیطان را بیرون راند؛ اگر زمانی که تسخیر میشود روحش چندان آگاه نباشد، نمیتوان شیطان را بیرون راند.
از اسطورهها و حماسههای قدیمی یونان میتوان به نگرش آنها پی برد. در این متون خبری از برخی تواناییهای ذهنی مثل منطق و اراده، به شیوۀ آشنایی که بعدها در طب و فلسفه مطرح شد، نیست. روانِ قهرمانان نیز مثلاً با روان اودیپِ سوفوکل[۹] قابلمقایسه نیست یا به روان قهرمانان شکسپیر یا فروید اصلاً شباهتی ندارد. مردی که هومر خلق کرده آن موجود دروننگر و خودآگاهی نیست که سقراط چند صد سال بعد مدام در دیالوگهایش به آن اشاره میکند ـ در واقع در کلِ حماسۀ ایلیاد کلمهای از «شخص» یا «خویشتن» به میان نمیآید. زندگی و سلوک شخص را چه عادی و چه غیرعادی، بازیچۀ نیروهای خارجی و فراطبیعی میدانستند و تصویری که از انسانها ارائه شده این است که عملاً خشم، نگرانی یا کینهتوزی آنها را به انحراف میکشاند. قهرمانان ایلیاد همچون عروسکهای خیمهشببازی در دست نیروهای پلیدی ـ خدایان، شیاطین و الهگان انتقام ـ هستند که از آدمها انتقام میگیرند، آنها را مجازات میکنند و به نابودی میکشانند؛ سرنوشت آدمیان را عمدتاً احکامی که از بالا صادر میشود تعیین میکنند، احکامی که گاه در خواب، نداهای غیبی یا از زبان غیبگویان فاش میشوند. زندگی درونی و معماهای رنجآوری که وجدان و انتخاب به همراه میآورند هنوز در این نوشتهها تثبیت نشده است و ما بیشتر از اعمال قهرمانان میشنویم تا از تأملاتشان.
اما در عصر طلایی آتن، چشمانداز ذهنی مدرنتری ظهور کرد. تفکر در باب روان در قرن چهارم و پنجم پیش از میلاد مسیح بسط یافت و مبنایی شد برای استدلالهای رایج دربارۀ ذهن و جنون در غرب. فروید نیز وقتیکه تنشهای روانی ـ جنسی دوران کودکی را «عقدۀ اودیپ» نامگذاری کرد، این مبنای شکل گرفته در یونان باستان را به رسمیت شناخت و مراتب قدردانیاش را به نمایشنامۀ سوفوکل ابراز داشت. تئاتر یونان عناصر مربوط به قالبهای قدیم و جدیدتر ذهن را در هم میآمیزد.
نمایشنامههای آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید تنشهای بنیادین وحشتناکی را سر و شکلی تئاتری میبخشند ـ قهرمان زن یا مردی که بازیچۀ دست خدایان میشود و شکنجه میبیند یا زیر فشار درد بیدرمان سرنوشت، تعهدات جبری عشق و افتخار، تکلیف و تمنا، وظایفِ فردی، خویشاوندی و میهنی خرد میشود. گاه ناگزیر کار قهرمانان به جنون میکشد: پاک عقلشان را از دست میدهند، افسار پاره میکنند، خشم توفندهشان را بروز میدهند و دست به وحشیگری میزنند، مثل وقتیکه مدئا کودکانش را سلاخی کرد. اما به خلاف قهرمانان هومر، شخصیتهای اصلی نمایشنامههای تراژدینویسها سوژههای آگاه تعمق، مسئولیت و گناهاند؛ روح و ذهن در رنج و عذابشان علیه خودشان شورشمیکنند و تنشهای درونیشان را برملا میسازند، و اغلب در سرود همسرایان که مَنویات پرتناقض را به صدای بلند بر زبان میآورند بازتاب مییابد. در تراژدیها قدرتِ تخریب دیگر فقط قدرتهای مربوط به سرنوشت بیرونی، خدایان متکبر و نیروهای بدخواهِ خشم و انتقام نیست. «از ماست که بر ماست» نیز مصداق مییابد ـ قهرمانان اسیر نخوت، جاهطلبی یا غروری خانمانسوزند که شرم، حرمان و احساس گناه به همراه دارد؛ آنها خودشان را از هم میدرند و به دست خودشان کارشان را به جنون میکشانند (پادافره): «جنگ داخلیِ» روانی تنها مختص شرایط انسان است.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 9.۷۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 232 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۴۴:۰۰ |
نویسنده | روی پورتر |
مترجم |